حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها شافع روز محشر
حضرت فاطمه (علیها السّلام) فرمودند
اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن اَحَبَّ عَلیّاً فی حَیاتِهِ وَ بَعدَ مَوتِهِ؛
همانا سعادتمند کامل و خوشبخت حقیقی است که علی علیه السّلام را در حیاتش و پس از وفاتش دوست بدارد.
شرح حدیث
دوستی علی یعنی دوستی پیامبر و خدا.
محبّت امام علی علیه السّلام در طول محبّت خدا و رسول قرار دارد. این مودّت هم در دنیا کارساز است هم در آخرت. نتیجه ی آن به اصلاح رفتار منتهی می شود.
مگر می شود کسی علی علیه السّلام را دوست بدارد و به راهِ جز او برود؟
مگر پذیرفتنی است کسی مدعی محبّت او باشد، اما در اعمال خود شباهتی به مولا و محبوب خود نداشته باشد؟ دوستی انسان را به همرنگی و همسویی می کشاند و دوستدار علی علیه السّلام صالح و متّقی و خداترس خواهد بود؛ چرا که از مولایش دراینگونه کارها تبعیّت می کند.
این همان سعادت و کامیابی است که در حدیث آمده است.
آنان که در زمان او بودند و او را از نزدیک می دیدند و فضایل او را می شناختند، دوستش داشتند.
امروز که علی علیه السّلام در میان ما نیست، سخنان و سیره و رفتارش برای ما معلوم است و ما از راه کتب و روایات و منابع موجود جلوه های خدایی آن امام را می شناسیم و به او مهر می ورزیم.
دوستدار علی علیه السّلام دوستدار حق و عدل و فضیلت است و چنین محبتی برای انسان سعادت به ارمغان می آورد.
نهج الحیاة، ص 48
حکمت های فاطمی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از حضرت فاطمه علیها السّلام)، جواد محدثی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم (1390)
پنج گروه، بازيچه دست شیطان هستند
امام علي النقی علیه السلام مي فرمايد:
ابليس نزد حضرت نوح علیه السلام آمد و گفت : تو حقّ بزرگي بر گردن من داري، پس از من نصيحت بپذير كه هرگز به تو خيانت نمي كنم. نوح از گفتار او ناراحت و متأثّر شد. آن وقت خدا به او وحي كرد كه با ابليس هم كلام شو و از درِ مسالمت درآ كه هر آينه من او را با حجّتي بر تو به نطق وامي دارم. سپس نوح به ابليس گفت:
سخن بگو! ابليس گفت: وقتي يكي از بني آدم را بخيل، حريص، حسود، ستمگر يا عجول مي يابيم، او را مانند توپی به سوي يك ديگر مي رانيم و وقتي تمام اخلاقهاي بد در او جمع شد، او را شيطان مي ناميم.
منبع: قصص الأنبياء ص85
فاطمه، کوثر بی کرانه
سوره ی کوثر در عین کمی آیات و کلماتش، در بر دارنده ی اسرار و رموزی است که حتی بزرگان و مفاخر ما نیز از دستیابی به ژرفنای آن عاجز مانده، به عجز و ناتوانی خویش معترف گردیده اند.
یکی از نام های مبارک فاطمه زهرا علیهاالسلام «کوثر» است. در وجه تسمیه ی فاطمه ی زهرا علیهاالسلام به «کوثر» وجوه مختلفی بیان شده و هر کسی به مقدار پایه ی معرفتی خویش، سخنی بیان کرده است؛ اما گوییا ژرف نگرترین اندیشه های بشری نیز در غواصی به ژرفنای اقیانوس ناکرانمند کوثر چاره ای جز حیرانی، واله گی و سرگردانی ندارند:
دامن کبریای او دسترس خیال نی پایه ی قدر او بسی پایه به زیر پاکند.
پایه ی قدر او بسی پایه به زیر پاکند. پایه ی قدر او بسی پایه به زیر پاکند.
