فعالیتهای مخفی امام هادي
آن گونه که جدول مدت حکومت خلفای عباسی نشان میدهد، از میان آنان متوکل از همه بیش تر با امام هادی معاصر بوده است; از این رو موضع گیری او را در برابر امام ذیلاً توضیح میدهیم:
متوکل نسبت به بنی هاشم بدرفتاری و خشونت بسیار روا میداشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متهم مینمود. وزیر او «عُبیدالله بن یحیی بن خاقان» نیز پیوسته از بنی هاشم نزد متوکل سعایت مینمود و او را تشویق به بدرفتاری با آنان میکرد. متوکل در خشونت و اجحاف به خاندان علوی گوی سبقت را از تمامی خلفای بنی عباس ربوده بود.
متوکل نسبت به علی (علیه السلام) و خاندانش کینه و عداوت عجیبی داشت و اگر آگاه میشد که کسی به آن حضرت علاقه مند است، مال او را مصادره میکرد و خود او را به قتل میرساند.
بر اساس همین ملاحظات بود که حضرت هادی (علیه السلام)، بهویژه در زمان متوکل، فعالیتهای خود را به صورت سرّی انجام میداد و در مناسبات خویش با شیعیان نهایت درجه پنهان کاری را رعایت میکرد. مؤید این معنا حادثه ای است که آن را مورخان چنین نقل کرده اند:
«محمد بن شرف» میگوید: همراه امام هادی (علیه السلام) در مدینه راه میرفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف نیستی؟ عرض کردم: آری. آن گاه خواستم از حضرت پرسشی کنم، امام برمن پیشی گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل، برای طرح سؤال مناسب نیست»!
این حادثه شدت خفقان حاکم را نشان میدهد و میزان پنهان کاری اجباری امام را به خوبی روشن میسازد.
امام هادی (علیه السلام) در برقراری ارتباط با شیعیان که در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزدیک سکونت داشتند، ناگزیر همین روش را رعایت میکرد و وجوه و هدایا و نذور ارسالی از طرف آنان را با نهایت پنهان کاری دریافت میکرد. یک نمونه از این قبیل برخورد، در کتب تاریخ و رجال چنین آمده است:
«محمد بن داود قمی» و «محمد طلحی» نقل میکنند: اموالی از «قم» و اطراف آن که شامل «خمس» و نذور و هدایا و جواهرات بود، برای امام ابوالحسن هادی (علیه السلام) حمل میکردیم. در راه، پیک امام در رسید و به ما خبر داد که بازگردیم، زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آن که پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود، بار کنیم وآنها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم، فرمود: به اموالی که فرستاده اید، بنگرید! دیدیم در خانه امام، اموال به همان حال محفوظ است.
گرچه روشن نیست که این جریان در زمان اقامت امام در مدینه اتفاق افتاده یا در سامرّاء (چون در سامرّاء کنترل و مراقبت، شدیدتر بود)، اما در هر حال، نمونه بارزی از ارتباطهای محرمانه و دور از دید جاسوسان دربار خلافت به شمار میرود.
همچنین پس از انتقال امام به سامراء که حضرت از طرف حکومت عباسی در محدودیت و تحت نظارت شدید به سر میبرد، یک بار اموالی از قم برای آن حضرت فرستاده شد و با وجود دستور متوکل به فتح بن خاقان جهت ضبط آن اموال و تلاش فتح در این زمینه، امام شبانه آن را تحویل گرفت و تلاش دستگاه امنیتی دربار عباسی، به جایی نرسید.
اوضاع سیاسی اجتماعی عصر امام هادی علیه السلام
این دوره از خلافت عباسی ویژگیهایی دارد که آن را از دیگر دورهها جدا میسازد ذیلاً به برخی از این ویژگیها اشاره میکنیم:
۱. زوال هیبت و عظمت خلافت: خلافت، چه در دوره اموی و چه در دوره عباسی، برای خود هیبت و جلالی داشت، ولی در این دوره بر اثر تسلط ترکان و بردگان بر دستگاه خلافت، عظمت آن از بین رفت و خلافت همچون گویی به دست این عناصر افتاد که آن را به هر طرف میخواستند پرتاب میکردند و خلیفه عملاً یک مقام تشریفاتی بود، ولی درعین حال هرموقع خطری از جانب مخالفان احساس میشد، خلفا و اطرافیان و عموم کارمندان دستگاه خلافت، در سرکوبی آن خطر، نظر واحدی داشتند.
