خصوصيات مخلَصين در قرآن كريم
الف: عجز شيطان از اغواى آنها
ب: قدرت بر ستايش ذات مقدس الهى بدانسان كه شايسته اوست
طبق آيات قرآن اين دسته داراى آثار و خصوصياتى مختصّ بخود خواهند بود:
اوّلًا شيطان و نفس اماره به آنها دسترسى ندارد، و از آنها كاملا مأيوس است، و نمىتواند باندازه سر سوزنى در دل آنها رخنه نموده و اثرى بگذارد.
«وَ لَأغوِيَنَّهُم أجمَعِينَ إلَّا عِبَادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِينَ» (حجر/40)
«قَالَ فَبعِزَّتِكَ لَأغوِيَنَّهُم أجمَعِينَ ألَّا عِبَادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِينَ» (ص /83)
خود شيطان در اين حال اعتراف دارد كه عاجزتر از آنستكه بتواند آنان را از راه منحرف بنمايد، چون دل آنها محل خدا شده، و معلومست كه شيطان قدرت غلبه و استيلا بر جايگاه خدا را ندارد.
اين چنين افراد دائماً در حرم خدا مصون و محفوظ از هر گناه فعلى و قولى و فكرى و قلبى و سرّى، و نيز خالى از هر گونه خطا و اشتباه بوده، فعل آنان فعل حقّ، زبان آنان زبان حق، چشم آنان چشم حق، گوش آنان گوش حق، و بالأخره تمام كانون وجودى آنان متعلق بحضرت حقّ و خانه قلب و سرّ آنان در بسته به تسليم خداى منان داده شده است.
و معلومست كه واردات قلبّيه آنان بإذن حق، بامر حق بوده، آنچه را كه ضمير آنان از عوالم بالا تلقّى كند خواه بطور وحى و تشريع شريعت باشد، خواه بعنوان ادراك مطالب كليه و علوم حقيقّيه، و اطّلاع بر اسرار و مغيبات كه شأن امام و اولياى خداست؛ در هر حال قلب آنان معصوم و عارى از هر گونه گناه و خطائى خواهد بود.
و ثانياً چون فكر و سرّ آنان وسيع شده، و آنان از تمام مراحل هستى عبور نموده و متحقِّق بذات حق شدهاند، لذا مىتوانند خدا را چنانكه شايد و بايد حمد و ستايش كنند، ستايشى كه لايق ذات مقدّس اوست.
«سُبحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ ألّا عَبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ» (صافات/160)
چون هر موجودى كه بخواهد خدا را حمد كند به اندازه استعداد و ظرفيّت و بقدر فكر خود و علم خود حضرت معبود را مىستايد.
حضرت حق بالاتر از مقدار و اندازه علم و ظرفيّت وجودى اوست، لذا هيچ موجودى نمىتواند آنطور كه بايد خدا را حمد كند، و لذا با ستايش بايد تسبيح را توأم نمود، يعنى در عين آنكه تو را حمد مىكنيم و بتمام مراتب جمال و كمال مىستائيم، تو را منّزه و مقدّس و پاكتر از اين مىدانيم كه اين ستايش ما سزاوار مقام عز و جلال و عظمت تو باشد
. سُبحَانَ ربِّى الأعلَى و بحمدِه- سُبحَان ربِّى العظيمِ و بحَمده- «وَ يُسَبِّحُ الرَعدُ بحَمدِهِ وَ المَلآئِكَةُ مِن خِيفَتِهِ» 0رعد/13)
رعد آسمان و فرشتگان، از خوف خدا و كوچكى آنان در برابر عظمت آن حضرت پيوسته با ستايش خود، تسبيح و تنزيه مىكنند.
«وَ إن مِن شَىءٍ إلَّا يُسَبِّحُ بحَمدِهِ وَ لكِن لَا تَفقَهُونَ تَسبيحَهُم» (اسراء/44)
تمام موجودات بدون استثناء با ستايش و تمجيد خود، اعتراف بعدم وصول حمد و ستايش، بساحت قدس او را دارند، و لذا با حمد خود تنزيه و تقديس نموده، ذات مقدس او را از اين گونه ستايشها بالاتر و منزهتر مىستايند.
اما بندگان مخلَص خدا كه هيچ جنبه هستى بخود در آنها مشهود نيست، بلكه هستى آنان هستى حقّ شده است، و قلب آنان عرش و كرسى آن حضرت است، آنان مىتواند خدا را چنانكه شايد بستايند و در حقيقت خدا ستاينده خود بوده است.
و اين تقريب منافاتى با جمله ما عرفناكَ حقَّ مَعرفتِكَ ندارد، زيرا مفاد اين جمله، عرض ذلّ و فقر در عالم امكان و كثرت است، و مفاد سُبحَانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ إلَّا عَبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ، تحقّق فناى حقيقى در تمام مراتب اسماء و صفات و ذات حضرت احديت است كه در آن مقام فناى مطلق، مختصر شائبه هستى و اظهار أنانيّت نمودن، كفر و شرك بوده و از ساحت اخلاص مخلَصين بسى دور است.
ج: معافيت از سؤال و حساب و حشر و عرض و كتاب و ميزان
و ثالثاً براى آنان مؤاخذه و بازخواستى نيست، و سؤال و كتابى ندارند.
سؤال قبر، و نكير و منكر، و حشر و عَرْض، و كتاب و ميزان، و صراط براى آنان نيست
«فَإنَّهُم لَمُحضَرُونَ إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ» (صافات/128)
تمام افراد انسان در پيشگاه عدل خدا حاضر شوند و مورد عرض و سؤال قرار گيرند، مگر بندگان مخلَص خدا كه آنها از سؤال و عرض، بسبب مجاهدات نفسانى و اخلاص در عمل و قول و فكر و سِرّ از محل مؤاخذه و سؤال عبور نموده و در جايگاه والاى مخلَصين در حرم خدا وارد شده و در آنجا آرميدهاند.