( آیةالله محمدحسین غروی اصفهانی، دیوان: ص 39. )
«کوثر» بر وزن «فوعل» وصفی اخذ شده از «کثرت» و به معنای «خیر کثیر و فراوان» می باشد. ( تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 548. ) گستره ی معنایی این واژه چنان وسیع و جامع است کهمصادیق بی شماری از جمله «خیربی نهایت» را نیز می تواند شامل شود. در تفاسیر شیعه و سنی معانی بسیاری برای «کوثر» ذکر شده است که جملگی، از مصادیق همین «خیرکثیر» می باشند؛ مصادیقی چون:
1 - حوض و نهر کوثر در جنت که تعلق به پیامبر دارد و مؤمنان به هنگامه ی ورود به بهشت، از آن سیراب می شوند. ( مجمع الابیان: ج 5، ص 548. )
2 - مقام شفاعت کبری در روز قیامت
3- نبوت
4- حکمت و علم به حقایق اشیا.
5- قرآن
6- کثرت اصحاب و پیروان
7- کثرت معجزات
8- کثرت علم و عمل
9- کثرت معرفت در توحید
10- کثرت نعمت های دنیا و آخرت
11- نسل کثیر و ذریه ی فراوان که در گذر زمان باقی مانند و بی تردید این فراوانی ذریه و باقی ماندن نسل از وجود دختر والا گهر پیامبر، فاطمه ی زهرا علیهاالسلام نشأت گرفته است. ( ترجمه ی تفسیر مجمع البیان: ج 27، ص 309. )
آری، خداوند متعال به حبیب خویش، «خیر کثیر» و «فضل عظیم» و فضایل بیرون از حد و حصر عطا فرموده است که مصادیق آن، حتی از حطیه ی شمار نیز خارج است:
کتاب فضل پیمبر تمام نتوان کرد کسی که دم زند از فضل بی نهایت او چو مرغکی است که از بحر، ترکند منقار.
اگر دوات شود ابحر و قلم اشجار چو مرغکی است که از بحر، ترکند منقار. چو مرغکی است که از بحر، ترکند منقار.
( شعر از سید عباس حسینی، متخلص به حیران. مناقب فاطمی در شعر فارسی: ص 92. )
اما بنابر عقیده ی بسیاری از علمای شیعه و پاره ای از علمای اهل سنت، بارزترین مصداق «کوثر» وجود نازنین حضرت زهرا علیهاالسلام می باشد.
برهان این حقیقت و شاهد این واقعیت، علاوه بر روایات متعددی که از ائمه ی اطهار علیهم السلام وارد شده است، شأن نزول و سیاق آیات سوره ی کوثر می باشد؛ چرا که در شأن نزول سوره ی کوثر، اتفاق مفسران بر این است:
آن هنگام که تنها پسران پیامبر، قاسم و عبدالله، در فاصله ی زمانی اندکی از این دنیای فانی پرکشیدند و به سوی ملک باقی شتافتند، دشمنان و مخالفان پیامبر به اظهار شادی و مسرت پرداختند و دهان به شماتت، طعنه و زخم زبان نسبت به پیامبر گشودند؛ از جمله عاص بن وائل سهمی حضرت را ابتر (: بی دنباله، بی اثر، بی سرانجام و مقطوع النسل) خواند.
چنین شماتت هایی قلب لطیف پیامبر را سخت آزرده می ساخت؛ از این روی خداوند متعال برای دلجویی از حبیب خویش و پاسخ به طعنه های مشرکان، سه آیه ی نورانی کوثر را فروفرستاد:
انا اعطینک الکوثر؛ مامحققا به تو خیر فراوان بخشیده ایم.
فصل لربک و انحر؛ پس به شکرانه اش نماز بخوان و قربانی کن.
ان شانئک هو الابتر؛ و بدان که دشمن شماتت گوی تو، خود بی سرانجام و بلا عقب است.