۲. خوش گذرانی و هوسرانی درباریان: خلفای عباسی در این دوره به خاطر خلأی که بر دستگاه خلافت حکومت میکرد، به شب نشینی و خوش گذرانی ومیگساری میپرداختند و دربار خلافت، غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاریخ، اخبار شب نشینیهای افسانه ای آنان را ضبط نموده است.
۳. گسترش ظلم و بیدادگری و خودکامگی: ظلم و جور و نیز غارت بیت المال و صرف آن در عیاشیها و خوشگذرانی ها، جان مردم را به لب آورده بود.
۴. گسترش نهضتهای علوی: در این مقطع از تاریخ، کوشش دولت عباسی بر این بود که با ایجاد نفرت در جامعه نسبت به علویان، آنها را تار و مار سازد. هرموقع کوچک ترین شبحی از نهضت علویان مشاهده میشد، برنامه سرکوبی بی رحمانه آنان آغاز میگشت و علت شدت عمل نیز این بود که دستگاه خلافت با تمام اختناق و کنترلی که برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپایدار میدید و از این نوع نهضتها سخت بیمناک بود.
شیوه علویان در این مقطع زمانی این بود که از کسی نامی نبرند و مردم را به رهبری «شخص برگزیده ای از آل محمد» دعوت کنند، زیرا سران نهضت میدیدند که امام معصوم آنان، در قلب پادگان نظامی «سامرّاء» تحت مراقبت و مواظبت میباشد و دعوت به شخص معین، مایه قطع رشته حیات او میگردد. این نهضتها و انقلابها بازتاب گسترش ظلم و فشار بر جامعه اسلامی در آن عصر بود و نسبت مستقیمی با میزان فشار و اختناق داشت، به عنوان نمونه; در دوران حکومت «منتصر» که تا حدی به خاندان نبوت و امامت علاقه مند بود و در زمان او کسی متعرض شیعیان و خاندان علوی نمی شد، قیامی صورت نگرفت.
تواریخ، تنها در فاصله سال ۲۱۹ تا ۲۷۰ قمری، تعداد ۱۸ قیام ضبط کرده اند. این قیامها نوعاً با شکست رو به رو شده و توسط حکومت عباسی سرکوب میگشتند.
شناخت مختصری از زندگانی «امام; ابوالحسن علی النقی الهادی» (علیه السلام)
#پیشوای #دهم شیعیان، در نیمه ذی الحّجه سال ۲۱۲هجری در اطراف مدینه در محلی به نام «صریا» به دنیا آمد . پدرش پیشوای نهم، امام جواد (علیه السلام) و مادرش بانوی گرامی «سمانه» است که کنیزی با فضیلت و تقوا بود.
مشهورترین القاب امام دهم، «نقی» و «هادی» است و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» نیز میگویند. [۱]
امام هادی (علیه السلام) در سال ۲۲۰هجری پس از شهادت پدر گرامیش بر مسند امامت نشست و در این هنگام هشت ساله بود. مدت امامت آن بزرگوار ۳۲ سال و عمر شریفش ۴۱ سال و چند ماه بود و در سال ۲۵۴ در شهر سامرّاء به شهادت رسید و در خانه اش به خاک سپرده شد.
خلفای معاصر حضرت
امام هادی در مدت امامت خود با چند تن از خلفای عباسی معاصر بود که به ترتیب زمان عبارتند از:
۱. معتصم، برادر مأمون (۲۱۷۲۲۷).
۲. واثق، پسر معتصم (۲۲۷ ۲۳۲).
۳. متوکل، برادر واثق (۲۳۲ ۲۴۸).
۴. منتصر، پسر متوکل (۶ ماه).
۵. مستعین، پسر عموی منتصر (۲۴۸ ۲۵۲).
۶. معتزّ، پسر دیگر متوکل (۲۵۲ ۲۵۵).
