حسادت بیمارگون
حسادت
بخش اول: حسادت بیمارگون
اغلب روانشناسان توافق دارند که حسادت یکی از شایع ترین هیجانات انسانی است که مستقیماً به روابط بین افراد مربوط می شود. برخی از روان شناسان حتی ادعا کردهاند که اگر کسی اصلاً احساس حسادت نداشته باشد، در تعهد خود نسبت به رابطه با دیگران دچار کمبود خواهد بود.
غالباً حسادت ریشه در کمبود عزت نفس و اعتماد به خود دارد و در نتیجه به درجات مختلف، بر حسب این که میزان و سطح عزت نفس و اطمینان فرد چقدر باشد، بر روی افراد تأثیر می گذارد.
حسادت نیز مانند بسیاری از هیجانات دیگر، معمولاً میتواند به «حفظ» رابطه کمک کند، امّا در برخی موارد، میزان آن شدّت میگیرد و شروع به منحرف کردن فکر فرد میکند، و اینجاست که دیگر از جنبه محافظتی خارج شده و جنبه مخرّب به خود میگیرد.
این نوع حسادت، غیرعادی یا نابهنجار است و روانپزشکان آن را حسادت بیمارگونه مینامند.
حسادت بیمارگونه در برخی موارد حاد ممکن است به خشونت و حتی مرگ بینجامد.
احساس حسادت میتواند خیلی دردناک باشد امّا در حسادت های طبیعی، افراد خود را با شرایط و موقعیت جدید وفق میدهند.
هنگامیکه حسادت از کنترل خارج میشود بیمارگونه خواهد شد.
حسادت بیمارگونه به دو شکل وجود دارد:
1️⃣ حسادت وسواسی
2️⃣ حسادت توهمی یا روان پریشانه
در حسادت وسواسی، فرد دارای افکار شدید و تکرار شوندهای مبنی بر روراست نبودن یارش است. با وجودی که ممکن است فرد از ته قلب به این گونه افکار اعتقاد نداشته باشد، امّا نمیتواند فکر کردن درباره آن را متوقف کند! این افکار میتوانند خیلی زود به صورت مخرّب و ناراحت کننده درآیند. غالباً به علت حسادت وسواسی، روابط از هم میگسلند.
حسادت روانپریشانه، خطرناکتر و حادتر از حسادت وسواسی است. افرادی که از حسادت روانپریشانه رنج می برند کاملاً مطمئن هستند که یارشان به آنها خیانت میکند، و برخلاف حسادت وسواسی هیچگونه شکی در این مورد در ذهنشان وجود ندارد.
آنها احتمالاً عقیده دارند که شواهدی نیز برای خیانت یارشان وجود دارد، حتی چنانچه شواهدی واقعاً وجود نداشته باشد.
حسادت روان پریشانه کمتر از حسادت وسواسی شایع است و ممکن است به علّت اختلالات دیگری چون اسکیزوفرنی، افسردگی،
سوء مصرف مواد، زوال عقل و ناتوانی جنسی به وجود آید.
منبع:مرکز مشاوره دانشگاه تهران
مسئله اصلى امروز دنياچیست؟
مسئله اصلى امروز دنيا درباره چقدر دانستن نيست، بلكه چه كارى را توانستن و انجام دادن است.
در اطراف خود چند نفر را مى شناسيد كه از دوره هاى گوناگون چندين مدرك حرفه اى دارند ولى بيكارند؟
چند نفر را مي شناسيد كه صاحب ايده و فكرهاى نابى هستند ولى كنج خانه نشسته اند و گله مى كنند كه هيچكس قدر آنها را نمى داند يا آنها را نمى فهمند؟
راستى شما چطور؟
آيا شما هم جزء آن دسته از افراد هستيد كه فكر مى كنند خيلى مى دانند، خيلى مى فهمند، خيلى خوش تيپ و باهوش و خلاق هستند و حقشان را به آنها نداده اند؟
آيا شما هم مدام از زمين و زمان و آدم ها گله و شكايت مى كنيد كه چرا شما را كشف نمى كنند و تاج بزر بر سرتان نمى گذارند و قدر چنين گوهر نايابى را نمى دانند؟
بياييد با خودمان رو راست باشيم.
اگر كسى خودش، خودش را باور نكند، كشف نكند، نفهمد و به خودش بها ندهد نبايد از كس ديگرى انتظار داشته باشد تا اين كارها را برايش انجام دهد.
احمد فخاريان
نجواى غربت با امام اميد (عج )
آيا بشر ظرفيت حاكميت “على ” را خواهد يافت ؟
آيا لذت طواف بر خانه عشق و رهايي از هر شرك خفى و جلى را خواهد چشيد ، تا مظهر رحمت و رأفت و زيبايى شود ،و همه خوبى هايش كه مظهر اسماء الهى است ،تجلى يابد ؟
زمين چه زمان خواهد شكفت ؟ و آسمان چه وقت خواهد خنديد و فراوان خواهد باريد ؟
فقر كى از ميان خواهد رفت ؟ و وعده
” اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها ” تحقق خواهد يافت ؟
دست ستم از سر مظلوم چه وقت قطع خواهد شد ؟ و شمشير ظلم از قبضه جهل كى جدا خواهد شد ؟
امروز همه فرضيه ها را آزموده ايم ،و بر سفره همه ” ايسم ” ها نشسته ايم ! از چاله سرمايه دارى تا چاه كمونيسم و از زرق و برق ليبراليسم تا سراب سوسياليسم گذر كرده ايم ،و در فرامدرن به گم گشتگى هويت دچار شده ايم !
