هستي شناسي در انديشه اسلامي
صاحبان فكر و انديشه در ميان مسلمانان از زمان ظهور اسلام تا امروز، بنا به توصيه و تأكيد پيشوايان و رهبران خويش همواره در بحث هستيشناسي و معرفت به حقيقت عالَم كنجكاو بودهاند و چون از سرچشمه وحي سيراب ميشدند، هرگز به ماوراي عالم ماده با ديده ترديد نگاه نميكردند. آيات و رواياتِ فراواني استفاده و بهرهمندي از تفكر و تعقل را براي مسلمانان، فرهنگ قرار داده و اساس دينداري را اعتقاد صحيح به مبدأ هستي ميداند.
تكرار بالغ بر سيصد بار واژه تفكر و تعقل و مشتقات ايندو از يك سو، و ارائه مطالب فراواني در قالب اَشكالِ منطقي و استدلالهاي عميق عقلي بدون كاربردِ كلمه تفكر، تعقل و مانند آن از سوي ديگر، نشانه اهتمام اسلام به مبادي يقين و مباني علمِ قطعي است.
شايد يكي از امتيازات قرآن بر ساير كتابهاي آسماني همين نكته باشد، چنان كه استاد علامه طباطبايي(قدسسرّه) ميفرمايد: «هيچ كتاب آسماني مثل قرآن، علم و معرفت برهاني را در اين باره مطرح نكرده است». قرآن كريم خداشناسي را از راههاي مختلف به توده مردم تعليم ميدهد و بيشتر از همه افكارشان را به انديشيدن در آفرينش وا ميدارد، و به آنان توجه ميدهد اين جهان پهناور هستي كه سراسر اجزاي آن از استحكام و اتصال خاصي برخوردار است، حكايت از وجود آفريدگاري دارد كه نميتوان آن را انكار كرد.[2] قرآن كريم با صراحت ميگويد: (اَفِي الله شك فاطر السموات و الأرض) يا ميفرمايد: از تمام جهاتِ جهانِ هستي، وجه الهي هويداست: (فأينما تولّوا فَثَمَّ وجه الله).
در تعاليم اهل بيت(عليهمالسلام) نيز دقيقاً به همين مطلب تأكيد شده است؛ امير بيان علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «أوّل الدين معرفته».در راستاي روش قرآن و شيوه اهل بيت(عليهمالسلام) عالمان دين، به ويژه علماي شيعه از راههاي مختلف كوشيدند تا مبدأ هستي را به آدميان بشناسانند، و چون در اين راه از همه ابزارهاي معرفتي، همانند حس و تجربه، برهان عقلي، شهود قلبي و اشراق باطني، فطرت و وحي بهره گرفتند، موفقيتهاي بسياري را به دست آوردند.
متكلّمان و حكماي بزرگ اسلامي چون شيخ مفيد، سيد مرتضي، خواجه نصير طوسي، بوعلي سينا، شيخ اشراق، شيخ بهايي، ميرداماد، ميرفندرسكي، امام خميني، علامه طباطبايي و بسياري از علماي بزرگ اسلامي در اين باره به طور شفاف سخن گفته اند.
اين رمز مكتب الهي در مقابل مكتب الحادي است، چنان كه ديدگاه پيروان اين مكتب و مسلك درباره نظام هستي منحصر و محدود به ماده و مادي نيست، بلكه ايشان معتقدند كه هستي بر دو قسم است؛ مادي و مجرد. بر خلاف انديشوران مادي كه هستي را در قلمرو ماده محدود ميدانند.
اساس انديشه الهي بر اين است كه مجموع پديدهها در نظام هستي در يك عنصر محوري به چهار قسم تقسيم ميشوند:
الف. پديده مادي: يك دسته از موجودات، جزء پديدههاي طبيعي بوده و داراي حجم و وزن هستند، مانند همه موجودات مادي.
ب. موجود مستكفي: موجوداتيكه هر چند مادهندارند، ولي از لوازم مادي مانند شكل برخوردارند؛نظير آنچه انسان در عالمِ رؤيا ميبيند.موجودهاي غير مادي كه داراي شكل و كيفيت هستند، در جهان هستي وجود دارند و اصطلاحاً آنها را موجودمثالي مينامند كه مقدار دارند، نه ماده و نيز قابلتقسيم و توزينو تجزيه نيستند.
ج. موجود تام: به دستهاي از موجودات اطلاق ميشود كه مجرد عقلياند؛ مانند فرشتگان و حاملان عرش، لوح، قلم و كرسي كه از قسم دوم برتر هستند.
