بالاترین نعمت ها
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید:
أَجَلُّ النِّعَمِ اَلْعافِیَةُ وَ خَیْرُ مادَامَ فِی الْقَلْبِ اَلْیَقِیْنُ(1)
بالاترین نعمت ها، تندرستی و سلامتی، و بهترین چیزی که می تواند قلب انسان را پر کند، ایمان به خداست.
شرح کوتاه
در حقیقت امیرمؤمنان(علیه السلام) انگشت روی بزرگترین نعمت مادی و معنوی گذارده است. سلامت تن نه تنها بزرگترین موهبت الهی است، بلکه سرچشمه همه فعالیت ها و تلاش ها و برکات است، و در میان مواهب معنوی چیزی برتر، و بالاتر از نور یقین و روشنایی ایمان نیست که پرفروغ ترین چراغ راه زندگی و مؤثرترین داروی درمان بیماری جهل و ذلّت و حقارت و آلودگی است و آرام بخش قلب و جان!
1. تحف العقول.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
السیدة
السیدة یکی از القاب مبارکه صدیقه کبری است واین لقب بزرگ جامع مکارم ومحامد خمیده ومعانی عدیده است ولفظ سیده یعنی رب ومالک وشریف وقاضی وکریم وحلیم ورئیس ومقدم ومطاع ومتحمل اذیت قوم آمده ومشتق است .این لفظ از ساد یسود سیادة وجمع آن سادة وسادات واسادِد وسیاید من غیر قیاس است واغلب استعمال به اضافه وقید می شود مانند سید القوم وسید السادات وسیدالنبیین وسید الاوصیاء وسید النساء وسید الشباب اهل الجنة.
صاحب مجمع البیان درمعنی سید فرمود:ماخوذ از سواد است سید القوم یعنی مالک السواد الاعظم وآن کسی است که طاعت وی واجب است واستعمال آن دو قسم است یا به اطلاق یا به تقیید اما اطلاق مخصوص به حق تعالی است وقید واضافه برای خلق است .ودر وصف حضرت یحیی علیه السلام است :«سیدا وحصورا ونبیا من الصالحین»؛مراد مطاع ومقدم بر مردم است ودر این زمان هرآن هاشمی وعلوی وفاطمی است بدین لقب خوانده می شود آن وضع ثانوی است.
فاطمه زهرا علیها سلام مالکه وشریفه ووفاضله ومقدسه وسیده بر زنان اولین وآخرین بود واز این صفات مجموعه سیادت وخانمی وبرتری بر همه داشت ویافت .از امام صادق علیه السلام مروی است که فرمود:سید کسی است که با حق باشد صدقا ومباین از خلق باشد وصفا وحالا.آنچه صاحب مجمع البیان فرمود در معنی سید ووجوب اطاعت او بر دو قسم است:اول سید آن است که درقوم خود مطاع باشد ،دوم قوم اواطاعت اورا واجب دانند برخودشان.ومعنی اول خاص است وآن کسی است که خداوند اطاعت امر وحکم او را بر همه خلق واجب فرموده باشد واین معنی ولایت وامامت است با علم وعمل وحلم واطاعت خدا وپرهیزگاری با مباینت از خلق وصفا وحالا وپیوستگی وبستگی به خالق شخصا وحقیقتا با ملکات دیگر که از لوازم وجود اوست .هیچ یک از این ملکات وکمالات را نتوان از فاطمه زهرا نفی وسلب کرد یا آنکه هر صفتی را ناقصا در ایشان اثبات نمود.پس قسم اول در حق حضرت فاطمه خاصه محقق بوده و هست چنان که ابوبکر عرض کرد؛أنت سیدة امة ابیکِ والشجرة الطیبة لبنیکِ.عرض حقیر در معنی ثانی است وآن وجوب اطاعت امر اوست بدون منصب امامت به طریق عموم ؛یعنی اگر فاطمه زهرا امری کند وحکمی فرماید بر همهافراد وآحاد مردم لازم است اطاعت نمایند ومطاعیت وسیادت او همان از جهت نسبت به رسالت وحرمت این خانه وخانواده نیست بلکه خود شخصا بدون ملاحظه نسبت به رسالت سیادت دارد وقول او قول پیغمبر خداست .ودر کتاب صراط المستقیم منقول است که حضرت رسول به حضرت امیر علیهم السلام فرمود :امر فاطمه را اطاعت کن .وخود بدیهی است صاحب این مقامات وملکات از روی هوی سخن نمی گوید بلکه سخنانش از قول خدا ورسول وامام ناطق صادق واین رشته سر چشمه وحی وتنزیل اتصال دارد ومنشعب می شود.
چه کنیم نفس، ما را به آسانی به گناه نکشاند؟
اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد میکند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوّه خیال دارد. اگر قوّه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق انسان میشود.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَک؛ یعنی اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول میکند.
یک چیزهایی است که اگر انسان آنها را به کاری نگمارد طوری نمی شود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم می کنم، اگر روی طاقچه ای یا در جعبه ای بگذارم طوری نمی شود.
ولی نفس انسان جور دیگری است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش می خواهد وادار می کند و آن وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می شود؛ در رختخواب فکر می کند، در بازار فکر می کند، همین طور خیال خیال خیال، و همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می کشاند. اما برعکس، وقتی که انسان یک کار و یک شغل دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می کشد و جذب می کند.
استاد مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص278
سبوی دوست
عمری گذشت و راه نبردم به کوی دوست
مجلس تمام گشت و نديديم روی دوست
گلشن معطّر است سراپا ز بوی يار
گشتيم هرکجا، نشنيديم بوی دوست
هر جا که مي روی، ز رخ يار، روشن است
خفاش وار راه نبرديم سوی دوست
ميخوارگانِ دلشده ساغر گرفته اند
ما را نَمی نصيب نشد از سبوی دوست
گوش من و تو، وصف رُخ يار نشنود
ورنه جهان ندارد جز گفتگوی دوست
با عاقلان بگو که: رُخ يار ظاهر است
کاوش بس است اين همه، در جستجوی دوست
ساقی ز دست يار به ما باده می دهد
بر گير می، تو نيز ز دستِ نکوی دوست
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
روزی در حرم امام رضا علیه السلام جوانی نزد من آمد و پرسید: اگر بخواهم زنگار دلم را پاک کنم باید چه کنم؟
از این جوان و سوالی که پرسید خیلی خوشم اومد.
به او گفتم برای پاک کردن دلت چند راه ساده وجود دارد.
اول اینکه از قرائت قرآن مخصوصا سحر ها غفلت نکن.
دیگر اینکه زیاد استغفار کن
یک راه دیگر که البته آن زمان به آن جوان نگفتم؛ محبت به بچه یتیم است. تا میتوانی به یتیمان محبت کن و دست نوازش بر سرشان بکش