پاسدار دانشگاه جعفری
بررسی اوضاع و احوال نشان میداد که هرگونه اقدام حاد و برنامه ای که حکومت منصور از آغاز روی آن حساسیت نشان بدهد صلاح نیست، از این رو امام کاظم دنباله برنامه علمی پدر را گرفت و حوزه ای نه به وسعت دانشگاه جعفری، تشکیل داد و به تربیت شاگردان بزرگ و رجال علم و فضیلت پرداخت.
«سید بن طاووس» مینویسد:
گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام کاظم (علیه السلام) و رجال خاندان هاشمی در محضر آن حضرت گرد میآمدند و سخنان گهربار و پاسخهای آن حضرت به پرسشهای حاضران را یادداشت مینمودند و هر حکمی که در مورد هر پیش آمدی صادر مینمود، ضبط میکردند.
«سید امیرعلی» مینویسد:
در سال ۱۴۸ امام جعفر صادق (علیه السلام) در شهر مدینه درگذشت، ولی خوشبختانه مکتب علمی او تعطیل نشد، بلکه به رهبری جانشین و فرزندش موسی کاظم (علیه السلام)، شکوفایی خود را حفظ کرد.
موسی بن جعفر نه تنها از نظر علمی تمام دانشمندان و رجال علمی آن روز را تحت الشعاع قرار داده بود، بلکه از نظر فضائل اخلاقی و صفات برجسته انسانی نیز زبانزد خاص و عام بود، به طوری که تمام دانشمندانی که با زندگی پرافتخار آن حضرت آشنایی دارند، در برابر عظمت شخصیت اخلاقی وی سر تعظیم فرود آورده اند.
«ابن حجر هیتمی»، دانشمند ومحدث مشهور جهان تسنُّن، مینویسد:
موسی کاظم وارث علوم و دانشهای پدر و دارای فضل و کمال او بود. وی در پرتو عفو و گذشت و بردباری فوق العاده ای که (در رفتار با مردم نادان) از خود نشان داد، کاظم لقب یافت و در زمان او هیچ کس در معارف الهی و دانش و بخشش به پایه او نمی رسید.
شناخت مختصری از زندگانی امام کاظم علیه السلام
نام ایشان «موسی»، لقبش «کاظم»، مادرش بانویی بافضیلت به نام «حمیده» و پدرش پیشوای ششم، حضرت صادق (علیه السلام) است. حضرت کاظم (علیه السلام) در سال ۱۲۸ هجری در سرزمین «اَبواء» (یکی از روستاهای اطراف مدینه) چشم به جهان گشود و از سال ۱۴۸ هجری که امام صادق (علیه السلام) به شهادت رسید، دوران امامت او آغاز گردید و بنابر قول مشهور در سال ۱۸۳ هجرت به شهادت رسید.
حضرت کاظم (علیه السلام) با خلفای یاد شده در زیر معاصر بود:
۱. عبدالله، مشهور به ابوجعفر، منصور دوانیقی (۱۳۷ ۱۵۸).
۲. محمد، مشهور به مهدی (۱۵۸ ۱۶۹).
۳. موسی، مشهور به هادی (۱۶۹ ۱۷۰).
۴. هارون الرشید (۱۷۰ ۱۹۳).
هنگام رحلت امام صادق (علیه السلام) منصور دوانیقی خلیفه مشهور و ستم گر عباسی، در اوج قدرت و تسلط بود.
منصور کسی بود که برای تثبیت پایههای حکومت خود، انسانهای فراوانی را به قتل رسانید.
امام کاظم پس از شهادت پدر، در سن بیست سالگی با چنین زمام دار ستم گری رو به رو گردید که حاکم بلامنازع قلمرو اسلامی به شمار میرفت.
منصور وقتی که توسط «محمد بن سلیمان» (فرماندار مدینه) از شهادت امام صادق آگاه شد، طی نامه ای به وی نوشت:
اگر جعفر بن محمد شخصی را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن!
طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید:
جعفر بن محمد ضمن وصیت نامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارتند از:
۱. خلیفه وقت، منصور دوانیقی!
۲. محمد بن سلیمان (فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده! )
۳. عبدالله بن جعفر بن محمد (برادر بزرگ امام کاظم)
۴. موسی بن جعفر (علیه السلام)
۵. حمیده (همسر آن حضرت! )
فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند؟!
منصور که هرگز تصور نمی کرد با چنین وضعی رو به رو شود، فوق العاده خشمگین گردید و فریاد زد: اینها را نمی شود کشت!
البته این وصیت نامه امام، یک حرکت سیاسی بود، زیرا حضرت صادق (علیه السلام) قبلاً امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی حضرت کاظم را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود، ولی از آن جا که از نقشههای شوم و خطرناک منصور آگاهی داشت، برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی نموده بود.
