پيشينه سبك زندگي در ايران
نخستين نشانه هاي مساله شدن سبك زندگي در ايران رامي توان همزاد با تكنولوژي هاي روز و آشنايي جامعه ايراني با پيشرفت هاي مادي دنياي غرب دانست. خو كردن انسان امروزي و مدرن به استفاده از امكانات و وسايل جديد، تحول شگرفي در شيوه زيستن او ايجاد كرد. وسايلي مانند اتومبيل شخصي، دوربين عكاسي و فيلمبرداري، تلفن همراه، راديو، ضبط، تلويزيون رنگي، آپارتمان نشيني، آرايش در خيابان و مكان هاي عمومي، آموزش مدرسه اي، ابزارها و روش هاي ضد بارداري، موسيقي پاپ، فرهنگ فست فود و غذاهاي سرد و آماده، فناوري هاي خانگي مانند لباس شويي، جارو برقي، اجاق گاز، ماشين ظرف شويي و وسايل آشپزي، چرخ خياطي، يخچال فريزر، فناوري هاي بازي كودكان و بزرگسالان و ديگر محصولات.
درباره استفاده زياد و غرق شدن در اين امكانات بايد دو نكته را به ياد داشت؛ نخست اين كه، اين «سبك زندگي» پديده اي نو ظهور است و كمتر از نيم قرن از عمر آن نمي گذرد، دوم، ورود هر يك از روش ها و فناوري هاي فوق، تغييرات بنيادين در زندگي، احساس ، تفكر و شيوه زيست و فرهنگ انسان امروزي به وجود مي آورد.
سه فایده سکوت
وَ قَالَ الامام الرضا(عليه السلام) الصَّمْتُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْرٍ.
امام رضا(ع) فرمود: سکوت دری از درهای حکمت است.
سکوت محبت [دیگران] را جلب می کند.
نشانه هر نیکی است.
تحف العقول، ص442
كمك خواهي از غير خدا
قرآن مجيد ميفرمايد « إيِاّك نعَْبدُُ وَإيِاّكَ نسَْتعَين » او را مي پرستيم و از او استعانت ميجو ييم، بنابراين درخواست كمك از غير خدا بر خلاف فرمان خداست كه هر روز در نمازها آن را تكرار مي كنيم.
درخواست كمك از غير خدا، دو صورت دارد:
كمك خواهي از غير خدا خواه انسان باشد، خواه عامل طبيعي، با اعتقاد به اين كه او در فعل و كمك رساني خود، از خدا بي نياز بوده و از موضع استقلال، انسان را ياري ميكند، چنين كمك خواهي، جز « شرك » نام ديگري ندارد، زيرا اعتقاد به استقلال موجودي و بي نيازي او از خدا، خواه از نظر وجود و هستي، خواه از نظر فعل و كار، اعتقاد به الوهيت و
خدايي اوست، طبعاً هر نوع درخواست كمك با اين اعتقاد مايه شرك خواهد بود، حتي اگر كشاورزي، عوامل طبيعي را بدون اذن خدا، پرورش دهنده بذر و به بار آورنده محصول بداند، چنين فردي يا منكر خداست و يا مشرك ميباشد .
استعانت از غير خدا به قيد اين كه اين فرد، در كمك رساني خود، از قدرت و نيروي خدادادي بهره گرفته و انسان را ياري ميكند، چنين كمك خواهي نه تنها مايه شرك نيست، بلكه عين توحيد است، زيرا جهان آفرينش جهان اسباب و مسببّات است، و فيض الهي، طبق مشيت خدا از مجاري يك رشته اسباب به انسان ميرسد، و سبب در كار خود، استقلال ندارد
و به امر الهي كار خود را صورت ميدهد.
