دين و حق انسان
در اينكه براي بشر حقوقي مطرح است ترديدي نيست؛ امّا سخن اين است كه نگرش دين به اين حقوق چگونه است؟ آيا دين حقوق انسان را به رسميت ميشناسد؟ مجازاتهاي دنيوي و اخروي انسان با حقوق او چگونه قابل جمع است؟ مكلف بودن انسان در دين با دارا بودن حقوق انساني چگونه پيوند ميخورد؟ و….
دين مجموعه اي از قوانين است، دين آفرين همان انسان و جهان آفرين است و انسان آفرين به حقيقت و جايگاه انسان و مصالح و منافع او آگاه است، لذا برنامههايي را براي تأمين حقوق، منافع و مصالح بشر تدوين و در مجموعهاي به نام دين ارائه كرده است تا بشر به حقوق خود دست يابد.
بخش عمده دين كه مجموعهاي از بايدها و نبايدهاست، براي تأمين و حفظ حقوق انساني است؛ بايدها طرق تأمين حقوق و نبايدها نشان دهنده موانع و آفات تأمين حقوق هستند. براي تأمين حقوق فردي و اجتماعي انسان لازم است به بايدهاي ديني گردن نهاد و براي دوري از آفات و خطراتي كه متوجّه حقوق انساني است پرهيز از كارهاي زشت (گردن نهادن به نبايدها) امري لازم و ضروري است.
شخصي از امام باقر(عليهالسلام) سؤال ميكند كه چرا چيزهايي مانند خمر، مردار، خون و گوشت خوك حرام شده اند؟ امام(عليهالسلام) مي فرمايد: حلال و حرام و بايد و نبايد براساس رغبت خداوند به حلالها و نفرت او از حرامها نيست، خداوند بشر را آفريده است و ميداند چه چيزي مايه قوام بدن وي و به مصلحت اوست، لذا آنها را حلال كرده مي داند چه چيزي به زيان اوست، از اينرو آنها را حرام كرده است. پس بايدها و نبايدها (تكاليف) در دين بار زايدي نيست كه بر دوش بشر گذاشته شده باشد تا شخص ثالثي به منافع و سودي برسد، بلكه براي دستيابي خود انسان به حق و برطرف كردن موانع در مسير حق است.
اينكه گاهي گفته ميشود دين بيش از آنكه به حقوق بشر توجه كند، انسان را به تكليف گرا بودن سوق داده و مكلف بار ميآورد و انسانِ ديني بيش از آنكه محِق باشد مكلف است، به نوعِ نگرش و نگاه قائل بر ميگردد؛ گاهي با نگاه سطحي به الفاظ و لغات حق و تكليف به قاموس قرآن و سنت مراجعه ميشود، و گاهي با نگاهي عالمانه و تيزبينانه به آن توجه و در آن تأمل ميكنيم. در صورت اوّل نتيجه همان خواهد شد كه گفتهاند امّا با نگاه دوم به نتيجهاي ميرسيم كه با نتيجه نخست تباين دارد.
نگاه به دين و تكاليف ديني بايد نگاه هدفدار و غايتمند باشد، همانگونه كه انسان از نگاه دين موجودي هدفمند است. اگر با نگاهي هدفدار به دين نگريسته شود، هيچ چيزي جز حقِ محض از آن مشاهده نميشود و با اين ديدگاه است كه همه تكاليف به حقوق بر ميگردند. اگر در طول تاريخ اسلام در ميان انديشمندان، بهويژه متكلّمان اسلامي، شاهد چنين بحثي نيستيم، علت اصلي آن همين است كه به دين و تعاليم و احكام آن نگاه حق مدارانه، حكيمانه و غايت انگارانه مي شد و اين تصور وجود نداشت كه بايدها و نبايدهاي ديني (تكاليف دين) از حقوق متمايزند. اين فكر در ميان متكلمان بزرگ شيعي و حتي برخي متكلمين اشعري وجود داشت.
ابن نوبخت در ياقوت، سيد مرتضي در جمل العلم و العمل، خواجه نصيرطوسي در تجريد الاعتقاد، علامه حلي در شرح تجريد، مرحوم لاهيجي در گوهرمراد و سيد شريف جرجاني در شرح مواقف معتقدند كه تكاليف ديني خالي از غرض نيست وگرنه لازم ميآيد افعال الهي بيهوده و عبث باشد، در حالي كه غرض از ارسال رسل و انزال كتب رساندن انسان به منفعتي عظيم است، زيرا ثواب ابتدايي با تكامل هماهنگ نيست، حتي مكلف كردن آنان كه كفرشان در علم خدا مسلّم است از آن جهت خير است كه آنها را در معرض نفع و ثواب قرار ميدهد.
