نعمتهای الهی
«اللهمَّ انّی أرغَبُ إلَیکَ وَاشْهَدُ بالرُّبوبیَّة لَکَ مقراً بانک رَبّی وَالَیکَ مردّی (الی قوله) وصلّی اللَّه علیه خیرته محمد خاتمالنّبیین وآله الطّیبین الطّاهرین الُمخلصین وَسَلَّم».
این بخش- که بخش بزرگ از دعاست- متضمن معانی بزرگ توحیدی، تربیتی و اخلاقی است که باید در آن دقّت بسیار کرد. در عین حال به مسائل مهمی از علوم متعدد مثل تشریح، معرفة الاعضاء، فوائد الاعضاء، زیستشناسی، روانشناسی، جنینشناسی و غیرها نیز اشاره دارد.
این بخش در ابتدا عرض ابتهال و تضرع و زاری به درگاه حضرت باریتعالی و شهادت به ربوبیّت از برای اوست که همه مخلوقات را بر حسب حکمت و اقتضای ذوات آنها زیرپوشش قرار داده است. و تربیت اوست که ناقص را کامل و کامل را کاملتر مینماید. و پس از اقرار به معاد و اینکه بازگشت به سوی اوست، نعمتهای خدا را در پیدایش خود بر میشمارد و عنایات و تربیتهای مرحله به مرحله او را- که ما را در عوالم مختلف سیر میدهد تا به عالم دنیا میرساند- متذکر میگردد.
پس از طی این مراحل نیز این تربیتها و عنایات الهی است که دستگیر او میشود. روزی و غذای او را از شیر مادر مقرر میسازد و این همه مهر و محبت را برای او قرار میدهد و او را در این حال که کودک گهوارهای است از انواع خطرات حفظ مینماید تا زبانش به سخن باز میشود و رشد و نمو مینماید تا آن زمان که آفرینش او کامل میگردد، معرفت را به او الهام میفرماید.
و از اینجا با تربیتهای روحی و عقلانی، عقل و روح او بیش از پیش مدارج کمال و ترقی را میپیماید به عجایب حکمت خدا در عالم آگاه میشود و به آسمان و زمین و این همه مخلوقات کوچک و بزرگ زمین و آسمان و برّ و بحر با دیده بصیرت و عبرت مینگرد و به شکر خدا و یاد او متنبّه و ملتفت میشود. خدا به او میفهماند و او را متنبّه میسازد که باید شکر این همه نعمتها را بجا آورد و او را یاد نماید و به عظمت و بزرگی و تنزه از صفات نقص بستاید.
در این بخش از دعا از نعمت رسالتهای انبیا و نعمت درک و فهم دعوت آنها و عمل به آنچه موجب رضای اوست سخن به میان آمده است. و به نعمت انواع معاش و اموری که معیشت و زندگی به آن تقوّم دارد از غذا و لباس و غیره اشاره شده است. و ضمن اشاره به جهل و جرأت بشر بر خدا، خدا را میستاید که با این حال این انسان جری و جسور را دلالت مینماید به کارهایی که او را به خدا نزدیک نماید و توفیق به اعمالی عطا میکند که او را در نزد او وجیه و آبرومند سازد تا حدی که اگر همین بنده گستاخ دعا کند و بخواند او را، به او پاسخ میدهد و اگر از او سؤال و درخواست بنماید به او عطا میفرماید و خدایی که به همه، حق نعمت دارد و همه بر سر خوان نعمتهای غیرقابل احصای او نشستهاند.
و به اطاعت هیچیک از بندگانش نیاز ندارد او کمال مطلق و بینیاز مطلق استاطاعت بندگان از او که به هدایت و توفیق اوست وسیله کمال آنها و تشبّه به اخلاق کامله خداوند متعال است.
مع ذلک از اطاعت بندگان شکر مینماید و چون بندگان شکر او را بجا آورند نعمت را بر آنها زیاد میگرداند. همه اینها برای این است که نعمتها را بر بندگان زیاد گرداند و احسان و انعام خود را بر بنده اتمام فرماید و هم عجز و ناتوانی بشر را در درگاه کبریایی جلت الائه و عظمت نعمائه که اسماء و نامهایش مقدس و نعمتهایش عظیم است بیان میفرماید که کدام از نعمتهای او را میتوان از لحاظ عدد شماره و احصا کرد و به شکر کدامیک از انواع عطاهای او میتواند قیام و اقدام نماید.
و حال آنکه این نعمتها و عطاها بیشتر از آن است که شمارهکنندگان و حسابداران بتوانند احصا کنند یا اینکه علم حفظ کنندگان بتواند آنها را حفظ نماید و بر آنها محیط گردد. علاوه براینها آنچه را از من صرف کردی و برگرداندی از ضررها و سختیها بیشتراست از آنچه برای من از عافیت، راحتی و آسایش ظاهر است.
سپس به تمام وجود عجز و ناتوانی خود را از ادای شکر نعمتها بیان مینماید و شهادت میدهد به حقیقت ایمان، یقین و توحید خالص و باطن نهان ضمیر خود و به تمام اجزا و اعضای بدن خود و علایق گذرگاههای نور چشم و چینهای صفحه پیشانی و رخنههای گذرگاه نفس و پارههای نرمه گوش و مجراهای رسیدن آواز به گوش به الفاظی که بر زبان و لبهایش جاری میشود به گوش، دهان، دندان، سر، مو، عصب، رگ استخوان و … وبه تمام حرکات رکوعی و سجودی و به حال سکون و خواب و بیداری که اگر در طول اعصار و دور احقاب، هفتادها سال عمر کنم و کوشش و تلاش کنم که شکر یکی از نعمتهای تو را بجا آورم نخواهم توانست مگر به منّت تو و عنایت تو که خود بر من شکر جدید و جاودانی را واجب مینماید و ثنا و ستایش تازهای را لازم میکند.
