منشور امامت
زيارت جامعه، منشور بلند امامت و هدايت است كه سيلگونه از كوهسار وجود هادي امت، حضرت ابوالحسن ثالث، علي بن محمد النقي (عليه و علي آبائه و ابنائه افضل الصلوة و السلام) سرازير شده است. اين منشور بلند، هرچند كه در لباس شرح فضايل و كمالات انسانهاي كامل و خلفاي برجسته الهي، يعني اسره طاها و ياسين، ائمه اطهار (عليهمالسلام) بيان شده است، ليكن معارف عميق توحيدي ولايي آن بسان سيلي بنيان كن اساس شرك و دوگانهپرستي و بنياد بيگانهگرايي را برميكَنَد و با پيشروي به سوي دشت و دَمَن امت اسلام، تشنهكامان حقيقت و معرفت ناب نبوي و ولوي را سيراب ميكند.
پرهیز از غیبت
غيبت نيز يكى از آسيب هاى گفتارى مورد نكوهش در قرآن است كه در آيه 12«حجرات» به آن اشاره شده است:«وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتا فَكَرِهْتُمُوهُ
غيبت صورتى از كنش اجتماعى است كه رودررو و مستقيم شكل نمى گيرد، بلكه به شكل غيرمستقيم و در غياب ديگرى عيبى را از وى مطرح مى سازد كه اگر بشنود موجب رنجش و ناراحتى وى خواهد شد. غيبت موجب فساد جامعه بشرى و نيز افزايش تضاد و تنش هاى اجتماعى است. در نتيجه شيوع غيبت، نه تنها ارتباطات اجتماعى سست مى شوند، بلكه امنيت و اعتماد اجتماعى بين افراد از بين خواهد رفت. ارتباطى كه در آن هر لحظه امكان بروز محرك هاى منفى وجود دارد، دوام چندانى نداشته و پايدار نمى ماند.
علّامه طباطبائى در فلسفه غيبت به اين مطلب اشاره دارند كه چون غيبت اجزاى جامعه بشرى را يكى پس از ديگرى فاسد مى سازد و از داشتن آن آثار صالحى كه از هر كس توقع مى رود، ساقط مى كند، شارع اسلام از غيبت نهى فرموده است. هر فرد از افراد جامعه بايد با افراد ديگر بياميزد و در كمال اطمينان خاطر و سلامتى از هر خطرى، با ديگران يكى شود و ترسى از ناحيه آنان به دل راه ندهد و با آنان مأنوس شود، نه اينكه از ديدن آنها بيزار باشد. در اين صورت، از تك تك افراد جامعه آثارى صالح عايد مى گردد و جامعه عينا مانند يك تن واحد مى شود. اما اگر فرد در اثر غيبت و بدگويى از ديگران ناراحت شود، با آنان قطع رابطه مى كند و اين قطع رابطه را هرچند اندك باشد، وقتى در بين همه افراد جامعه در نظر بگيريم، خسارت بزرگى به جامعه به حساب مى آيد. پس در حقيقت غيبت، بلايى است جامعه سوز كه مانند خوره اى در بدن راه مى يابد و اعضا را يكى پس از ديگرى مى خورد تا جايى كه بكلى رشته حيات را قطع مى سازد. انسان از روز ازل به حكم ضرورت براى اين اجتماع تشكيل داد كه يك زندگى اجتماعى داشته باشد و داراى منزلتى شايسته و صالح باشد، منزلتى كه به خاطر آن ديگران با او بياميزند و او با ديگران بياميزد، او از خير ديگران بهره مند، و ديگران از خير او برخوردار شوند. غيبت عامل مؤثرى است كه انسان را از اين منزلت ساقط كرده و اين هويت را از وى مى گيرد. آن وقت است كه «دواء» كه همان تشكيل جامعه از روز نخست بود، به صورت دردى بى دوا درمى آيد. غيبت در حقيقت، ابطال هويت و شخصيت اجتماعى افرادى است كه خودشان از آنچه پشت سرشان گفته مى شود، بى اطلاع اند و اگر از خطرى كه تهديدشان مى كند اطلاع داشته باشند از آن احتراز مى جويند. خداى سبحان بدين منظور پرده پوشى