معارفی از جزء بیست وششم قرآن کریم
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (15/احقاف)
15- ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مىكند، و با ناراحتى بر زمين مىگذارد، و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است، تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد، و به چهلسالگى وارد گردد، مىگويد: پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم، و عمل صالحى انجام دهم كه از آن خشنود باشى، و فرزندان مرا صالح كن، من به سوى تو بازمىگردم و توبه مىكنم، و من از مسلمينم.
اى انسان! به مادر و پدر نيكى كن
نخست به وضع” نيكوكاران” پرداخته، و از مساله نيكى به پدر و مادر و شكر زحمات آنها كه مقدمهاى است براى شكر پروردگار شروع مىكند، مىفرمايد:
” ما انسان را توصيه كرديم كه در باره پدر و مادرش نيكى كند” (وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً)
” وصيت” و” توصيه” به معنى مطلق سفارش است، و مفهوم آن منحصر به سفارشهاى مربوط به ما بعد از مرگ نيست، لذا جمعى در اينجا آن را به معنى” امر و دستور و فرمان” تفسير كردهاند.
سپس به دليل لزوم حقشناسى در برابر مادر پرداخته مىگويد:” مادر، او را با اكراه و ناراحتى حمل مىكند، و با ناراحتى بر زمين مىگذارد، و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است” (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً).
” مادر” در طول اين سى ماه بزرگترين ايثار و فداكارى را در مورد فرزندش انجام مىدهد.
از نخستين روزهاى انعقاد نطفه حالت مادر دگرگون مىشود، و ناراحتيها پشت سر يكديگر مىآيد، حالتى كه به حالت” و يار” ناميده مىشود و يكى از سختترين حالات مادر است روى مىدهد و پزشكان مىگويند: بر اثر كمبودهايى است كه در جسم مادر به خاطر ايثار به فرزند رخ مىدهد.
هر قدر جنين رشد و نمو بيشتر مىكند مواد بيشترى از شيره جان مادر مىگيرد، و حتى روى استخوانهاى او و اعصابش اثر مىگذارد، گاه خواب و خوراك و استراحت و آرامش را از او مىگيرد، و در آخر دوران حمل راه رفتن و حتى نشست و برخاست براى او مشكل مىشود اما با صبر و حوصله تمام و به عشق فرزندى كه به زودى چشم به دنيا مىگشايد و بر روى مادر لبخند مىزند تمام اين ناملائمات را تحمل مىكند.
دوران وضع حمل كه يكى از سختترين لحظات زندگى مادر است فرا مىرسد تا آنجا كه گاه مادر جان خود را بر سر فرزند مى نهد.
به هر حال بار سنگينش را بر زمين گذارده دوران سخت ديگرى شروع مىشود، دوران مراقبت دائم و شبانهروزى از فرزند، دورانى كه بايد به تمام نيازهاى كودكى پاسخ گويد كه هيچگونه قدرت بر بيان نيازهاى خود ندارد، اگر دردى دارد نمىتواند محل درد را تعيين كند، و اگر ناراحتى از گرسنگى و تشنگى و گرما و سرما دارد قادر به بيان آن نيست، جز اينكه ناله سر دهد و اشك ريزد، و مادر بايد با كنجكاوى و صبر و حوصله تمام يك يك اين نيازها را تشخيص دهد و برآورده كند.
اينكه قرآن در اينجا تنها از ناراحتيهاى مادر سخن به ميان آورده و سخنى از پدر در ميان نيست نه بخاطر عدم اهميت آن است، چرا كه پدر نيز در بسيارى از اين مشكلات شريك مادر است، ولى چون مادر سهم بيشترى دارد بيشتر روى او تكيه شده است.
در اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه در آيه 233 سوره بقره دوران شيرخوارگى دو سال كامل (24 ماه) ذكر شده، وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ:” مادران فرزندان خود را دو سال كامل شير مىدهند، آنها كه بخواهند دوران شير دادن را تكميل كنند".
در حالى كه مجموع” دوران حمل و شيرخوارگى” در آيه مورد بحث فقط سى ماه ذكر شده، مگر ممكن است دوران حمل شش ماه باشد؟
فقهاء و مفسران با الهام از روايات اسلامى در پاسخ گفتهاند: آرى حد اقل دوران حمل 6 ماه و حد اكثر دوران مفيد رضاع 24 ماه است، حتى از جمعى از پزشكان پيشين همچون” جالينوس” و” ابن سينا” نقل شده كه گفتهاند: خود با چشم شاهد چنين امرى بودهاند كه فرزندى بعد از شش ماه به دنيا آمده است.