عطا بر تو کوثر نمودیم ز احسان به نهر بهشت و به خیر کوثرت به تکثیر نسلت ز زهرای اطهر.
که ناید به دل، گرد غم بار دیگر به تکثیر نسلت ز زهرای اطهر. به تکثیر نسلت ز زهرای اطهر.
باتوجه به سیاق فرجامین آیه ی این سوره، منظور از کوثر، فراوانی ذریه و ماندگاری نسل پیامبر می باشد که فقط از طریق وجود پر برکت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام تحقق یافته است؛ چرا که مشرکان، پیامبر را طعنه ی بی سرانجامی می زدند و این آیات را در مقام پاسخ و رد طعنه ها و شماتت های ایشان نازل شد که نه تنها حبیب خود را بی سرانجام و بی دنباله قرار ندادیم، بلکه او را به برکت وجود یگانه دخترش، نسلی بی نظیر و ماندگار در طول تاریخ عطا کردیم و دشمن طعنه گوی او را بی دنباله و ابتر قرار دادیم. از این روی روشن ترین مصداق کوثر، وجود دختر والا گهر پیامبر و ماندگاری نسل او از این طریق می باشد
این تفسیر از سوره ی کوثر، از آن جهت که دارای هماهنگی کامل با شأن نزول سوره و واجد مناسبتی تام با متن و سیاق آیات می باشد و نیز بنابر تفاسیر متعددی که از ائمه ی اطهار بدین مضمون وارد شده است، بیانگر بارزترین و آشکارترین مصداق کوثر (وجود فاطمه ی زهرا علیهاالسلام) می باشد.
آری، وجود فاطمه علیهاالسلام، منبع خیر کثیر است که هم باعث ماندگاری رسالت پیامبر شده است و هم عامل جاودانگی نسل پاک او:
چه زهرا که شد علت مبقی دین دل آسوده می باش اندر زمانه زمین گردد از نسل پاکت گلستان زمان گردد از آل طه منوّر.
چه زهرا که از عالمی گشته مهتر که نسل تو برپاست زین یکه دختر زمان گردد از آل طه منوّر. زمان گردد از آل طه منوّر.
( شعر از سید عباس حسینی، متخلص به حیران. مناقب فاطمی در شعر فارسی: ص 92. )
جامی از زلال کوثر - محمد تقی مصباح یزدی
هر موجودی چهار وجود دارد
کسانی که در فلسفة الهی و در عرفان مثبت کار کرده و کارکشته شدهاند و متخصّص فن شناخته شدهاند ، برای هر موجودی در این عالم ، چهار وجود قایلند . آنان برای گفتار و مطلب خود در این بحث ، فقط به یک حقیقت مثل میزنند و آن ، کتاب خدا قرآن مجید است . البته ، آنها بحث خود را به صورت کلی مطرح نموده و بیشتر آنها هم مثالی را برای آن ذکر نکردهاند ؛ چون فکر میکردند چنین مسألهای ، برای همه مردم ، مسألة روشن و واضحی باشد .
چهار وجود برای قرآن مجید
قرآن مجید ، دارای چهار وجود است ؛ یعنی دارای چهار جلوه هستی میباشد .
یک وجود قرآن ، وجود کتبی قرآن است که عبارت میباشد از مجموعة سی جزء قرآن که با قلم بر صفحه نوشته میشود ؛ همین قرآنی که به فرمودة شیخ صدوق ، بین دو جلد ، در سی جزء ، در صد و بیست حزب ، در شش هزار و ششصد و چند آیه ، در اختیار ماست . این قرآن ، با قرآن زمان پیغمبر (ص) یک نقطه هم اختلاف ندارد . ترتیب این قرآن همان ترتیب زمان پیغمبر (ص) میباشد . آیاتش هم بیکم و زیاد ، آیات زمان پیغمبر (ص) است .