به منشور حقوق بشر به اميد كرامت انسان چشم دوختيم و از گوانتانامو و ابو غريب و دهها شكنجه گاه و هلوكاست عليه مسلمين و مستضعفين و بدتر از آن ابتذال و بى فرهنگى و فروپاشى خانه و خانواده ،سر در آورديم !
جنگ ها پشت سر گذاشتيم ،نژاد پرستى و تبعيض هاى سخت نژادى را با گوشت و پوست لمس كرده ايم !
تا خدا گفتيم به جنگ مذهبى تهديد مان كردند و با سلاح جهل ديوار جور را بر سرمان خراب كردند !
شمشير تكفير در كف جاهلان متهتك نهادند و در خدمت صهيونيست هاى بى فرهنگ ، اين اشدالناس عداوه للذين امنوا ، به نام اسلام ،مسلمانان را سر بريدند ،و به نام پيامبر رحمت و مهربانى ،زيبايي و حقيقت و عدالت ،بر گونه كودكان سلاح نهادند و ماشه چكاندند . هم سنى كشتند ،هم شيعه ! هم مرد ،هم زن ، هم پير ،هم خردسال و كودك !
پرده اخلاق را دريده اند و بر شرافت و انسانيت قلم بطلان كشيده اند .
واژه مهر و رحمت را از دفتر هستى زدوده اند ،و با عقل وداع ديرينه گفته اند ،صورت خود را با نقاب جهل پوشانده اند تا صدا و چهره شان تناقض گفت و ايمانشان را نشان ندهد .
داعيه دروغين پيروى از پيامبر رحمهً للعالمين را دارند ولى در خانه كفر نشسته اند و بر مكتب توحيد غلط شرك مى گيرند .
مهدى جان ! مى دانيم كه اين بيراهه ها راه بشر نيست ، و خدا از خلقت انسان و ارسال رسل اين را نخواسته است ،و تو را ذخيره خود قرار داده است تا مارا به راه بازگردانى !
پس چرا نمى آيى ؟
مهدى جان ! تو نقطه كمال انسانى !
تو اسوه وجودى !
تو تجلى خدايى
تو خليفه رسول اللهى
تو مظهر رحمت و مهربانى
تو نورى
تو هدايتى
تو حقى
تو عدالتى !
اى مهر ربانى
اى تجلى رحمانى
انسان خسته تو را مى جويد !
تو كجايى ؟
اى فرزند براهين آشكار
اى سبب اتصال زمين و آسمان
دل ها تو را مى جويند
دست ها تو را مى طلبند
آسمان تو را مى جويد
زمين ترا مى خواند
اى تنهاترين تنها ها
غربت مار ا درياب
اى زيباترين نگاه ها
نظرى ،نگاهى ،لحظه اى !
هزاران هزار دل دردمند امن يجيب مى خوانند
وتو خود مضطر تر از همه خدا را مى خوانى
وقت :
“يجاب اذادعا” است .
اين نيمه شعبان ،اين زمان ،اين لحظه
اللهم عجل لوليك الفرج
#غلامحسین_الهام
#نیمه_شعبان
#دلنوشته
غیر از ظهور تو مگر ...
? جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می خواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه می خواهد
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات ، این قوم از موسی چه می خواهد
شاید بپرسی از چه دنبال دَمت هستم
دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می خواهد
پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من
جز دل خوشی ، یعقوب نابینا چه می خواهد
تا کیسه ی ما پر شود احسان تو کافی است
مسکین به جز خیرات از آقا چه می خواهد
چیز مهمی نیست این که ما چه می خواهیم
باید ببینیم آن جناب از ما چه می خواهد
ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه
غیر از ظهور تو مگر مادر چه می خواهد
علی اکبر لطیفیان
بیا...
به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلت
که جان شیعه ز هجران به لب رسیده، بیا
ز پشت در بشنو ناله های فاطمه را
به سوز سینه آن مادر شهیده، بیا
به مادری که لبش از عطش زده تبخال
به شیر خواره ی انگشت خود مکیده، بیا
به آن لبی که بر آن چوب می زدند به طشت
به خواهری که گریبان خود دریده، بیا
کند تلاوت قرآن سر حسین به نی
ببین چگونه ز لبهاش خون چکیده، بیا
به آن سری که به دیدار دخترش آمد
به کودکی که به ویرانه آرمیده، بیا
به لاله های به خاک اوفتاده از دم تیغ
به غنچه ای که شد از ضرب تیغ چیده، بیا
به بانگ یا ابتای علی به قلزم خون
به ناله ای که حسین از جگر کشیده، بیا
بود به سینه “میثم” هزار درد نهان
گواه آن همه غم های نا شنیده، بیا
غلامرضا سازگار