بوی شکفتن رسید
« یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ »
منتظران بهار! بوی شکفتن رسید
مژده به گلها برید، یار به گلشن رسید
لمعه مهر ازل، بر در و دیوار تافت
جام تجلی به دست، نور ز ایمن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلف نماند
فکر عبارت کراست معنی روشن رسید
زین چمنستان کنون، بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید دیده به دیدن رسید
بیدل از اسرار عشق، هیچ کس آگاه نیست
گاه گذشتن گذشت، وقت رسیدن رسید
من یقین دارم بهار می آید،
اما این را هم می دانم که او فقط بهانه ایست برای رویش!
دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد، هر جا باشد بهار را به آنجا می کشاند،
بارها دیده ام بهار، به عادت تکرار، میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود.
مهدى جان ، مولا و آقای من ، بهار را به حضور بهاريت باور نمودهايم و پرچم سلم و رايت پناه را به آستان قدمهاى سبز تو برافراشتهايم. اى منجى زمين! زمين به انتظار شميم شکوفنده توست….