امام هادی در زمان خلیفه اخیر مسموم گردید و به شهادت رسید و در خانه خود به خاک سپرده شد.
—————
۱.در اصطلاح راویان شیعه، مقصود از ابوالحسن اول، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) و مقصود از ابوالحسن ثانی امام هشتم میباشد.
عصر امام هادي عصر مهدويت گرايي
زماني كه امام هادي (ع) متولد شد و پس از امام جواد (ع) ولايت و امامت امت را به دست گرفت، تفكر مهدويت به شدت در جامعه رو به افزايش بود. اين مسئله اختصاصي به شيعيان و علويان نداشت. از آن جايي كه عباسيان خود از بني هاشم بودند و تفكراتي مشابه تا عصر آغازين عباسي داشتند و بر اين باور بودند كه در زمانه اي، جور و ظلم و بي عدالتي افزايش مييابد و از نسل نهم امام حسين (ع) شخصي همنام و هم كنيه حضرت پيامبر، زاده ميشود و به عنوان مهدي امت، حكومت جهان را در دست ميگيرد و نظام عدالت محور ولايي را ايجاد ميكند. اين تفكر در ميان اهل سنت نيز بخاطر وجود روايات بسياري از پيامبر (ص) وجود داشت. در برخي از روايات، از امامي قريشي ياد ميشد و در برخي ديگر نيز از امامي هاشمي نسب سخن به ميان ميآمد. در برخي ديگر تصريح به فرزندي از فرزندان حسين (ع) شده بود و اين كه او فرزند حسن (ع) است. تركيب حسن و حسين در برخي از روايات گول زننده و از مقوله متشابهات بود. مراد از حسن در اين روايات حسن فرزند امام حسين (ع) بود ولي برخي بر اين باور شدند كه مراد، فرزندي از فرزندان امام حسن (ع) است. به هر حال آن چه ثابت بود و كسي درباره آن تشكيك نمي كرد مسئله ظهور امامي قريشي و هاشمي بود كه در هنگام ظلم و جور قيام ميكند و جامعه جهاني را در عدالت مديريت ميكند و ظلم را ريشه كن ميسازد و در آن زمان همه گنجهاي زمين آشكار ميشود و مردم آسايش و آرامش را در زمين تجربه ميكنند. اين همان حكومت صالحان است كه خداوند در قرآن بدان وعده داده و تفكر عصر طلايي را در آينده در اذهان مسلمانان پرورانده است.
شكوه بندگي
از منظر فرهنگ متعالي توحيد، عبوديت و بندگي حضرت حق تعالي است كه بالاتر از آن مقامي براي مخلوق متصور نيست:
بلندي بايدت افكندگي كن
خدا را باش و كار بندگي كن
امام دهم عليه السلام در تبيين مقام بندگي ميفرمايد:
«مَنِ اتَّقَي اللَّهَ يُتَّقَي وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ يُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِينَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْيَيْقِنْ أَنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِين؛
هر كه از نافرماني خدا بپرهيزد، [مردم] از نافرماني او پرهيز كنند و هر كس خدا را اطاعت كند، [ديگران] از او اطاعت ميكنند و كسي كه از دستورات خالق فرمان برد، هيچ باكي از خشم مخلوقين نخواهد داشت و هر كس خالق را به خشم آورد، او بايد بداند كه از خشم مردم در امان نخواهد بود. »
گرت اين بندگي تمام شود چرخ و انجم ترا غلام شود
مقام عبوديت و بندگي آن چنان اهميت دارد كه امير مؤمنان علي عليه السلام در اين زمينه به بندگي خود در برابر خداوند متعال افتخار ميكرد و ميفرمود: «إِلَهِي كَفَي بِي عِزّا أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْدا وَ كَفَي بِي فَخْرا أَنْ تَكُونَ لِي رَبّا أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ
؛ پروردگارا! اين عزت براي من بس است كه بنده ي تو باشم و بالاترين افتخار براي من آن است كه تو پروردگار من باشي.
تو همان گونه اي كه دوست دارم. پس مرا آن طوري كه دوست داري، قرار ده! »