در یک کلمه ، اگر این گونه نبود ، حجت خدا بر بندگانش کامل نبود و ناقص بود و خدا هم حجت ناقص ندارد . در همه چیز و در هر کجا ، حجت پروردگار عالم ، کامل ، تمام و جامع است . برای این که به قولخود قرآن ، تا فردای قیامت ، کسی به خداوند نگوید : اگر راهنمایی کرده بودی ، و اگر گفته بودی ، من عمل میکردم . از کجا معلوم میشود که من عمل نمیکردم . خود پروردگار میگوید ، من این هدایت را کامل و جامع فرستادم که روز قیامت کسی بر خدا حجت نداشته باشد : «لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً» . این وجود وجود کتبی قرآن هست .
وجود دوم قرآن ، وجود لفظی است . وجود لفظی قرآن ، عبارت است از آیاتی که انسان از روی صفحة کاغذ یا از صفحه ذهنش ، بر زبان جاری میکند : «ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ» .
همان وقتی که داریم یک خطبه را ، یک صفحه کاغذ را ، یک«ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ» را بر زبان جاری میکنیم ؛ یعنی آیه را تلفّظ مینمایم و آن را میخوانیم . در اینجا ، پیغمبر اکرم (ص) ، به خوانندگان قرآن ، یک سفارش بسیار بسیار مهم دارد که خوانندگان قرآن باید این سفارش پیغمبر (ص) را حتما ًعمل کنند . آن سفارش این است که شما باید هنگام خواندن قرآن ، «طَهِّرُوا اَفْوَاهَکُمْ . »: با دهان و زبان پاک ، قرآن را بخوانید . با دهان یهودیمسلک ، با زبان مسیحیمسلک ، با زبان لائیکمسلک ، با زبان آلوده به حرام ، با دهان آلوده به گفتههای باطل ، یاوه ، سب ، ناسزا و فحش ، قرآن را نخوانید . این قرآن ، دارای پاکترین آیات ، پاکترین کتاب و پاکترین حکمت است که باید در دهانهای پاک جاری بشود ؛ یعنی اگر کسی بخواهد قاری مورد قبول خدا باشد ، همیشه پاک میماند ؛ دهانش ؛ زبانش ؛ بدنش ؛ جسمش ؛ پوستش ؛ گوشش . قرآن کریم ، حریمِ علم پروردگار است . ورود به این حریم ، باید با پاکی انجام بگیرد : «لَایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ . » برخی از مفسران میگویند : فعل : «لَایَمَسُّهُ» ، معنای امری دارد ؛ یعنی کسی که پاک نیست حق ندارد با قرآن تماس بگیرد ؛ لذا دیده میشود حضرت زهرا (س) بعد از مرگ پیغمبر ، یکبار هم ، نه هنگام باز بودن پنجره ، و نه با باز کردن پنجره ، اگر بسته بود ، نخواسته که صدای اذانگویان حکومت زمان خودش را بشنود ؛ مستمع نشد .
ما یک استماع داریم و یک سماع . یک وقت ، صدا به گوش میخورد ، ولی آدم اصلاً توجّهی به آن صدا ندارد . حتّی به صدای الفاظ هم متوجّه نیست تا چه برسد به معانی آنها .
