این یک معیار است...
در واقع من همانی هستم که بر من اثر میگذارد. این یک معیار است؛ ما درست مساوی با چیزی هستیم که خوشحالمان میکند و رنجمان میدهد. این شناسنامهمان است. خودمان را بشناسیم. خیال نکنیم این نگاه، سواد میخواهد. ابوذرهای عالم سواد نداشتند. ابوذر حتی اسم خودش را هم بلد نبود بنویسد. ابوذرها این مدارک تحصیلی را هم نداشتند؛ اما با فکرشان کار کرده بودند. برخی مهندسها فقط مسائل تئوری و فرمولها را خوب بلدند؛ ولی برخی عملی کار کردهاند و گروه دوم است که به جایی میرسند. این است که ابوذرها که جریان فکری پیدا کردند و به شناختی رسیدند، فهمیدهاند که این انسان از در و دیوار عالم بزرگتر است.
آدم زود میفهمد اندازهاش چقدر است و چه کسی است! اگر این فرش را به ما بدهند و خوشحال شویم، ما به اندازه آن فرش هستیم. اگر صندلی اول را به ما دادند و خوشحال شدیم، ما به اندازه یک صندلی هستیم. ما همان چیزی هستیم که بر ما اثر میگذارد. به سادگی میتوانیم بفهمیم یک دانه کاغذیم، یک دانه عکسیم، یک دانه بارکالله هستیم! الان خیلی مدعی هستیم و خودمان را از ملائکه، از کروبیان، جلوتر میدانیم؛ ولی یک لحظه میبینیم عجب، ته صف هستیم! سنگی، توپی، گُلی بیشتر نیستیم. گل بزنیم خوشحال میشویم؛ گل بخوریم گریه میکنیم. این، همه وجود ماست. یک تکه آهنیم؛ چراکه درِ ماشینمان سوراخ میشود، میخواهیم خودمان را بکشیم!
برشی از کتاب: جمعها و حاصل جمعها، ص۱۹
علی صفایی حائری (عین.صاد)
احترام به کودک
واژهی احترام معمولاً ما را به یاد بزرگترها میاندازد اما آیا کودکان هم به احترام نیاز دارند؟ چگونه میتوان به یک کودک احترام گذاشت.
یکی از اجزای محبت واقعی، احترام گذاشتن است. ساده ترین نوع آن، برآورده ساختن نیازهای اساسی کودک مانند محافظت از او در برابر خطرات و بیماریهای جسمی و روحی، تغذیه مناسب و … است. اما اینها به تنهایی کافی نیست. در ادامه ابعاد مختلف احترام به کودک را بیان میکنیم:
-گوش دادن و صحبت کردن
با تشویق کودک به صحبت کردن و واکنش مناسب به اولین کلماتی که بر زبان میآورد، هم به تقویت مهارتهای کلامی او کمک کردهایم و هم اولین قدم را برای خوب گوش دادن و توجه به حرفهای او برداشتهایم. با رشد کودک و مهارتهای گفتاری او، میتوانیم با افکار و احساسات او آشنا شده و ارتباط عاطفی خوبی برقرار کنیم. شنوندهی خوب بودن برای کودک یا نوجوان خود، جدای از موافقت یا مخالفت با عقایدش ، گامی ضروری برای رشد عزت نفس فرزند ماست.
در طول روز بجز دستور دادن، نصیحت، درخواست یا سوال کردن از کودک خود، چقدر با او صحبت میکنیم؟ گفتگو درباره موضوعاتی مانند برنامه تلویزیونی مورد علاقهاش، کتابی که به تازگی خوانده یا بیان خاطرهای از دوران کودکی خودمان، به ایجاد ارتباطی امن و صمیمی کمک میکند. این کار باعث میشود کودک مسائلی را که تمایلی به بیان آنها ندارد با شما مطرح کرده و برای حل آن روی شما حساب کند.
