عرب قبل از رسالت
“به طور كلّي، اوصاف عمومي و پسنديده عرب را در چند جمله مي توان خلاصه كرد: اعراب زمان جاهليت و بالاخص اولاد عدنان [كه يكي از قبايل محلي عربستان بوده و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله هم از همين قبيله است.] طبعاً سخي و مهمان نواز بودند و كمتر به امانت خيانت مي كردند. پيمان شكني را گناه غير قابل بخشش مي دانستند. در راه عقيده فداكار بودند. از صراحت لهجه كاملاً برخوردار بودند. شجاعت و جرئت آنان ضرب المثل بود. فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسند مي شمردند و… ولي در برابر اينها يك سلسله فساد اخلاق و ملكات رذيله كم كم براي آنها به صورت اخلاق عمومي در آمده بود كه جلوه هر كمالي را از بين برده بود و اگر روزنه اي از غيب باز نمي شد، به طور مسلّم طومار حيات انساني آنها در هم پيچيده شده و در پرتگاه مخوف نيستي سرنگون مي گرديدند.”
حضرت علي عليه السلام گوياترين تصوير را از عصر جاهليت قبل از بعثت پيامبرصلي الله عليه وآله ترسيم كرده است:
“أَرْسَلَهُ… وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ فَالْهُدَي خَامِلٌ وَ الْعَمَي شَامِلٌ عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ؛ خدا پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله را زماني فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاي دين پاره شده، ستونهاي [ايمان و] يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف وجود داشت و امور مردم پراكنده بود. راه رهايي دشوار و پناهگاهي وجود نداشت. چراغ هدايت بي نور و كوردلي همگان را فرا گرفته بود. خداي رحمان معصيت مي شد و شيطان ياري مي گرديد. ايمان بدون ياور مانده و ستونهاي آن ويران گرديده و نشانه هاي آن انكار شده و راههاي آن ويران و جاده هاي آن كهنه و فراموش گرديده بود.”
آري، در چنين جامعه اي بود كه پيامبري از جنس رحمت و عطوفت ظهور كرد و با مهرورزي و دلسوزي فوق العاده خويش رسالتي را كه در طيّ بيست و سه سال به دوش او نهاده شده بود، به پايان رسانيد و اسلام در جامعه اي كه در انحطاط كامل اخلاقي قرار گرفته و در توحّش و خشونت غرق گشته بود، ظهور كرد.