شانه ات را بسپار به کوه خدا
گاهی وقت ها که خیلی خسته می شوی… دوست داری… از همه چیز دست برداری…
و فقط تکیه کنی به چیزی … به کسی… با خیال آسوده… به کسی که نلغزد…
تا از اضطراب هایش آزرده نشوی…
به کسی که نلغزد… تا از خطاهایش آسیب نبینی…
به کسی که پشتت را خالی نکند تا در پستی و بلندی ها… زمین نخوری…
به آنکه نامرد نباشد… تا در گردنه ها تنها نمانی… می خواهی تکیه کنی… اما به که؟…
می خواهی پشتت گرم باشد… اما به کجا؟… چگونه…
تکیه به آنکه اگر با بدترین گناه ها … از کنارش رد شوی…
در کنار تو می ایستد و آرام می گوید… بازهم اگر کار بدی کردی جای دیگر نرو… بیا پیش خودم…
تکیه کن به آنکه کوه نیست… امام کوه هاست…
به آنکه فرازها وامدار شانه ها و فرودها منت دار قدم های اویند…
تکیه کن به آنکه هیچ گاه … کم نمی آورد … تکیه کن … به آنکه دنیا به او تکیه دارد …
با خیالی آسوده، شانه ات را بسپار به کوه خدا… به امام ….