لحظه ای درنگ در سوره مبارکه حمد(10)
سؤال ۱۰: چرا بجای «أعبد»، «نعبد» آمده است؟
اعتراف به شؤون الهی، الزامات و تعهدات بندگی را بدنبال دارد و تک تک معترفین را مکلّف به اجرای فرامین الهی میگرداند: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ». (یس/ ۶۰) این تعهدات با هر فردی، بطور شخصی و جدای از دیگران مطرح است و هر کسی شخصا تعهدات و تکالیفی را در برابر خدا بر عهده میگیرد؛ چرا که هر کس به تنهایی مسئول اعمال خویش میباشد و بار کسی را دیگری بر نخواهد داشت: «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری. (انعام/ ۱۶۴، فاطر/ ۱۸، زمر/ ۷)، «لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ… » (انعام/ ۹۴)
با این توجه مناسبت داشت که ابراز بندگی بنحو تک تک و جدا جدا مطرح گردد و گفته شود: إیّاک أعبد، حال چرا بجای «أعبد»، «نعبد» آمده است؟
سوره انبیاء و مؤمنون این نکته را روشن مینمایند: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ». (انبیاء/ ۹۲) «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ». (مؤمنون/ ۵۲) مسئولیت فردی تک تک افراد، باید در ضمن امت واحده، بر عهده گرفته شود و الّا تقطّع افراد بشکل احزاب و دستجات متفرّق، نمی تواند بندگی و تقوای الهی را در پی آورد، امری که ادامه هر دو آیه از آن شکایت دارد، پس باید در تشکل ایمانی امت واحد اسلامی، خدا را بندگی نمود.
امت بدون امام، معنی ندارد و امت واحد نیز ضرورتا، امامت واحد را مطرح مینماید. پس در هر زمانی برای امت اسلامی، امامی واحد مطرح است، امامت واحد نیز بدون عصمت و تعیین از قبل، امکان تحقق ندارد، چرا که بر امامی غیر معصوم، بطور عادی امکان وحدت رأی وجود ندارد. پس بناچار در هر زمانی، امت اسلامی زیر سایه امامی معصوم قرار دارد، که باید او را بشناسد و از او پیروی نماید، چرا که شرط مسلمانی و شرط صحت بندگی و عبادتها میباشد و از این روست که رسول خدا فرموده اند: «من مات و لا یعرف إمامه مات میتة جاهلیّة» امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله (کافی، ج ۲، ص ۲۰). الزام به شناخت امام در شرایط وجود مدعیان دروغین در هر زمان، تعیین و انتصاب از قبل را با خود بهمراه دارد و الّا امکان شناخت امام غیر معصوم و غیر معیّن و وحدت بر او عملا در هر زمانی وجود ندارد.
در عصر غیبت، امامت واحد زیر پرچم امام عصر حضرت حجت علیه السلام باید تحقق یابد و الّا امامتی جاهلی خواهد بود. تأکید فراوان در برقراری نماز به شکل جماعت، خود ضرورت این وحدت امت، زیر سایه امام واحد را بخوبی نشان میدهد. با این توضیحات روشن میگردد که اعتصام به ریسمان الهی بشرط وحدت و یکپارچگی میباشد و الّا اعتصامی محقق نخواهد گشت: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا… »(آل عمران: 103).
لحظه ای درنگ در سوره مبارکه حمد(9)
سؤال ۹: چرا در «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» سخن از غیبت به خطاب، مبدّل گشته است؟
پاسخ:
خطاب الهی و حضور در بارگاه مقدس او را شرافتی است که نامحرمان و جاهلان به شأن و مقام الهی را نشاید، آنکه فعل خدا را زیبا نبیند و ربوبیت مطلقه و فراگیر الهی را نشناسد و رحمت عام و خاص الهی را نچشیده باشد و به روز انقیاد و فرمانبرداری تام قیامت، ایمان نداشته باشد، صلاحیت خطاب نمودن خدا را ندارد؛ از این رو، پس از این سیر معرفتی و ایمانی، لیاقت خطاب و حضور در بارگاه قدس حاصل میشود پس: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ». مروری گذرا بر آیات قرآن نشان میدهد که خطابات الهی یا به مؤمنان است و یا به تودههای مردم، و هرگز بطور مستقیم بدون واسطه «پیامبر یا مؤمنین» کفّار را مورد خطاب قرار نمی دهد تنها یک خطاب به کفار در آیات آمده است که ناظر به صحنه قیامت و سرزنش شدید آنان میباشد که در آن صحنه هولناک این خطاب بسیار شکننده و خرد کننده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». (تحریم/ ۷)
لحظه ای درنگ در سوره مبارکه حمد(8)
سؤال ۸: چرا جمله «نعبد و نستعین» به صیغه فعلی آمده اند و همچون «الْحَمْدُ لِلَّهِ» شکل اسمی ندارند؟