مى كند كه حكم فطرى بشر، يعنى گرايش به زندگى اجتماعى، حاصل شود و افراد بشر دور هم جمع شوند و با يكديگر تعاون داشته باشند. اگر اين پرده پوشى نبود، با در نظر گرفتن اينكه هيچ انسانى منزه از تمامى عيوب نيست، هرگز اجتماعى تشكيل نمى شد. جمله «أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتا فَكَرِهْتُمُوهُ» در ضمن مثالى به همين حقيقت اشاره مى كند. غيبت كردن مؤمن به منزله آن است كه يك انسانى گوشت برادر خود را درحالى كه او مرده است بخورد. دليل اين تشبيه، پذيرش اين پيش فرض است كه افراد جامعه اسلامى برادر يكديگرند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات: 10) و او را مرده مى خواند بدين دليل كه يك فرد از اينكه از او غيبت مى شود، بى خبر است (طباطبائى، 1374، ج 18، ص 484ـ486)
ريشه ها و نتايج تكبر
در سيره تربيتي امام هادي عليه السلام براي تربيت نفوس و زدودن صفات ناپسند از وجود آدمي به زمينه ها و ريشه هاي خودپسندي اشاره شده است. آن حضرت مي فرمايد: “مَنْ اَمِنَ مَكْرَ اللَّهِ وَ أَلِيمَ أَخْذِهِ تَكَبَّرَ حَتَّي يَحِلَّ بِهِ قَضَاوُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ كَانَ عَلَي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَيْهِ مَصَائِبُ الدُّنْيَا وَلَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ؛ هر كس از مكر و مؤاخذه دردناك خداوند، خود را در امان احساس كند، تكبر مي ورزد تا اينكه با قضا و تقدير خداوند مواجه گردد؛ اما انساني كه بر دليل روشني از پروردگارش دست يافته است، مصيبتهاي دنيا بر او سخت نخواهد بود؛ گرچه قطعه قطعه شده و [اجزاء بدنش ] پراكنده شود.”
طبق اين رهنمودِ ارزشمند، هر شخصي در راه رسيدن به تكامل و مقام والاي انسانيت لازم است كه هرگز از وجود خداوند متعال و محاسبه و مؤاخذه اش غفلت نكند. غفلت از خداوند و روز معاد، انسان را به انواع مفاسد دچار مي كند و در حقيقت از خدا فراموشي به خود فراموشي تنزل يافته، هدف خود را در زندگي گم مي كند. چنين فرد غافلي از خود هرگز نمي پرسد كه:
از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم
اما اگر انسان خود را در پرتو نور الهي قرار دهد و از نسيم رحمت حق بهره ور گردد، هرگز در مقابل حوادث و مصائب دنيوي مغلوب نمي گردد؛ چرا كه به پشتوانه اي قوي همچون نيروي حق تكيه زده و در حصاري محكم پناه گرفته است.
بنابراين، ريشه مهم لغزشها، خطاها و آلوده شدن به صفات ناپسند، همان غفلت از خداوند و خود فراموشي است كه اشخاص را از رسيدن به اهداف والاي انساني باز مي دارد.
امام دهم عليه السلام در روايتي ديگر به عواقب زيانبار صفت ناپسند تكبر اشاره كرده و در اين مورد هشدار داده و فرموده است: “مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَيْهِ؛ هر كس از خود راضي باشد، غضب كنندگان بر او بسيار خواهند شد.”
صفت تكبر انسان را نه تنها در معرض خشم مردم، بلكه مورد غضب خداوند نيز قرار مي دهد كه در قرآن فرمود: “إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ"؛ “خداوند گردنكشان [و متكبران ] را دوست ندارد.”
عذاب جهنم و محروميت از الطاف الهي از ديگر رهاوردهاي تكبر است.