ضمنا از اين تعبير قرآنى مىتوان استفاده كرد كه هر قدر از مقدار حمل كاسته شود بايد بر مقدار دوران شيرخوارى افزود، به گونهاى كه مجموعا 30 ماه تمام را شامل گردد، از ابن عباس نيز نقل شده كه هر گاه دوران باردارى زن 9 ماه باشد بايد 21 ماه فرزند را شير دهد، و اگر حمل 6 ماه باشد بايد 24 ماه شير دهد. قانون طبيعى نيز همين را ايجاب مىكند، چرا كه كمبودهاى دوران حمل در دوران شيرخوارگى بايد جبران گردد.
سپس مىافزايد:” حيات انسان هم چنان ادامه مىيابد تا زمانى كه به كمال قدرت و نيروى جسمانى رسد، و به مرز چهل سالگى وارد مىگردد” (حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً)
” بلوغ اشد” اشاره به” بلوغ جسمانى” و رسيدن به اربعين سنة (چهلسالگى) اشاره به” بلوغ فكرى و عقلانى” است، چرا كه معروف است، انسان غالبا در چهل سالگى به مرحله كمال عقل مىرسد و گفتهاند كه غالب انبيا در چهلسالگى مبعوث به نبوت شدند.
ضمنا در اينكه سن بلوغ قدرت جسمانى چه سنى است؟ در آن نيز گفتگو است، بعضى همان سن معروف بلوغ را مىدانند كه در آيه 34 اسراء در مورد يتيمان نيز به آن اشاره شده، در حالى كه در بعضى از روايات تصريح شده كه سن هيجده سالگى است.
البته مانعى ندارد كه اين تعبير در موارد مختلف معانى متفاوتى دهد كه با قرائن روشن مىشود.
در حديثى آمده است:
” شيطان دستش را به صورت كسانى كه به چهلسالگى برسند و از گناه توبه نكنند مىكشد و مىگويد پدرم فداى چهرهاى باد كه هرگز رستگار نمىشود"! (و در جبين اين انسان نور رستگارى نيست!)
از ابن عباس نيز نقل شده:!:” هر كس چهل سال بر او بگذرد و نيكى او بر بديش غالب نشود آماده آتش جهنم گردد"!
به هر حال قرآن در دنباله اين سخن مىافزايد: اين انسان لايق و با ايمان هنگامى كه به چهلسالگى رسيد سه چيز را از خدا تقاضا مىكند: نخست مىگويد:” پروردگارا! به من الهام ده و توفيق بخش تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتى بجا آورم” (قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ)
اين تعبير نشان مىدهد كه انسان با ايمان در چنين سن و سالى هم از عمق و وسعت نعمتهاى خدا بر او آگاه مىگردد، و هم از خدماتى كه پدر و مادر به او كرده است تا به اين حد رسيده، چرا كه در اين سن و سال معمولا خودش پدر يا مادر مىشود، و زحمات طاقت فرسا و ايثارگرانه آن دو را با چشم خود مىبيند، و بىاختيار به ياد آنها مىافتد و بجاى آنها در پيشگاه خدا شكرگزارى مىكند.
در دومين تقاضا عرضه مىدارد:” خداوندا! به من توفيق ده تا عمل صالح بجا آورم، عملى كه تو از آن خشنود باشى” (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ).
و بالآخره در سومين تقاضايش عرض مىكند:” خداوندا! صلاح و درستكارى را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش” (وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي).
تعبير به” لى” (براى من) ضمنا اشاره به اين است كه صلاح و نيكى فرزندان من چنان باشد كه نتائجش عائد من نيز بشود.
و تعبير” فى ذريتى” (در فرزندان من) به طور مطلق، اشاره به تداوم صلاح و نيكوكارى در تمام دودمان او است.
جالب اينكه در دعاى اول پدر و مادر را شريك مىكند، و در دعاى سوم فرزندان را، ولى در دعاى دوم براى خود دعا مىكند، و اينگونه است انسان صالح كه اگر با يك چشم به خويشتن مىنگرد با چشم ديگر به افرادى كه بر او حق دارند نگاه مىكند.
و در پايان آيه دو مطلب را اعلام مىدارد كه هر كدام بيانگر يك برنامه عملى مؤثر است، مىگويد:” پروردگارا! من در اين سن و سال به سوى تو بازمىگردم و توبه مىكنم” (إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ).
به مرحلهاى رسيدهام كه بايد خطوط زندگى من تعيين گردد، و تا به آخر عمر هم چنان ادامه يابد، آرى من به مرز چهلسالگى رسيدهام و براى بندهاى چون من چقدر زشت و نازيباست كه به سوى تو نيايم و خودم را از گناهان با آب توبه نشويم.
ديگر اينكه مىگويد:” من از مسلمين هستم” (وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
در حقيقت اين دو جمله پشتوانهاى است براى آن دعاهاى سهگانه و مفهومش اين است: چون من توبه كردهام، و تسليم مطلق در برابر فرمان توام، تو نيز بزرگوارى كن و مرا مشمول آن نعمتها بفرما.