«یتیم» در اندیشه اسلامی
ادامه مطلب بالا
اکنون به رغم اینکه موضوع «یتیم» در اندیشه اسلامی (قرآن و روایات) و در تاریخ اسلام موضوع برجسته و بسیار مهم است، لیکن نه محققان تاریخی و دپارتمانهای تاریخ اسلام به آن پرداختهاند و مثلا کتابی در باب «تاریخ یتیم در اسلام» نوشتهاند، و نه اندیشمندان در حوزه علوم اجتماعی و جامعهشناسی در مورد فرصتها و تهدیدهای یتیم در جامعۀ اسلامی و جهان اسلام اندیشه میکنند و نسبت به آیندۀ تمدنی آن توجه میکنند.
فقدان نگاه تاریخی به موضوع یتیم باعث شده است که ما ندانیم که یتیمهایی مانند حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) در تاریخ اسلام در چه مکانیسمی تبدیل به کنشگران تمدنی و افرادی در مقیاس امت (یتیم ـ امت) شده و توانستهاند نظام جدیدی از مناسبات کلان انسانی را رقم بزنند. و همینطور فقدان نگاه اجتماعی و حتی تمدنی به موضوع «یتیم» در اکنون جهان اسلام موجب شده است که نخبگان ما در بارۀ وضعیت جامعۀ یتیمها در دنیای معاصر اسلام و آسیبها و فرصتهای موجود آن نیاندیشند و سیاستگزاریهای فرهنگی و حتی تمدنی مربوط به یتیم را به انجام نرسانند. این در حالی است که علاوه بر ایتام برجا مانده از فوتیهای حوادث طبیعی (سیل و زلزله) و فوتیهای کرونایی، در امروز جهان اسلام که آغشته به جنگهای مذهبی و قومی (البته با حمایت غرب) بوده است، موضوع یتیم یکی از مسئلههای جاری جهان اسلام در لبنان، یمن، عراق، سوریه، و حتی ایران امروز (فرزندان برجامانده از دوران دفاع مقدس و دفاع حرم) است.
در این باره، همانطور که بیتوجهی عالمان و پژوهشگران میتواند زمینه را برای آسیبزایی و آسیبپذیری یتیمان در جامعه جهانی اسلام فراهم سازد، توجه و تأکید بر موضوع یتیمان دنیای اسلام از جهاتی میتواند فرصتها و ظرفیتهای جدیدی را در رشد و تعالی جمعیت متفاوت و شکلگیری نسل یتیم ـ امتها (یتیمانی که میتوانند در سطح امت اسلام نقشآفرینی کنند) خلق نماید.
«یتیم» در تمدن اسلامی
(به مناسبت ولادت با سعادت رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله)
برای تمدن و تمدنی بودن شاخصهای مختلفی در ادبیات جدید ذکر شده است. یکی از شاخصهای تمدن در ادبیات امروز، تأمین حقوق ضعیفان (مانند زنان، اقلیتها، معلولان و احیانا فقرا) است که از جمله شاخصهای پنهان ولی بسیار مهم در فرایند تمدنیِ تمدنهاست (Bruce Mazlish, Civilization in a Historical and Global Perspective). به رغم توجه به حقوق ضعیفان در ادبیات تمدنی جدید، موضوع «یتیم» و تکریم او به مثابه شاخص در تمدنها کمتر و شاید اصلا مورد بحث قرار نگرفته است. این شاید بدان سبب است که مسئله یتیم و وضعیت ایتام در نظام صنعتی، در قالب کودکان بیسرپرست، کودکان رهاشده، و کودکانِ کار (بعد از انقلاب صنعتی و سپس بعد از جنگ جهانی دوم) و اخیرا کودکانِ تکوالدینی، که یک آسیب تلقی میشوند، نمیتواند شاخصی برای یک تمدن به حساب آید، لیکن در تمدن اسلامی میتوان از شخصیت یتیم، کرامت یتیم، و بلکه عزّتِ یتیم، که نه فقط یک آسیب بلکه یک فرصت تلقی میشود، به مثابه یک شاخص مهم و البته متمایز و متفاوت از شاخصهای مدرن تمدنی سخن گفت.
وجود آموزههای دینی و فرهنگ اسلامی برآمده از کتاب و سنت در میان مسلمانان موجب شده است که یتیم در میان مسلمانان نه صرفا یک فرد آسیبدیدهای که باید به او ترحم کرد (نگرش و کارکرد سلبی)، بلکه به مثابه فردی که تحت ولایت خاصۀ الهی است (الم یجدک یتیما فآوی) مورد احترام و گاه عزت قرار گرفته و همین نیز زمینه را برای رشد و ترقی یتیم در جامعه اسلامی فراهم نموده است (نگرش و کارکرد ایجابی) . همین که خداوند خود را حامی و متولی یتیم نامیده و نسبت به ظلم بر یتیم هشدار داده، باعث شده است که مومنان در حفظ اموال یتیم (در مذمت آکل مال الیتیم)، در تکریم یتیم (خیر بیوتکم فیه یتیم مُکرّم)، در ترحم بر یتیم (تحننوا علی ایتام الناس)، در پناه دادن بر یتیم (من آوی الیتیم)، در تأدیب و تعلیم و تربیت یتیم (ادّب الیتیم)، در نیکی بر یتیم (برّوا ایتامکم)، در شاد کردن یتیم (من فرح یتامی المومنین)، در نوازش یتیم (و لیمسح راسه) و در مراعات حقوق یتیم (من رعی الایتام)، اهل تقوی و مراقبت باشند (اتقوا الله فی الضعیفین النساء و الیتیم) و زمینههای لازم را برای رشد و ترقی و تعالی یتیم در جامعه اسلامی فراهم آورند.