خويشتن را بزرگ مي بيني؟
راست گفتند يك دو بيند لوچ
در روايت آمده است كه روزي حضرت سليمان بن داودعليهما السلام امر كرد كه تمام پرندگان و انس و جن به همراه او بيرون آمده، در بساط شگفت انگيز سليمان عليه السلام جاي گيرند. دويست هزار نفر از بني آدم و دويست هزار نفر از جنيان با او بودند. بساط او به قدري بلند شد كه صداي تسبيح ملائكه را در آسمانها شنيد. سپس بساط او آن قدر پايين آمد كه كف پايش به دريا رسيد. در آن حال، ندايي آسماني به اصحاب سليمان عليه السلام گفت: اگر در دل فرمانرواي شما (سليمان عليه السلام) ذره اي تكبر بود، بيشتر از آنچه بلند كرده اند، او را به زمين فرو مي بردند.
ز خاك آفريدت خداوند پاك
پس اي بنده افتادگي كن چو خاك
تواضع سر رفعت افرازدت
تكبر به خاك اندر اندازدت
بدترین طرز زندگی
امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) فرمود:
أَسْوَءُ النَّاسِ مَعَاشاً مَنْ لَمْ یَعِشْ غَیْرَهُ فِی مَعاشِهِ(1)
ترجمه
بدترین مردم - از نظر زندگی اقتصادی - کسی است که به دیگران در معاش خود معاش ندهد و در زندگی او زندگی نکنند.
شرح کوتاه
یک اقتصاد سالم، اقتصادی است که پیوندهای اجتماعی را محکم کند و همه افراد جامعه را در بر گیرد، آن جا که رشته های مختلف اقتصادی در مسیر منافع افراد معینی قرار می گیرد، سرطان اقتصادی است، نه اقتصاد سالم; و همان طور که امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) فرمود، این بدترین نوع معاش و زندگی اقتصادی است.
1. از کتاب تحف العقول، صفحه 334.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
ویژگی های اخلاقی امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام نمونهای از انسان کامل و مجموعه سترگی از اخلاق اسلامی بود. «ابن شهر آشوب» در این باره مینویسد: «امام هادی علیه السلام خوشخوترین و راستگوترین
مردم بود. کسی که او را از نزدیک میدید، خوش برخوردترین انسانها را دیده بود و اگر آوازهاش را از دور میشنید، وصف کاملترین فرد را شنیده بود. هرگاه در حضور او خاموش بودی،
هیبت و شکوه وی تو را فرا میگرفت و هرگاه ارادهی گفتار میکردی، بزرگی و بزرگواریاش بر تو پرده در میانداخت. او از دودمان رسالت و امامت و میراثدار جانشینی و خلافت بود و
شاخساری دل نواز از درخت پربرگ و بار نبوت و میوهی سرسبد درخت رسالت…». امام در تمام زمینههای فردی، اعم از ظاهری و اخلاقی، زبانزد همگان بود. «ابن صباغ مالکی» در این راستا
مینگارد: «فضیلت ابوالحسن، علی بن محمد الهادی (ع) بر زمین پرده گسترده و رشتههایش را به ستارههای آسمان پیوسته است. هیچ فضیلتی نیست که به او پایان نیابد و هیچ عظمتی
نیست که تمام و کمال به او تعلق نگیرد. هیچ خصلت والایی بزرگ نمینماید مگر آنکه گواه ارزش آن در وی آشکار است. او شایسته، برگزیده و بزرگوار است که در سرشت والا پسندیده شده
است… هر کار نیکی با وجود او رونق یافته. او از نظر شکوه، آرامش، پاکی و پاکیزگی بر اساس روش نبوی و خلق نیکوی علوی آراسته شده که هیچ فردی از آفریدگان خدا به سان او نیست
و به اونمیرسد و امید رسیدن به او را هم ندارد».
ویژگی های اخلاقی امام هادی ( علیه السلام ) - ابوالفضل هادی منش