بنابراين، پرداختن به تكاليف ديني و متعهد بودن به تعهدات ديني سكوي تكامل و تعالي انسان و مقدمهاي براي گشوده شدن افقهاي متعالي براي شخص مكلف و انسان دين مدار است.
سيد شريف جرجاني در پاسخ به منكران تكاليف ديني ميگويد: «غرض از تكليف در دين، فراهم ساختن منافع دنيوي و اخروي براي انسان است».
آنچه اجمالاً بيان شد نگاه غالب انديشمندان اسلامي درباره پيوند دين و رعايت حقوق انسان بود، امّا برخي از بزرگان با افقي عارفانه بدان نگريسته و مكلف شدن انسان در زمان تكليف را به نوعي حضور و تشرّف به بارگاه ذات ربوبي تعبير كردهاند. رضي الدين علي بن طاووس حلّي با توجه به حكمت تكليف، آن را نشأت گرفته از نياز طبيعي انسان دانسته و بزرگداشتي از سوي ذات باري در حق بشري ميداند.
با اين نگاه هيچ يك از تعاليم و احكام دين، تكليف به معناي مشقت نخواهد بود بلكه وصول به حق است و غايت آن تنها رسيدن به ثواب نيست، بلكه نماد استعلاي آدمي است.
سيد بن طاووس چون از اين منظر به دين مينگرد، زمان تكليف خود را جشن گرفته و اين سنت حسنه را بنيان مينهد كه بايد زمان مكلف شدن را جشن گرفت. او همين سنت را براي فرزندش محمّد نيز احيا كرد و كتاب ارزشمند التشريف بتعريف وقت التكليف را براي او نوشت. وي معتقد است كه چون انسان مراتب و مراحل وجودي خود را از ابتدا تا رسيدن به رشد عقلاني مينگرد و اين همه نعمتها و بركات و در رأس آنها هستي خود را ميبيند، ندايي از درون خويش ميشنود كه:
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
با آگاهي به اين نكته به حالت شكر ميافتد و در مييابد كه تكليف ديني، گرامي داشتي الهي در حق اوست. در حقيقت مكلف شدن همان مشرف شدن به معناي باريابي به مقام خليفةاللهي و كسب اجازت براي دريافت پيام الهي است كه در زوال تيرگي تن و وصول به طهارت جان مؤثر است.
پس دين نه صرفاً براي كمال طبيعي انسان، بلكه براي حقيقت وجود آدمي تشريع شده و شالوده آن بر كمال روحي و جسمي او بنا شده است. علامه طباطبايي(قدسسرّه) در بيان هدف ارسال رسل ميفرمايد:
انبيا آمده اند تا به مردم عقايد و اعمالي را بياموزند كه در پرتو آن، سعادت واقعي خويش را تأمين كنند. انسان بايد پايه زندگي خويش را بر روي اعتقادات ديني بنا كند و به وظايفي كه در پيشگاه الهي و جامعه بشري دارد، عمل نمايد تا به كمال خويش دست يابد.
حاصل اينكه دين نه تنها حقوق انساني را به رسميت ميشناسد بلكه، غايت تشريع دين احياي حقوق بشري است و وجود تكاليف شرعي و ملحوظ نمودن عقوبت دنيوي و اخروي براي جهت دهي انسان در مسير حقوقِ طبيعي است. با معرفت و شناخت به اين نكته و رسيدن به اين مقام، نه تنها دستورات ديني براي او كلفت آور و مشقت زا نيست، بلكه بسيار نويدبخش و لذت آفرين است.
در حقيقت احساس مشقت در مقابل تكليف و مباين دانستن آن با حقوق انساني به نوعي تن پروري و هواي نفساني و جهل و خودبيني بر ميگردد، وگرنه نقض در فلسفه آفرينش پيش مي آيد كه انسان آفرين در حالي كه انسان را اشرف كائنات آفريده، با تعاليم خود خواسته باشد حقوق وي را ناديده انگارد.