آيه اي را كه در سوره حمد، شب و روز ميخوانيم، استعانت را به خدا منحصر ميكند و فرمان ميدهد كه تنها بايد از او كمك خواست، در مقابل كار مشركان است كه از بتهاي خود، طلب استعانت كرده و آنها را در فعل و كار خود مستقل ميپنداشتند، و گرنه نام « اله » و « خدا » به خود نمي گرفتند .
به ديگر سخن، مشركان هر چند خدايان خود را مخلوق خدا ميدانستند، ولي معتقد بودند كه اداره امور جهان و بالاخص سرنوشت انسان به آنان سپرده شده و آنان فاعل ما يشاء و كارگزاران مستقلّ جهان خارج ميباشند. مسلّماً درخواست كمك با اين عقيده، نوعي شرك و مظهر اعتقاد به خدايي آن مخلوق خواهد بود .
ولي هرگاه درخواست كمك از فردي از اين قيد پيراسته شد و او را موجودي ممكن و غير مستقلّ دانستيم و كمك رساني او را منوط به اذن الهي و مشيت او شمرديم، طبعاً چنين درخواستي هر چند به ظاهر از غير خداست، ولي در واقع درخواست كمك از خدا است كه به اين فرد قدرت و توانايي داده كه در مواردي ديگران را ياري كند .
قرآن در سوره حمد يادآور ميشود كه فقط از خدا استعانت بجو ييم، ولي در موارد ديگر دستور ميدهد، كه از غير او نيز استعانت بجو ييم مانند:
« اسِْتعَيِنوُا باِلصَّبرِْ وَالصَّلاة »ِ از شكيبايي و نماز كمك بگيريد . »
مسلماً نماز و شكيبايي، فعل انسان است، و با انجام اين دو فعل، انسان قوي و نيرومند ميشود.
« ما مكِّنّي فيه رَبِّي خَيرٌ فَأَعينُوني بقوّة »
«)ذوالقرنين گفت :( آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده بهتر است، مرا با نيرويي ياري دهيد . »
اگر طلب كمك از غير خدا حرام بود و يا رنگ شرك داشت، چگونه ذوالقرنين كه قرآن به ستايش او پرداخته، از غير خدا استعانت ميجويد؟
« وَإنِِ اسْتنَصَْرُوكمُْ فيِ الديِّنِ فعََليَكُْمُ النصَّْرُ »
«هرگاه ) مؤمنان غير مهاجر در مكه در حفظ دين خود ( از شما ياري طلبند، بر شماست
كه آنها را ياري كنيد . »
اين آيات و آيات ديگر و سيره عقلاي جهان، حاكي از آن است كه استعانت از غير خدا به نحوي كه بيان شد، ارتباطي به شرك و پرستش فرد ندارد، اگر درخواست كمك از غير خدا را مايه شرك بدانيم، در روي زمين موحدي وجود نخواهد داشت. حتي خود وهابيان در امور فردي و اجتماعي، خود را از كمك خواهي بي نياز نمي دانند .
در واقع همه مسلمانان جهان، ميدانند كه نصرت واقعي از آن خداست، چنان كه مي فرمايد:
« وَماَ النصَّْرُ إلِا منِْ عِندِْ اللّ العَزيز الحَكيم »
« پيروزي تنها از جانب خداوند تواناي حكيم است . »
ولي در عين حال، در كليه مسائل زندگي از يكديگر كمك طلبيده و يكديگر را كمك ميكنند، و هرگز آن را با » وَإِيّاكَ نَسْتَعينُ » منافي نميدانند، و نكته در اين است كه هدف آيه، نقد كمك خواهي مشركان است كه از معبودهاي خود كمك مي طلبيدند، به تصور اين كه در افعال و اعمال خود، از خدا بي نياز هستند .
ممكن است گفته شود درخواست كمك از انسانهاي زنده مفيد و سودمند است، ولي درخواست كمك از درگذشتگان و ساكنان جهان ديگر، سودي ندارد.
