اين انسانهاى كم ظرفيت
معارفی از جزء بیست وپنجم قرآن کریم
اين انسانهاى كم ظرفيت
لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ (49:فصلت)
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ (50)
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ (51)
در آيات مورد بحث ترسيمى از حال اين انسانهاى ضعيف و بىايمان شده، ترسيمى گويا و روشنگر، و تجسمى زنده و آشكار از اين افراد كوتاه فكر و كمظرفيت.
نخست مىفرمايد:” انسان هرگز از تقاضاى نيكيها، اموال و ثروتها و مواهب زندگى خسته و ملول نمىشود” (لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ).
هرگز تنور حرص او از گرمى نمىافتد، هر چه بيشتر پيدا مىكند باز بيشتر مىخواهد، و هر چه به او بدهند باز سير نمىشود.
” اما اگر دنيا به او پشت كند، نعمتهاى او زائل گردد، و شر و بدى و تنگدستى و فقر دامن او را بگيرد، به كلى مايوس و نوميد مىشود” (وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ).
منظور از انسان در اينجا” انسان تربيت نايافته” اى است كه قلبش به نور معرفت الهى و ايمان پروردگار، و احساس مسئوليت در روز جزا روشن نشده، انسانهايى كه بر اثر جهانبينيهاى غلط در محدوده عالم ماده گرفتارند، و روح بلندى كه ما وراى آن را ببيند، و ارزشهاى والاى انسانى را بنگرد، ندارند.
آنها به هنگام اقبال دنيا مسرور و مغرورند، و به هنگام ادبار دنيا مغموم و مايوسند، نه پناهگاهى دارند كه به آنها پناه دهد و نه چراغ فروزانى كه نور اميد بر قلب آنها بپاشد.
دعا در آيه مورد بحث به معنى طلب كردن چيزى مىباشد، بنا بر اين لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ: يعنى انسان از طلب و تقاضاى نيكيها هرگز ملول و خسته نمىشود.
در اينكه” يئوس” و” قنوط” به يك معنى است، يعنى انسان نوميد، يا دو معنى مختلف دارد؟ و تفاوت ميان اين دو چيست؟ در ميان مفسران گفتگو است:
آنچه از موارد استعمال واژه” ياس” و” قنوط” در قرآن مجيد به دست مىآيد اين است كه ياس و قنوط تقريبا در يك معنى به كار مىرود.
در آيه بعد به يكى ديگر از حالات نامطلوب انسانهاى دور مانده از علم و ايمان يعنى حالت غرور و از خود راضى بودن اشاره كرده، مىفرمايد:” هر گاه ما به انسان رحمتى از سوى خود، بعد از ناراحتى كه به او رسيده بچشانيم، مىگويد: اين به خاطر شايستگى من است و لايق چنين مقام و موهبتى بودهام”
(وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي)
اين بينواى مغرور فراموش مىكند كه اگر لطف خدا نبود بجاى اين نعمت بايد گرفتار بلا شود، و همچون قارون مستكبر كه وقتى خداوند براى آزمايش او ثروت زيادى به وى بخشيد و به او گفتند تو هم نيكى كن آن گونه كه خدا بر تو روا داشته، گفت: نه، من هر چه دارم بر اثر علم و دانش و لياقت ذاتى خودم دارم!” قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي” (قصص- 78).
در دنباله آيه مىافزايد: اين غرور سرانجام او را به انكار آخرت مىكشاند و مىگويد: من باور ندارم قيامتى در كار باشد” (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).
” و به فرض كه قيامتى در كار باشد، هر گاه من به سوى پروردگارم باز گردم پاداشهاى نيك و مواهب بسيار از براى من نزد او آماده است"! خدايى كه در دنيا مرا اينچنين گرامى داشته حتما در آخرت بهتر از اين پذيرايى خواهد كرد!
(وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى).