بشر حافي و امام كاظم
روزي امام از كوچههاي بغداد مي گذشت. از يك خانه اي صداي عربده و تار و تنبور بلند بود، ميزدندو مي رقصيدند و صداي پايكوبي ميآمد. اتفاقا يك خادمه اي از منزل بيرون آمد در حالي كه آشغالهايي همراهش بود و گويا ميخواست بيرون بريزد تا مأمورين شهرداري ببرند. امام به او فرمود صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟ سؤال عجيبي بود. گفت: از خانه به اين مجللي اين را نمي فهمي؟
اين خانه بشر است، يكي از رجال، يكي از اشراف، يكي از اعيان، معلوم است كه آزاد است. فرمود: بله آزاد است، اگر بنده ميبودكه اين سرو صداها از خانه اش بلند نبود. حال، چه جملههاي ديگري رد و بدل شده است ديگر ننوشته اند، همينقدر نوشته اند كه اندكي طول كشيد و مكثي شد . آقا رفتند. بشر متوجه شد كه اين كلفت كه رفته بيرون آشغالها را بريزد
و برگردد كه مثلا يك دقيقه بيشتر طول نمي كشد، چند دقيقه اي طول كشيد.
آمد نزد او و گفت: چرا معطل كردي؟ گفت: يك مردي مرا به حرف گرفت.
گفت: چه گفت؟ گفت: يك سؤال عجيبي از من كرد. چه سؤال كرد؟ از من پرسيد كه صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟ گفتم البته كه آزاد است.
بعد هم گفت: بله، آزاد است، اگر بنده ميبود كه اين سر و صداها بيرون نمي آمد. گفت: آن مرد چه نشانههايي داشت؟ علائم و نشانهها را كه گفت، فهميد كه موسي بن جعفر است. گفت: كجا رفت؟ از اين طرف رفت پايش لخت بود، به خود فرصت نداد كه برود كفشهايش را بپوشد، براي اينكه ممكن است آقا را پيدا نكند. پاي برهنه بيرون دويد. (همين حمله در او انقلاب ايجاد كرد) دويد، خودش را انداخت به دامن امام و عرض كرد: شما چه گفتيد؟
امام فرمود: من اين را گفتم. فهميد كه مقصود چيست. گفت: آقا! من
از همين ساعت ميخواهم بنده خدا باشم، و واقعا هم راست گفت. از آن ساعت ديگر بنده خدا شد.
روز ناله نوميدي شيطان
عن جعفر، عن ابيه (ص) قال: ان ابليس عدوالله رن اربع رنات: يوم لعن، و يوم اهبط الي الارض، و يوم بعث النبي (ص) و يوم الغدير.
امام باقر (ع) از پدر بزرگوارش امام صادق (ع) نقل كرد كه فرمود: شيطان دشمن خدا چهار بار ناله كرد: روزي كه مورد لعن خدا واقع شد و روزي كه به زمين هبوط كرد و روزي كه پيامبر اكرم (ص) مبعوث شد و روز عيد غدير.
ولايت علوي دژ توحيد
عن النبي (ص): يقول الله تبارك و تعالي: ولاية علي بن ابي طالب حصني، فمن دخل حصني امن من ناري.
پيامبر اكرم (ص) فرمود: خداوند ميفرمايد: ولايت علي بن ابيطالب دژ محكم من است، پس هر كس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.
پيامبر اكرم (ص) روز عيد غدير فرمود:
علي (ع) تفسير كتاب خدا، و دعوت كننده به سوي خداست، آگاه باشيد كه حلال و حرام بيش از آنست كه من معرفي و به آنها امر و نهي كنم و بشمارم. پس دستور داشتم كه از شما عهد و پيمان بگيرم كه آنچه را در مورد علي اميرمؤمنان، و پيشوايان بعد او از طرف خداوند بزرگ آوردم، بپذيريد.
اي مردم! انديشه كنيد و آيات الهي را بفهميد، در محكمات آن دقت كنيد و متشابهات آن را دنبال نكنيد. به خدا قسم هرگز كسي نداهاي قرآن را نمي تواند بيان كند و تفسير آن را روشن كند، جز آن كسي كه من دست او را گرفتهام (و او را معرفي كردم).
چهل حدیث غدیر
ولايت جاودانه
عن ابي الحسن علیه السلام قال:
ولاية علي (ع) مكتوبة في صحف جميع الانبياء و لن يبعث الله رسولا الا بنبوة محمد ووصية علي (ع).
امام كاظم (علیه السلام) فرمود:
ولايت علي علیه السلام در كتابهاي همه پيامبران ثبت شده است و هيچ پيامبري مبعوث نشد، مگر با ميثاق نبوت محمد (ص) و امامت علي علیه السلام.
ولايت و توحيد
قال رسول الله (ص): ولاية علي بن ابي طالب ولاية الله و حبه عبادة الله و اتباعه فريضة الله و اولياؤه اولياء الله و اعداؤه اعداء الله و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز وجل.
رسول خدا (ص) فرمود:
ولايت علي بن ابيطالب (ع) ولايت خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پيروي كردن او واجب الهي است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدايند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداي متعال است.