پاسخ اين پرسش روشن است، زيرا كه مرگ پايان زندگي انسان نيست، بلكه دروازهاي است كه انسان را از نقطهاي به نقطه ديگر منتقل ميكند، از نظر قرآن ارتباط ميان انسان و اولياي خدا در جهان ديگر، برقرار ميباشد و درخواست كمك از غير خدا، به معني درخواست دعا از آنان است كه در حق ما انجام دهند، بنابراين درخواست كمك از ارواح اولياي الهي، در صورتي كه شرايط لازم را داشته باشد، مستجاب و نتيجه بخش خواهد بود .
آيا درخواست دعا از ميت بي فايده نيست ؟
برخي معتقدند كسي كه از دنيا رفته، قادر به اجابت درخواست متوسل نيست، بنابراين هر نوع توسل و درخواست دعا از او عمل لغو و بيهوده اي مي باشد .
منشأ اين سؤال يك نوع جهان بيني مادّي است كه مرگ اوليا را پايان زندگي دانسته و براي آنان حيات و زندگي برزخي قائل نيست، ولي با توجه به اصولي ]قرآنی[، ثابت شد كه آنان از حيات بالايي برخوردارند، سخن ما را مي شنوند و ارتباط ما با آنان قطع نشده است، بنابراين درخواست دعا امري عقلايي بوده و لغو و بيهوده نيست، اماّ اين كه آنان به درخواست ما پاسخ مثبت مي گويند يا نه، به وجود شرايط درخواست كننده و موضوع درخواست بستگي دارد.
آيا ميان ما و كساني كه از دنيا رفته اند، مانعي وجود دارد ؟
عده اي بر اين باورند كه ميان ما و افرادي كه از جهان رخت بربسته اند، حائلي وجود دارد كه مانع از ارتباط ما با آنان ميشود، به گواه اين كه قرآن مي فرمايد:
« وَمنِْ وَرائهِمْ برَْزَخٌ إلِي يوَم يبُعَْثوُن »(مؤمنون/ 100 )
« در پيش روي آنان، تا روز قيامت مانعي وجود دارد . »
برزخ در لغت عرب به معني حائل و مانع است، ولي اين مانع مربوط به بازگشت مجدد رفتگان، به حيات دنيوي است، نه مانع از ارتباط با آنان، شاهد اين مطلب ما اين آيه است:
« حَتّي إذِا جاءَ أحَدهُمُ المَوتُ قاَلَ رَبِّ ارجعُون * لعليّ أعَْمَلُ صالحِاً فيِما ترََكتُ كلَاّ إنِهّا كَلمَةٌ هُوَ قائِلُها»(مؤمنون/ 99)
« تا آنگاه كه مرگ يكي از ايشان فرا رسد ميگويد : پروردگارا ! مرا به دنيا بازگردان، باشد كه من در آنچه كه وانهاده ام، كار نيكي انجام دهم. ] خطاب مي رسد : [ هرگز چنين نيست، اين سخني است كه او گوينده آن است . »
با توجه به اين كه گنهكار، خواهان بازگشت به اين دنياست، قرآن در رد درخواست او مي فرمايد:
« وَمنِْ وَرائهِمْ برَْزَخٌ إلِي يوَم يبُعَْثوُن . »
« پيش روي آنان حائل و مانعي وجود دارد كه از بازگشت به اين دنيا و تحقق آرزوي آنان جلوگيري مي كند . »
بنابراين، حائل، مانع از بازگشت به دنيا است، نه مانع از آگاهي و ارتباط ميان زندگان و رفتگان .
« إنِكَّ لا تسُْمعُِ الموَْتي »(نمل/ 80 )
ميگويند: قرآن در مقام تشريح وضع مشركان، آنان را به ميتّ تشبيه مي كند،
و ميگويد : « اي پيامبر گرامي ! تو نمي تواني سخنت را به گوش مردگان برساني »
و در آيه ديگر مي فرمايد:
« وَما أنَتَْ بمِسْمِع منَْ فيِ القْبُوُر »(فاطر/ 22 )
« كساني را كه در گورها هستند نمي تواني شنوا سازي . »
وجه شبه در تشبيه مشرك به ميّت اين است كه هر دو فاقد حسّ شنوايي هستند .