صبح ، ظهر و شب ، کنار مسجد پیغمبر که خانة حضرت زهرا (س) در آنجا بود ، اذان میگفتند و ایشان نشنید ؛ چون نمیخواست بشنود . در این نود و پنج روز ، فقط یکبار به درخواست خودش ، بلال اذان گفت که آن هم نیمهکاره ماند ؛ چون این زبان ، این گلو و این بدن ، این روح را صد در صد پاک میدانست . او میگفت : «الله اکبر» از این گلو و زبان ، شنیدنی است ، ولی نسبت به بقیة«الله اکبر»ها باید درِ گوش را گرفت و نباید شنید :
زیبقم ( یعنی سیماب(فلزی مایع)، جیوه )در گوش کن تا نشنوم
یا درم بگشــای تا بیرون روم
وقتی ابلیس به عیسی بن مریم (ع) گفت : یک «لا اله الا الله» بگو . گفت : نمیگویم . گفت : مگر این شعار توحید نیست ؟ گفت : چرا . گفت : پس چرا نمیگویی . عیسی (ع) گفت : برای این که تو میگویی ، من نمیگویم ؛ چون گفتار تو و درخواست تو ، توأم با آلودگی است و هدف ناشایستی از آن داری که وقتی به من میگویی ، آن را بگو . من نمیگویم ؛ « لا اله اله الله ای که تو میگویی ، با هر آلودگیای میسازد و این « لا اله اله الله ای که ما میگوییم ، با هر پاکیای میسازد . این که چه کسی آن را اظهار مینماید ، فرق میکند .
به هر حال ، این وجود دوم است .
پس یک وجود قرآن ، وجود کتبی آن است و یک وجود دیگر آن ، وجود لفظی .
امّا وجود سوم قرآن ، وجود ذهنی است . حفظ قرآن ، گاهی با یک قرآن روی کاغذ است و گاهی با یک قرآن بر روی زبان ، و گاهی هم با یک قرآن در حافظه ، حافظ قرآن است . آن قرآن هم قرآن است ، ولی وجود ذهنی قرآن .
وجود چهارم کتاب خدا ، وجود عینی آن است . «عین» ؛ یعنی وجود حقیقی ؛ به عبارت دیگر ؛ یعنی وجودی که همة آثار شیء، از این وجود ظهور میکند .
حالا این پرسش مطرح میشود که وجود عینی قرآن کدامیک از این قرآنهای گفته شده است . این قرآنهایی که آن را تلاوت میکنیم ، قرآن کتبی است . قرآنهای موجود در ذهن حافظان هم که وجود ذهنی آن است . قرآنی نیز که بر روی زبان جاری میشود ، قرآن لفظی است . پس آن قرآن عینی کدام است ؟
نگاهی به مقام حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) - حسین انصاریان
فلسفه عفاف
خداوند مسئول به آفرینش ما بود و ما مسئول به رشد و تعالی این آفرینش ، برای او به عنوان خالق ، بسیار حائز اهمیت است که مخلوق او بر روی زمین چگونه از ودیعه ای که به رسم امانت به او سپرده اند حراست می کند، به چه چیزی معتقد می شود و در کدام مکتب رشد می کند از تمام وظایفی که خداوند بر دوش مخلوق خود یعنی انسان، نهاده است پرورش و بالنده کردن صفت عفاف دارای جایگاه ویژه ای می باشد. در قرآن به شخصی عفیف گفته می شود که خود نگهدار و با مناعت باشد.
عفاف، طهارت درونی و نوعی حجاب باطنی است که از آنجایی که انسان ذاتاً موجودی است دارای 2 بعد الهی و مادی می بایست به او آموخت که اگر همه یکسان آمده ایم اما برای رجعت بهتر، آنانی در اولویت هستند که دارای درونی آراسته تر باشند و در صورت تلاش و برنامه ریزی صحیح نفس خویش را در مسیر انسانیت رشد دهند، اما آنانی که در مسیر حیوانیت و خواسته های نفسانی خود حرکت کنند این نشان از عدم برنامه ریزی مناسب آنان جهت تادیب نفس خویش است در واقع واژه عفت بر کنترل شهوات و جلوگیری آن در خروج از مرز اعتدال تلقی می شود دامنه عفاف دارای گستره وسیعی می باشد،که از شئونات فردی گرفته تا تعاملات اجتماعی را در بر می گیرد بنابر این جهت کاهش تحریکات نفسی که تماماً بوی دنیا و زینت های آن را می دهد باید برای نجات نفسمان کاری کنیم .