و در حقيقت، موجودى كه وجود خود را تسليم نموده و چيزى براى او نمانده است، ديگر چگونه حضور يابد، و مورد سؤال واقع شود.
سؤال و كتاب براى كسانى است كه در آنها شوائبى از ربوبيت بوده، و اعمالى طبق اين شوائب از آنها سر زده است، ولى آنكه در او غير از حقيقت عبوديّتِ محضه چيزى نمانده است، و تمام مراتب وجودى او بأعلى الكلمه ندا بر فقر و نياز و ذلّ عبودّيت مىنمايد، چگونه حضور و سؤال درباره او متصور است.
اين بندگان مرگ ندارند و هميشه بحيات حق زنده و جاويدند، چون وجه الله شده، و نماينده و نشان دهنده خدايند، و معلومست كه هلاكت و بوار در مراحلى است كه هستى، غير هستى حق و غير وجه او باشد.
«وَ يَومَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِى السَمَوَاتِ وَ مَن فِى الأرضِ إلّا مَن شَآءَ اللهُ»(نمل/87)
«وَ نُفِخَ فِى الصُورِ فَصَعِقَ مَن فِى السَمَوَاتِ وَ مَن فِى الأرضِ إلّا مَن شَآءَ اللهُ»(زمر/68)
وقتيكه در صور دميده شود تمام موجوداتيكه در زمين و آسمانند، از شدت ترس و وحشت هلاك مىشوند، مگر افرادى را كه خدا بخواهد.
در اين دو آيه ملاحظه مىشود كه خداوند يكدسته را استثناء نموده است: آنهائيكه مورد مشيّت خدا واقع شده، و خدا نمىخواهد هلاك شوند براى آنان ترس و هلاكتى نيست.
از طرف ديگر مىبينيم كه خداوند مىفرمايد تمام موجودات غير از وجه خدا همه و همه بدون استثناء هلاك خواهند شد.
«كُلُّ شَىءٍ هَالِكٌ إلّا وَجهَهُ» (قصص/88)
«كُلُّ مَن عَلَيهَا فَانٍ وَ يَبقَى وَجهُ رَبِّكَ ذُو الجَلالِ وَ الإكرَامِ»(الرحمن/27)
تمام موجوداتيكه در روى زمين زيست مىكنند فانى و هلاك شوندهاند، مگر وجه الله كه در آن فنا و زوالى نيست
از ملاحظه اين دو آيه با دو آيه سابق الذكر بدست مىآيد كه همان افرادى را كه خدا مىخواهد، و بواسطه نفخ در صور نمىميرند، كسانى هستند كه وجه الله شده و نمايش دهنده خدا به تمام معنى گشتهاند، يعنى اولياى خدا و مقرّبين درگاه او مرگ ندارند.
و با انضمام اين نتيجه به آيه سابق كه فرمود: «فَإنَّهُم لَمُحضَرُونَ إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ»، استفاده مىشود كه بندگان مخلَص خدا نه سؤال و كتابى دارند، و نه مرگ و انعدامى، بلكه پيوسته آنها بحيات حّق أبدا سرمداً زنده خواهند بود.
د: پاداش و جزاى مخلَصين در مقابل عمل نبوده و بيحد و حصر است
رابعا خداوند علىّ أعلى، براى بندگان مخلَص خود جزائى محدود و معين قرار نداده است، چون هر چه از بهشت و نعمتهاى بهشتى به آنها بدهد، كمتر از مقام و منزلت آنهاست، بلكه جزاى آنها خود ذات أحديت و مشاهده انوار جمال اوست و بس.
«وَ مَا تُجزَونَ ألّا مَا كُنتُم تَعمَلُونَ إلّا عِبَادَ اللهِ المُخلَصِينَ»(صافات/40)
مزد و جزاى آنها بيحد و بىحساب بوده، چون آنها از نفس و عالم مقدار عبور كرده و به درياى عظمت و جلال رسيدهاند، لذا نفس تحقق در آن مقام جزاى لا متناهى و بى عدّ و حدّ آنان خواهد بود.
بارى از اين آياتى كه درباره مخلَصين و مقام و منزلت آنان ذكر شد، استفاده ميشود كه مخلَصين از بندگان خدا من جميع الوجوه غير از ساير بندگانند، آنان مصون بصيانت حضرت ذو الجلال بوده، و هيچ آفتى از گناه و معصيت كه لازمه سيطره شيطان و نفس اماره است در آنها نيست.
و اين معنى عصمت از گناه است كه خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد: ما كه حضرت يوسف را از ابتلاى بگناه با زليخا حفظ كرديم، بعلّت آن بود كه او از بندگان مخلَصين ما بود
«كَذَلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُوءَ وَ الفَحشَآءَ إنَّهُ مِن عِبَادِنَا المُخلَصِينَ»(یوسف/24)
پس هر كه به مقام و مرتبه مخلَصين برسد، از هر گونه زشتى و منكرى در حفظ و امان الهى است، و علاوه چون حيات آنها حيات حقّ شده و از عالم مقدار عبور كردهاند، و خواطر مغيّره و مبدّله نفس ديگر در آنها وجود ندارد، بنابراين در تلقى معارف الهيّه و علوم كليّه و حفظ و تبليغ و تحويل نيز داراى مقام عصمت، و مصون بصيانت حضرت احدّيت خواهند بود.
امام شناسى، جلد1 ، ص: 49