- جلسات خانوادگی
یکی از راههای احترام به کودک این است که نظر او را در مورد تصمیمات مهم خانوادگی بپرسیم. از سنینی که کودک وارد مدرسه میشود، میتوان او را در این تصمیم گیریها شریک کرد. موضوع جلسات میتواند حل مسائل و دغدغههای خانوادگی مانند تقسیم کارهای منزل بین اعضای خانواده یا صحبت در مورد تصمیماتی مانند برنامه ریزی برای یک سفر تفریحی باشد. بهتر است جلسه را بعد از صرف غذا و در زمان استراحت اعضا برگزار کنیم. بعد از بیان مسئله، همهی افراد میتوانند راهحلهای خودشان را بیان کنند تا در مورد آنها گفتگو شود. شنیدن نظرات و افکار فرزندان همان احترام به آنهاست. با این کار، در حالی که به کودک خود مهارت حل مسئله را به روشی عملی میآموزیم، به رشد عزت نفس او نیز کمک بزرگی خواهیم کرد.
-احترام به تفاوتهای فردی
حتما دیدهاید که تمام بچهها حتی آنهایی که در یک خانواده و با سبک تربیتی یکسان بزرگ میشوند تفاوتهای زیادی با هم دارند. این تفاوتها از همان روزهای اول تولد خود را نشان میدهد. بعضی نوزادها آرام هستند و بعضیها بیش از حد بی قراری میکنند. بعضی کودکان در مقایسه با همسالان خود از قدرت تکلم بالاتری برخوردارند و بعضی دیگر در انجام فعالیتهای هنری یا ورزشی برتری دارند. هر کودک ترکیب منحصر به فردی از نقاط ضعف و قوت است. شاید کمی مشکل بنظر برسد اما ما به عنوان والدین باید بپذیریم که فرزندمان در تسلط بر برخی اموری که ما یا جامعه از او انتظار داریم با مشکل روبروست و در عوض از مهارتهای خاصی نیز برخوردار است.
اگر شخصیت و تفاوتهای فردی بچهها را بشناسیم و به آنها احترام بگذاریم قطعا به رشد عزت نفس آنها کمک بزرگی کردهایم.
ریحانه سادات موسوی (کارشناسی روانشناسی و مربی حوزهی کودک)
آرزوهای طولانی
کسی که صاحب آرزوهای طولانی است، همواره لذّت را در چیزی میداند که ندارد و به همین جهت، از آنچه دارد بهره مند نمیشود. چنین افرادی همواره از آنچه دارند، نالان و ناراضیاند و چیزهایی را آرزو میکنند که ندارند.
مهم نیست که چه دارند، مهم آن است که همواره آنچه را ندارند، مایه خوش بختی میدانند و وقتی به آنچه زمانی آرزویش را داشتند، دست یافتند، باز هم احساس بهره مندی و خوش بختی نمیکنند و به آنچه در دور دستها وجود دارد، میاندیشند. این، معنای آرزوی دور و دراز است.
برای احساس بهره مندی، داشتن فلان نعمت، کافی نیست؛ باید انسان از وجود نعمت، باخبر شود و از داشتن آن، احساس بهره مندی کند، تا لذّت آن را بچشد. چه بسا نعمتهایی که وجود دارند، ولی کسی از وجود آنها خبر ندارد و یا از داشتن آنها لذّت نمیبرد.
ناخشنودی بسیاری از کسانی که از زندگی خود راضی نیستند، نه به دلیل نداری و محرومیت، بلکه به دلیل ناچیز شمردن و اهمیت ندادن به چیزهایی است که دارند.
اگر روحیه فرد، این گونه باشد که آنچه را دارد ناچیز میشمارد و لذّت خود را در آن چیزی میداند که ندارد، در این صورت، راه تحقّق رضایت از زندگی، تأمین خواستهها و افزایش سطح زندگی نیست؛ زیرا او به هر سطحی از زندگی که برسد، باز همین الگوی فکری را دارد که: «آنچه دارم ناچیز است و خوش بختی در چیزهای بالاتری است که ندارم». از سوی دیگر، چنین افرادی به جهت آرزوهای بی حد و مرزی که دارند، هیچ گاه به خواستههای خود دست نمییابند و لذا همواره به خاطر آنها حسرت میخورند.
لذا آرزوهای دور و دراز، سبب میشود که انسان، داشتههای خود را کوچک ببیند و از آنها لذت نبرد و نسبت به نداشتهها نیز حسرت بخورد. به همین جهت، امام علی (ع) میفرماید: از آرزوها[ی طولانی] بپرهیزید؛ زیرا نشاط نعمتهایی را که دارید، از میان میبرد و آنها را نزد شما کوچک میسازد و حسرتِ آنچه را که آرزو دارید، در پی میآورد.