د. موجود فوق تمام: وجودي كه فوق همه آنهاست و آفريدگار و خالق آنها؛ اصطلاحاً اين وجود را موجود فوق تمام گويند، زيرا اين قسم خاص از موجود، نه تنها تمام كمالها را به طور نامحدود داراست، بلكه نياز همه موجودها را برطرف كرده و كمال آنها را تأمين ميكند.
بر اساس اين دو مكتب الهي و الحادي در بحث مبدأشناسي و هستي شناسي، موجود يا منحصر در عالم ماده است يا نه؛ اگر منحصر به عالم ماده نباشد، بر چهار قسم پيش گفته تقسيم ميشود. نسبت اين بحث با مسئله حق، حكم، تكليف و ساير مسائل حقوقي و انساني اين است كه اگر قائل به وجودي فوقِ تمام باشيم، بايد بپذيريم كه تنها همان وجود نامتناهي تعيين كننده حقوق و احكام و تكاليف است، زيرا او منشأ هستي است و كل نظام تكوين و تشريع تحت تدبير و ربوبيت او قرار دارد، انسان خود را در مقابل دستورها و تعاليم او مسئول ميداند، نه در قبال ديگران؛ تشريع و تقنين حق، حكم و تكليف به عهده وجود فوق تمام است، نه ديگران؛ امّا اگر هستي را در ماده و امور مادي محدود بدانيم، بايد همه حركات و رفتارها و اعمال خويش را با امور طبيعي و مادي مرتبط ساخته و چيزي را از قلمرو طبيعت خارج نسازيم.
بر اساس تعاليم قرآن، عدم پذيرش مبدأ الهي و دوري از مكتب او و ترك حقوق ديني ملازم با پذيرش و قبول مبدأ مادي و عمل به دستورهاي هواي نفساني است؛ چنان كه قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: (و يعبدون من دون الله ما لا يضرّهم و لاينفعهم و يقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله قل أتنبّئون الله بما لا يَعلم في السموات و لا في الارض سبحانه و تعالي عما يشركون).
قرآن در خصوص تفكر برخي از انديشمندان مسيحي ميفرمايد: (لقد كفر الّذين قالوا اِنَّ الله هو المسيح ابن مريم و قال المسيحُ يا بني اسرائيل اعبدوا الله ربّي و ربكم انّه مَن يشرك بالله فقد حَرَّمَ اللهُ عليه الجنةَ و مَأويه النار و ما للظالمين من أنصار).
هر چند نميتوان اصل تفكر و انديشه بشري را به زمان يا مكان خاص محدود كرد ولي گاهي پيدايش انديشهاي ميتواند مدتها آثار خود را در افكار ديگران باقي بگذارد. نوع نگرش غرب در تمسك به طبيعت به عنوان مبدأ هستي، اگر از روي غفلت باشد، نميتوان آن را تفكر الحادي ناميد و اگر همراه با توجه و آگاهي باشد، مانند تفكر سكولاريزم، در واقع همان بينش و عقيده الحادي است؛ يعني انديشه سكولار از حلقات افكار مشركان گذشته است كه آنان خدا را به عنوان موجودي واجب، خالق مجموع جهانِ امكان، رب الارباب معتقد بودند؛ ليكن راجع به ربهاي جزئي اختلاف داشتند و ميگفتند: پروردگار و اداره كننده دريا، صحرا، انسان، صلح و جنگ، فرشتگان هستند و تدبير امور آفريدهها به عهده آنهاست. دخالت ندادن خداوند در برخي از امور طبيعي يا امور انساني همان شرك در ربوبيت است كه قِدمت و سابقه آن به جاهليت قبل از اسلام برميگردد و رشحاتي از آن در جاهليت قرن بيستم مشاهده ميشود.
حاصل آنكه در تفكر ديني ميان خداوند كه خالق است و جامعه انساني كه مخلوق است حقوقي وجود دارد كه بندگان خود را ملزم به اداي آن ميدانند. در صورت اداي چنين حقّي، خداوند بر خود لازم كرده است حق بندگانش را ادا كند. امام سجّاد(عليهالسلام) در اينباره مي فرمايد: «فَأمّا حقُ الله الأكبر عليك فَاَنْ تعبده لا تشرك به شيئاً فإذا فعلتَ بالإخلاص جعل لك علي نفسه اَن يكفيك اَمْرَ الدنيا و الاخرةِ»؛ امّا حق خداي بزرگ بر تو آن است كه او را بندگي كرده، چيزي را شريك او قرار ندهي، هرگاه اين حق خداوندي را با اخلاص عمل نمودي، خداي بزرگ بر خود واجب كرده كه امور دنيا و آخرت تو را كفايت كند.
حق و تكليف در اسلام ص73