پاسخ:
«نعبد» و «نستعین» فرد با اعتقاد سالم به شأن الهی را نشان میدهد که به شأن بندگی خدا و استعانت از او، متلبس گشته است، این فرد چون راه بندگی را در پیش گرفته است و تا قله بندگی راه فراوانی را در پیش دارد لذا تعبیر اسمی «نحن عبادک» بکار نرفت چرا که معنی ثبات و استقرار را میرساند که هنوز حاصل نشده است حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله که در نماز مدال افتخار «عبد خدا» بودن برایش مطرح است او نیز این تعبیر را به شکل مضارع باید در نماز بیان کند که نشان میدهد، قله بندگی تام و تمام عیار، نهایت نداشته، جریان بندگی و عبادت خدا دائمی است و این خود، ردّ افکار کسانی است که خود را با ادعای وصال به حق، بی نیاز از عبادت و التزام به احکام شریعت میدانند؛ آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسیر قرار دارد و به نهایت سیرش نرسیده است دیگر چه جای ادعا برای دیگران، باقی میماند. شکل مضارع «نستعین» نیز استمرار جریان اضطرار و عجز از بندگی و عبادت آنگونه که باید و شاید را میرساند که پیوسته باید از او استمداد طلبید و در جزء جزء اعمال و سیر خویش به عنایت و لطف او نظر داشت چرا که: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ… »(نساء/ ۷۹) (هر آنچه از حسنه به تو اصابت کند پس از جانب خداست)T «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه… »(هیچ حائلی- از گناه- و هیچ نیرویی- بر طاعت و عبادت- جز بواسطه خدا، وجود ندارد).
لحظه ای درنگ در سوره مبارکه حمد(7)
سؤال ۷: «نعبد، إهد، صراط، مستقیم، أنعمت علیهم، غیر، ألمغضوب، علیهم، لا، و ضالّین» چه معنی میدهد؟
پاسخ:
الف: «نعبد» از ریشه عبد متّخذ از اصطلاح طریق معبّد (راه از سنگلاخ کوبیده شده و هموار) است که عبد وجودی است که سنگلاخ های وجودش کوبیده شده امر الهی براحتی بر وجودش جاری میشود و به اجرا در میآید، بعبارت دیگر «عبد» مظهر اطاعت و بندگی را نظر دارد که با عبادتها و اطاعت از اوامر الهی، هر چه بیشتر موانع فکری، خلقی و روحی عابد مرتفع گشته، به رنگ و صبغه زیبای الهی مزیّن میگردد: «صِبْغَةَ اللَّهِ، وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ». (بقره/ ۱۳۸) «رنگ الهی را ملتزم شوید، و کیست که در رنگ، از خدا زیباتر است؟، و ما صرفا او را عبادت کننده ایم».
ب: «إهد» از ریشه هدایت میباشد، بقرینه سیاق که مطلوب هدایت یافتگان را بیان میکند، هدایتهای بالاتر در حوزه ارائه طریق و ایصال الی المطلوب را نظر دارد که اوّلی فکری است و عمدتا در حوزه وظیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و دومی روحی و عملی است که صرفا در حوزه شأن الهی قرار دارد: «وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». (شوری/ ۵۲)، «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ… ». (قصص/ ۵۶) (و به یقین تو هر که را دوست بداری نمی توانی هدایت کنی و لیکن خدا هر که را بخواهد هدایت مینماید).
ت: «صراط» از ریشه «سرط» میباشد که بجهت قرب مخرج «ص» با «ط»، بتناسب «س» به «ص» مبدل گشته است. «سراط» بمعنی راه آسان طلب و بسیار آسان میباشد، اصل آن از اصطلاح «سرطت الطّعام وزردته» میباشد یعنی که غذا را بلعیدم، پس راه خدا، صراط است چرا که رونده اش راه را میبلعد، راهی که راحت الحلقوم است و براحتی أخذ و جذب (وطیّ) میشود و یا برعکس «صراط» راهی است که رونده اش را میبلعد و در خود فرو میکشد. پس راه خدا، خود از جاذبه و کشش فطری برخوردار است و به رونده اش شتاب میدهد، بر خلاف راه مغضوبین و ضالین که سنگلاخی است و رونده اش را به زحمت میاندازد.
ث: «مستقیم» بمعنی بسیار پایدار و طالب پایداری است که بمعنی «راست» نیز در مورد «راه» استعمال میشود پس در مقابل، راه مغضوبین، کج و معوّج و در واقع بیراهه میباشد که رونده اش را به وارونگی و سقوط میکشاند: «أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». (ملک/ ۲۲) (پس آیا کسی که نگونسار بر چهره- در سنگلاخ- راه میرود! هدایت یافته تر است؟، یا آنکه راست قامت بر راهی بسیار آسان و جذاب و بسیار پایدار قدم بر میدارد؟ ).