وجه شبه، نفي سماع و يا فقدان قوه شنوايي نيست، زيرا مشركان همگي داراي اين قوه بودند، بلكه وجه شبه چيز ديگري است و آن نفي سودمند بودن است، يعني همان طور كه دعوت ميت به ايمان و عمل صالح سودي نمي بخشد و زمان عمل سپري شده است، دعوت مشركان نيز براي آنان سودي ندارد.
اكنون پس از پاسخ به پرسش هاي چهارگانه پيرامون توسل به دعاي اوليا، يادآور مي شويم كه شيخ خليل سهارنپوري فتواي 75 نفر از علماي اهل سنت بر جواز توسل را گردآوري نموده است و عبدالرحمن سربازي آن را به نام « عقيده اهل سنت و جماعت در ردّ وهابيت و بدعت » در سال 1370 ش ترجمه و منتشر كرده است .
در كتاب ياد شده چنين آمده است: از نظر ما و مشايخ ما زيارت قبر سيدالمرسلين از بزرگترين راههاي تقرّب به درگاه الهي، و داراي مهمترين ثوابها و بزرگترين وسيله براي دستيابي به درجات عاليه است. حتي امري است نزديك به درجه واجبات و فرائض شرعي، اگر چه رسيدن به آن جز با شدّ رحال و تحمل رنج سفر وبذل جان ومال، نباشد. توسل به
انبيا و اوليا و صلحا و شهدا و صديقين در دعاها، چه در حال حيات آنها و چه بعد از وفات ايشان جايز است .
مومن در کلام امام رضا علیه السلام
لا يكون المؤمن مؤمنا حتى تكون فيه ثلاث خصال: سنة من ربه، وسنة من نبيه (صلى الله عليه وآله)، وسنة من وليه (عليه السلام): فأما السنة من ربه فكتمان السر وأما السنة من نبيه (صلى الله عليه وآله) فمداراة الناس، وأما السنة من وليه (عليه السلام) فالصبر في البأساء والضراء
مؤمن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنّتی از پروردگارش و سنّتی از پیامبرش و سنّتی از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است، امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است، امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است
راز به معنای سرّ، آن چه باید در دل نهفته باشد و چیزی که باید پنهان بماند یا به اشخاص مخصوصی گفته شود، است. حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیش تر و پیش تر از هر کس، از اعمال، حالات، رفتار، عیوب و گناهان بندگانش با خبر است، اما حلم، بردباری، پرده پوشی و رازداری او بیشتر از همه است.
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟ بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
و همچنین مودت با مومنان و مدارا با مردم از خصلت های نیک اسلامی انسانی است. انسان ها در موقعیت های گوناگون شاید رفتارهای نادرستی داشته باشند و اشتباهاتی بکنند. از این رو می بایست با مردم کنار آمد و سخت گیری نکرد. این که بخواهیم نسبت به مردم سخت گیری کنیم ومته روی خشخاش بگذاریم و گیر بدهیم کاری ضد اخلاقی انجام داده ایم. سنت و سیره عملی پیامبر (صلی الله و علیه وآله) این گونه بود که حتی نسبت به منافقان و دشمنان و مخالفان خود کوتاه می آمد وبا آنان مدارا می کرد که گویی چیزی از آن نمی داند و حرف های نادرست ایشان را گوش می داد.
و دیگر اینکه از مهم ترین زمینه هاى درک فیض و عنایت الهى، صبر و شکیبایى است تا جایى که ائمه اطهار (علیهم السلام) به واسطه صبر بزرگی که داشتند به مقام شامخ ولایت و امامت نایل شدند.