أینَ الطـالِبُ بدَمِ المَقتوُل بکَربَلا
ای راه !، کوره راه ، به دردم نمی خورد
این راه اشتباه ، به دردم نمی خورد
در بین عاشقان تو و روسفیدها …
این چهره ی سیاه ، به دردم نمی خورد
آهِ فراقِ من شده آلوده با گناه
با هم ، گناه و آه ، به دردم نمی خورد
پشتم به کوه عشق تو گرم است ای پناه
غیر از تو هر “پناه” ، به دردم نمی خورد
هر صبحِ من بدون تو شب می شود چرا ؟
این گردش تباه ، به دردم نمی خورد
تقویم مان پر است ، ز ایام غیبتت
این روز و سال و ماه ، به دردم نمی خورد
در ناز و نعمتم ، خبری نیست از غمت
بی عشق تو “رفاه” ، به دردم نمی خورد
یک شب مرا به خیمه ی نورانی ات ببر
این شهرِ پر گناه ، به دردم نمی خورد