ج: «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» از ریشه إنعام میباشد که به معنی رساندن احسان به ذوی العقول میباشد و نسبت به حیوانات بکار نمی رود، پس حکایت از ارزش و قدر و قیمت ذاتی و متعالی آن دارد که در شأن موجودات برتر از طبیعت حیوانی میباشد و راحتی و وسعت و نرمی و لطافت و عزت در زندگی مادی یا معنوی را پدید میآورد؛ چرا که اسماء این فعل، «نعمه، نعماء، نعیم و ناعمة» میباشد که در مقابل «نقمة» (امر زشت و منکر و سخت و عذاب آور) «ضرّ» (سختی و دشواری و بلا) و «شرّ»، «ضرّاء» (مبالغه ضرّ)، «جحیم» (آتش سوزان و شعله ور) و «خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ» (ذلیل عامل رنج کش) آمده است:
«وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ». (بقره/ ۲۱۱)
«فربّ کلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة… ». (نهج، ک ۳۸۱) «إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ… ». (اسراء/ ۸۳، فصلت/ ۵۱)، «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی… ». (هود/ ۱۳) «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ». (انفطار/ ۱۳) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ… وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ». (غاشیه/ ۸، ۳ و ۲)
«نعمت بخشیدن» گاه بعنوان امتحان مطرح میگردد و جنبه ارزشی ندارد، بلکه میتواند وسیله کسب ارزشها قرار گیرد که در (اسراء/ ۸۳، و فصلت/ ۵۱) آمده است: «إذا أنعمنا علی الإنسان… » و گاه به عنوان مدال افتخار و ارزش مطرح میشود که در این سوره حمد و سوره نساء/ ۶۹، مائده/ ۲۳، مریم/ ۵۸ و… آمده است.
ح: «غیر»، برای غیریت و بیگانگی میان دو شی ء میآید، پس آمدن «غیر» بر سر مغضوبین، بیگانگی تام و تمام میان «الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» و «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» را نشان میدهد؛ تقابل میان این دو گروه، خود مؤید و قرینه بر این معنی میباشد.
خ: «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ»، کسانی که غضب الهی بر جانشان مستقر شده است که به شهادت موارد کاربرد آن در قرآن، کسانی را نظر دارد که یکسره از رحمت الهی محروم میباشند و به عذاب ابدی گرفتار، و دیگر امیدی به بازگشت آنان نیست و به تعبیر قرآن، مردگان در قبر میباشند که حتی پیامبر خدا نیز نمی تواند آنها را هدایت نماید، چرا که از مسیر حق بسیار دور افتاده اند: «فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی… ». (روم/ ۵۲) «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ». (فاطر/ ۲۲) «إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ… ». (انعام/ ۳۶) «… أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ». (مائده/ ۶۰)
ذ: «ضالّین» منحرفان از مسیر حق میباشند که نتیجه آن، گم کردن راه حق و گم شدن در بیابان ظلمات میباشد، از این رو، اشتقاقات فعلی این واژه با حرف «عن» که برای در گذشتن و تجاوز از حد بکار میرود، استعمال میشود:
«… إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ… ». (ص/ ۲۶)
لحظه ای درنگ در سوره مبارکه حمد(6)
در ادامه سیر تدبر در سوره مبارکه حمد،به پاسخ سوال ششم رسیدیم:
سؤال ۶: رابطه میان «ألله، رَبِّ الْعالَمِینَ، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ و مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» چیست؟
پاسخ:
اللّه، به هر چیزی خلقت مناسبش را عطا کرده است و تحت تربیت خود آنان را مرحله به مرحله به کمال نهایی شان هدایت مینماید: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی. (طه/ ۵۰) پس بدلیل خلقت و بدلیل ربوبیت، حمد و ستایش مختص اوست: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».
این ربوبیت با دو شأن رحمت عام نسبت به همه موجودات و رحمت خاص نسبت به شاکران (و غضب نسبت به کافران) آنان را به زیبایی تربیت مینماید پس: «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». و این گونه تربیت، دلیل سومی بر اختصاص تام ستایش به اوست. این ربوبیت الهی در محدوده جهان طبیعت و فرصت عمر محدود خلاصه نمی گردد و به جهان ابدی آخرت کشیده میشود تا شاکران (و کافران) بتمامی و به کمال، پاسخ انگیزهها و اعمال خویش را بیابند پس «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ».
این جریان از ذکر خلقت زیبای الهی آغاز گشته با توجه به ربوبیت با سلاح رحمانیت (خصوصا بعثت انبیاء) و رحیمیت ادامه مییابد و با تأکید بر مقصد نهایی و تحقق کمال ربوبیت و رحیمیت خاتمه مییابد که مبدأ و مسیر و مقصد، همه را دربر گرفته است.