منبع: هنر رضایت از زندگی؛ عباس پسندیده، ص ۴۴
جشن آغاز شکفتن تا رهیدن از دام...
? مبعث، یادآوری توجه ویژه خداوند به بندگان و گزینش نهایی محمد صل الله علیه و آله از میان پیامبران است که هر سال توجه زیباتری به آن میشود.
? مبعث، یادآور گمگشتهای دیرین در ساحت روانی انسانهاست؛ میل به خودشکوفایی و رسیدن به تعالی.
?در جشن بعثت، یادمان میآید که قرار بود انسانی دیگر باشیم و زیستنی بهتر را تجربه کنیم؛ نه اینکه به اندکی از داشتههای مادی دل خوش کنیم و در دام دانههای پر زرق و برق، رنگ ببازیم. مأموریت انسان کامل، یادآوری چنین ارزشمندی والایی است که در پرتو زندگی درست و پرورش فضیلتهای نهفته در جان آدمیان رخ مینماید.
? هر کدام از رسالتهای همراه با بعثت، بخشی از پروژه بزرگ تربیت آدمیان است که اگر این مسیر با مشکل روبرو شود، جایگزینی برای آن یافت نمیشود و نیروهای زیادی باید صرف کنترل، مدیریت و مجازات آدمهایی شوند که از رشد اخلاقی بازماندهاند.
جشن مبعث، جشن آغاز شکفتن تا رهیدن از دام و دانه است.
پای درس حضرت عقیله
در روانشناسی معناگرا آمده است که اگر انسانها با چرایی زندگی آشنا باشند، با چگونگی آن هم خواهند ساخت.
زمانی که ما تمام رخدادهای زندگی را در سمت و سوی درست آن تفسیر کنیم، آنگاه هر آنچه بر ما میگذرد، قطعهای خواهد شد از جورجین زندگی و رچی زیبا از بافتن یک قالی ارزشمند. انسانهای ایمان محور، تمام ثانیههای زندگی را در ضرباهنگ خدایی شدن خویش میبینند و گلایهای در این ثانیهها جز آنچه خلاف رضایت محبوب باشد، دیده نمیشود.
در یادگاری ماندگار از عقیله بنیهاشم نیز این توجه عمیق دیده میشود. بانوی کرامت، حضرت زینب(س) پس از رویارویی با آنچه که دیگران از آن به عنوان غم و تراژدی یاد میکنند، فرمود: «ما رایت الا جمیلا».
اگر دیگران این گونه مصیبتها را تحمل نشدنی و شوک روانی تحلیل نمایند، دختر گرامی امیرالمؤمنین از آن به عنوان نردبانی به سوی آسمان یاد میکند و عهدهدار شدن چین مسئولیت سترگی را یک عنایت از سوی جمیل میداند تا رسالتی تمام نشدنی را برجای گذارد.
آری در همه صحنههای زندگی خوبان میتوان خوشه چین بود و از گوشه و کنار گفتهها و عملکردهای آنان، فرمولی برای موفقیت در فراز و فرود زندگی جست؛ چه اینکه اینک رهروان زینبی بسیار فراواناند و الگویی همیشگی برای شکیبایی عاقلانه و معنادار در آینه روان خویش دارند و هر آنچه از تلخ و شیرین روزگار در صفحه ایام آنها ورق میخورد، جز زیبایی و گامی برای خدایی شدن نمیبینند و از تهدیدها فرصتی میسازند برای فرار از فریبایی دنیا و فرود در میدان رضایت خداوندی که سرچشمه همه خوبیهاست و خطی در دفتر بندگان نمینویسد جز آنکه زمینه تعالی آنان به کلاسی بالاتر را فراهم میسازد و تکلیفی روبروی آنان نمینهد غیر از آنکه نتیجهاش رهایی از خرد ماندن و عزیمت به سرای سعادت و ماندگاری باشد.
با این نگاه زینب(س) همراه میشویم و سختیها را غیر از نقشهای زیبا از سوی آفریدگار برای اوج گرفتن نمیبینیم.