ولى خداوند اين افراد مغرور و خيره سر را در پايان اين آيه چنين تهديد مىكند كه:
” ما به زودى كافران را از اعمالى كه انجام دادهاند آگاه خواهيم كرد، و از عذاب شديد به آنها مىچشانيم”
(فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ)
(” عذاب غليظ” به معنى” عذاب شديد و متراكم” است)
در آيه بعد سومين حالتى را كه براى اينگونه انسانها به هنگام اقبال و ادبار دنياى مادى رخ مىدهد بازگو مىكند كه حالت فراموشكارى به هنگام نعمت، و جزع و فزع به هنگام مصيبت است.
مىفرمايد:” هر گاه به انسان نعمتى دهيم روى مىگرداند، و با تكبر از حق دور مىشود” (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ).
” اما هر گاه مختصر ناراحتى به او برسد تقاضاى فراوان و زيادى براى برطرف شدن آن دارد و دعاى مستمر مىكند” (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ).
” نا” از ماده” ناى” (بر وزن راى) به معنى دور شدن مىباشد و هنگامى كه” جانب” (پهلو) پشت سر آن قرار گيرد كنايه از تكبر و غرور است، چون آدمهاى متكبر صورت خود را بر مىگردانند و با بىاعتنايى دور مىشوند.
” عريض” به معنى پهن در مقابل طويل است، و عرب اين دو تعبير را در مورد كثرت و زيادى به كار مىبرد.
آرى چنين است انسان فاقد ايمان و تقوا كه دائما به اين حالات گرفتار است، به هنگام روى آوردن نعمتها” حريص” و” مغرور” و” فراموشكار و به هنگام پشت كردن نعمتها” مايوس” و نوميد و” پر جزع".
ولى در مقابل، مردان حق و پيروان راستين مكتب انبيا آن چنان پرظرفيت و پرمايهاند كه نه روى آوردن نعمتها آنها را دگرگون مىسازد، و نه ادبار دنيا ضعيف و ناتوان و مايوس، آنها به مصداق رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ سودمندترين تجارتها، و پرفايدهترين درآمدها، آنها را از ياد خدا غافل نمىسازد، آنها فلسفه تلخيها و شيرينيهاى زندگى را به خوبى مىدانند، آنها مىدانند كه گاه تلخيها زنگ بيدار باش است، و شيرينىها آزمايش و امتحان الهى.
گاه تلخيها مجازات غفلتها است، و نعمتها براى برانگيختن حس شكرگزارى بندگان.
قابل توجه اينكه در آيات فوق تعبير به” اذقنا” و” مسه” شده، كه مفهومش اين است با مختصر رو آوردن دنيا يا زوال نعمتها وضع اين افراد كم مايه دگرگون مىشود، و راه غرور، يا نوميدى و ياس را پيش مىگيرند، آنها چنان كوتاه فكر و ضعيفند كه طبق ضرب المثل معروف با غورهاى ترش مىشوند و با مويزى شيرين.
آرى يكى از مهمترين آثار ايمان به خدا همان وسعت روح، و بلندى افق فكر، و شرح صدر و آمادگى مقابله با مشكلات و مصائب و مبارزه با هيجانات نامطلوب نعمتها است.
امير مؤمنان على علیه السلام ضمن دعاهايى كه در آن سرمشق به ياران خود مىدهد عرض مىكند:
نسأل اللَّه سبحانه ان يجعلنا و اياكم ممن لا تبطره نعمة، و لا تقصر به عن طاعة ربه غاية، و لا تحل به بعد الموت ندامة و كئابة:
” از خدا مىخواهيم كه ما و شما را از كسانى قرار دهد كه هيچ نعمتى آنها را مست و مغرور نمىسازد، و هيچ هدفى آنها را از طاعت پروردگار باز نمىدارد، و پس از فرا رسيدن مرگ پشيمانى و اندوه دامانشان را نمىگيرد”
تفسير نمونه، ج20