رویکرد ایجابی به یتیم، علاوه بر آموزههای دینی در کتاب و سنت، ریشه در نگرشهای تحلیلی و اجتماعی هم میتواند داشته باشد. اینکه مثلا هرچند فقدان پدر خلاءهای محبت را برای فرد یتیم ایجاد میکند، محبتهای بسیاری از سوی اطرافیان و بستگان برای یتیم فعال میکند، که نمونه آن را میتوان در محبت برخی عموهای پیامبر اسلام بعد از رحلت عبدالله (پدر پیامبر) مشاهده کرد. شکلگیری موج محبت به یتیم بعد از فقدان پدر، خود یک پدیده جدید اجتماعی و برخوردار از ظرفیت انباشته انسانی و سرمایۀ اجتماعی است. علاوه بر این، هرچند فقدان پدر موجب یتیمیِ فرد میشود، نوعی از مسئولیت زودهنگام و استقلال در نظر و عمل را برای فرد یتیم ببار میآورد و رشد و ترقی او را سرعت میبخشد. همین حس تنهایی و ضرورت بازسازی خود موجب میشود که یتیمها نه فقط نسبت به خود بلکه نسبت به دیگر افراد بیسرپرست نیز احساس مسئولیت کنند و در رفع محرومیت دیگران تلاشی مضاعف از خود نشان دهند. نکته ایجابی دیگر در یتیم، گذرکردن از تابوهای قدیمی و جهش به سمت فضای جدید و دنیایی متفاوت است که گاه موجب میشود سیر طبیعی تکامل اجتماعی از نسل گذشته به نسل بعدی، سیری سریع و جهشی خارقالعاده در فرد یتیم بوجود آید و فاصله مثبت در ناحیه نسلها را در کمترین زمان طی کند….
حبیب الله بابایی
دست قاهر قدرتمند الهى
… انتظار فرج، انتظار دست قاهر قدرتمند الهى ملکوتى است که باید بیاید و با کمک همین انسانها سیطرهى ظلم را از بین ببرد و حق را غالب کند و عدل را در زندگى مردم حاکم کند و پرچم توحید را بلند کند؛ انسانها را بندهى واقعى خدا بکند. باید براى این کار آماده بود… انتظار معنایش این است. انتظار حرکت است؛ انتظار سکون نیست؛ انتظار رها کردن و نشستن براى اینکه کار به خودى خود صورت بگیرد، نیست. انتظار حرکت است. انتظار آمادگى است. …انتظار فرج یعنى کمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت براى آن هدفى که امام زمان (علیه الصلاة والسلام) براى آن هدف قیام خواهد کرد، آماده کردن. آن انقلاب بزرگ تاریخى براى آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ایجاد عدل و داد، زندگى انسانى، زندگى الهى،عبودیت خدا؛ این معناى انتظار فرج است.
دیدار اقشار مختلف مردم در روز نیمهی شعبان۸۷/۵/۲۷
آغاز امامت منجی عالم بشریت بقیه الله الاعظم مهدی موعود ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر همه منتظران عدالت انسانیت و کمال و معنویت مبارک باد.
مناظرۀ امام حسن عسکری(علیه السلام) با یعقوب بن اسحاق
امام حسن عسکری(ع) با وجود خفقان و تدابیر امنیّتی شدیدِ حاکم بر زندگی اجتماعی و حتی زندگی شخصی ایشان، در راستای هدایتگری جامعه کوشا بود. نمونه از این هدایتگری مناظرۀ با واسطه و غیر حضوری آن حضرت با فیلسوفِ نامدار آن زمان، «یعقوب بن اسحاق كِنْدی» است.
یعقوب کندی معتقد بود که قرآن کتاب متناقضی است و برخی از آیات ان با برخی دیگر در تناقض است؛ برای همین مشغول تألیف کتابی با همین عنوان شده بود تا ایات متناقض قران را گرداوری کند. او همه وقت و همت خویش را در به کار گرفته بود تا این کتاب را به پایان برساند.
امام حسن عسکری(ع) به یکی از کسانی که به نزد اسحاق کندی رفت و آمد داشت فرمود: خوب است بعد از اینکه روابط خود را با او محکم کردی، از او بپرسی آیا احتمال ندارد این آیاتی که تو آنها را متناقض میدانی معنای دیگری غیر از آنچه تو فهمیدهای داشته باشد؟ و چه میدانی شاید معنای مراد متکلم آن معنای دیگر باشد.
یعقوب وقتی این جمله را شنید تأملی کرد و تأیید کرد که هم از نظر لغوی و هم عقلا این احتمال وارد است و نمیتواند آن را نفی کند. او همچنین حدس زد که این اشکال از خود این شخص نباشد لذا او را قسم داد که بگوید این اشکال را از کجا آورده است.
واسطه گفت: من این را از امام حسن عسکری(ع) یاد گرفتم.
مطرح کردن این پرسش برای یعقوب کافی بود و لذا آن مقدار که بعنوان تناقضهای قرآن نوشته بود را سوزاند. زیرا بر اساس قاعدۀ علمیِ «إذا جاء الإحتمالُ بطَل الإستدلالُ» تا زمانیکه این احتمال باشد که فلان جمله معنای دیگری داشته باشد که ما هنوز به آن معنا نرسیدهایم دیگر جایی برای اثبات و استدلال بر باطل بودن آن جمله نمیماند، و حکم منصفانه به متناقض بودن آن جمله منوط به اینست که ابتدا همه معانی احتمالی دیگر برای آن جمله منتفی شود.
مناقب آل أبي طالب، ابن شهرآشوب، ٥٨٨ق)ج ٤، ص ٤٢٤
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت...
? از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
?خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
?نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد
?نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد
?زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
?هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد
?یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت.
منبع: کتاب گلشن وصال