فطرت، هدیه خداوند در جوهره هر فرد است و انسان ها بدون ذره ای تلاش در مسیر رغبت به آن، میل ذاتی دارند، عفاف نیز جزئی از باورهای فطرت است که بصورت نهادی بالقوه در انسان ها در نوسانی از رشد و تنزل مشهود است اما این نوسان در حیات عفاف، مستلزم تربیت و درونه کردن آن توسط عوامل بسیاری چون وراثت، تربیت و محیط می باشد. در واقع نفس ما مدیون فطرت ما و فطرت ما ولی نعمت نفس ما است و ما به عنوان صاحبان نفس خویش باید فضائل اخلاقی را در خود بارور کنیم تا فطرت بالقوه ما از طریق تماس با فضائل اخلاقی در مسیری از بالفعل های غنی رشد کند شاید با این کار فضائل به جای رذایل در او ملکه ذهنش شود و نهایتاً خواهد آموخت که پرداخت ذکات هر چیزی عمر مفید او را مستمر خواهد کرد اما این اراده ، مشروط به همت والایی است که به فریاد ضمیر خویش برسیم. از مؤلفه های درونه شدن فرایند عفاف، موضوع وراثت را بیان کردیم که همان انتقال خصوصیات جسمانی و حالات روانی و ویژگی های اخلاقی و رفتاری والدین بصورت غالب و اجداد بصورت نهفته در نسل های بعدی می باشد و بعضاً بصورت مثبت و منفی در افراد تاثیر می گذارد . امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند: اذا کرم اصل الرجال ،کرم مغیبه و محضره
وقتی اصل و ریشه انسان خوب و شریف باشد نهان و آشکارش خوب و شریف است
و گاهاً با استناد به کلام نبی اکرم (ص) که فرمودند:اشقی شقی فی بطن امه و السعید سعید فی بطن امه می توان به این نتیجه رسید که فضیلت مند شدن اخلاق دلیل بر پا کی ریشه خانوادگی است. قاعدتا در راستای فرمایش حضرات معصومین(صلواه الله و سلامه علیه ) می بایست به این نکته اشاره کرد که بهترین بذرها اگر بی توجه به شرایط کاشته شوند هرگز به ثمر نخواهند رسید، بنابراین با اینکه پسر نوح نبی (ع) در کانون وحی می زیست نتوانست با تربیت خویش متصل به خانواد? روحانی اش شود اما انسانهایی هستند که با وجود خانواده های بدون تقید اعتقادی ، چنگ به حبل المتین الهی زده اند و فارغ از اصالت خویش به دریای بی کران محبت خداوند پناه برده اند . محیط تربیتی کودک که شاخصه بعدی می باشد جایی است که او در آن رشد می کند و این محیط در شقاوت و سعادت او نیز دخیل است والدینی که محیط تربیتی فرزندان خود را به گونه ای هدفمند و دارای ساختاری اصولی مهیا می کنند و حتی در ویژگی های رفتاری و گفتاری فرزندان خود برنامه ریزی کرده و در قدم به قدم برنامه های تربیتی و فضایل اخلاقی فرزندانشان، خود را مسئول می دانند در واقع در ریشه دوانیدن مبنای فضایل، یعنی دارامند کردن فرزندان خود به پاکدامنی و عفت ، همتی در خور تقدیر انجام داده اند.
بسیاری از آسیب های اجتماعی و آلودگی هایاخلاقی و در واقع بی عفتی جوانان از محیط خانواده آغاز و معلول تربیت های نادرست و یا عدم نظارت والدین بر فرزندان است. وقتی خوب می نگریم و در تورق ثانیه های عمر خود به محاسبه می نشینیم،می بینیم حاصل تمام عمر از مکث بر روی لحظه های خودسازی ما شکل می گیرد پس بیائید با همت خویش و با درونی پاک فضائل درون خویش را به صحنه جامعه بکشانیم که براستی تمام آن چیزی جز مراقبت از نفس نیست.
عفت فاطمی ، الگوی فاطمی - نرگس قدیری