نه من تنها که اگر تمام شمارهکنندگان بخواهند احصای نعمتهای تو را از گذشته، حال و آینده بنمایند از آن عاجزند، مگر نه این است که تو ای خدا در کتاب ناطق وحی صادق خودت فرمودهای:
«وَانْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّه لا تُحْصُوها»
که واضح است مخاطب به این خطاب الهی نه فقط ابناء بشر از حکما، فلاسفه و علمای هر علم و فن و دانشمندان جهانشناس و خواص و همه عوام است، بلکه شخص رسول اکرم- صلّیاللَّه علیه وآله وسلّم- و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و سایر ائمه معصومین- علیهمالسلام- نیز در این خطاب واردند و از آن خارج نیستند، بلکه این ذوات مقدسه بیشتر از همه نامبردگان به عجز خود در برابر احصا و تعداد نِعَم الهی، معترف و آگاهند. و همین، جهت امتیاز و برتر بودن آن بزرگواران از همه اصناف و افراد است.
آنها بیشتر از آنچه همه خود را به خدا محتاج و در درگاه او فقیر میبینند، خود را فقیر و نیازمند مییابند که این درک فقر به او از اعظم مقامات انسان است. هرکس درکش بیشتر باشد به او نزدیکتر و حضورش زیادتر است.
البته این نکته نیز قابلتوجه است که چنان نیست که فقر آنها با دیگران علیالسواء باشد با این تفاوت که درک دیگران از فقرشان مانند آنها عمیق و وسیع نیست، بلکه در واقع فقر آنها به خدای متعال از دیگران بیشتر است چون هر موجودی و هر کسی به اندازه استعداد و صلاحیت خود به خدا فقیر و محتاج است؛ یعنی میتواند از الطاف و عنایات حق بهرهمند شود که:
گر بریزی بحر را در کوزهایچند گنجد قسمت یکروزهای
ظرفیت و گنجایش افراد مختلف است؛ یک جنبده است که نیاز به یک قطره آب دارد، یکی هم هست که یک کوزه آب هم او را سیراب نمیکند. هر قدر تشنگی بیشتر باشد احتیاجبه آب زیادتراست.
آب کم جو تشنگیآور به دستتا بجوشد آبت از بالا و پست
بر این حساب است که نبات از جماد احتیاج بیشتر دارد و حیوان از نبات محتاجتر است؛ چون استعداد او بیشتر است و انسان از حیوان برتر است و دعوت انبیا و ائمه- علیهمالسلام- از اشخاص و افراد بر این حساب بوده است که در حدیث است:
«انّا معاشر الأنبیا، أمرنا أن نکَلّم النّاس عَلی قَدرِ عُقُولِهِم»
با همه، همه مطالب را نمیفرمودند و همانطور که به ما دستور دادهاند خودشان نیز همانگونه عمل میفرمودند. به ما دستور دادهاند که:
«حدثوا الناس بما یفهمون ولا تحدثوهم بما لایفهمون 34] اتریدون ان یکذب اللَّه و رسوله».
باری در پایان این بخش که ما اندکی از مطالب بسیار بلند و انسانساز آن را حتی به قدری که خود میفهمیم نگفتیم و باید گفت که ما همچنان در اول بیان و درآغاز سخن ماندهایم و نمیدانیم از کجا شروع و در کجا به پایان برسانیم، امام- علیهالسلام- زبان به حمد الهی میگشاید و خدا را به صفات سلبیّه و منزّه از شریک و فرزند و صاحب اختیار و مداخلهگر در کار داشتن یاد کرده به قرآن مجید و استدلال خداوند که میفرماید:
«لَوْ کانَ فیهما الِهَةٌ الّا اللَّه لَفَسَدتا»
بعد از اینکه حضرت استشهاد به آیه فوق مینمایند، سپس به بعضی از صفات ثبوتیه اشاره کرده و این بخش را با حمد خدا و صلوات بر محمد و آل طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین ختم میفرماید اللهمَّ عظم اجورنا بمصابنا بسیدنا ابی الاحرار و سیدالشهداء علیهالصلاة والسلام.
نیایش در عرفات - آیت الله شیخ لطف اللّه صافی گلپایگانی
جهان بینی اسلامی
جهان از تمام عناصر و اتمها و آنچه در زمین است از انسان و جنبندگان دیگر و گیاهان، معادن، سنگها، دریاها، اقیانوسها،ستارگان و کرات دیگر از ماه، آفتاب، منظومهها، کهکشانها و … و همه یک واحد و پدیده، به هم مربوط و وابستهاند. همانطور که وجود هر فردی از انسان با اشتمال بر میلیونها سلول، گلبول، استخوان، گوشت، مغز، چشم، گوش، دست و پا، زبان، قلب، ریه و … همه یک واحد و هر یک از این اجزاء نیز به نظر استقلالی واحدی، مشخص هستند. اما در واحد بزرگتر که وجود انسان است همه به هم مربوط، منضم و پیوستهاند.
جهان نیز که مشتمل بر میلیاردها و میلیاردها واحد کوچک و بزرگ و ریز و درشت است نیز، یک واحد و همه به هم ضمیمه و مربوط و با هم پیوسته و از هم جدا نیستند. و همانطور که هر یک از این واحدها، واحد وجود این، واحد وجود آن، واحد وجود زمین، واحد وجود کوه و … همه پدیده هستند و گذشته آنها بیابتدا و آغاز نبوده است.
کل عالم نیز پدیده واحد است و مثل میلیاردها پدیدههای اجزای خود، آغاز و انجامی دارد. بدیهی است که این پدیده واحدنه خود بخود پدید آمده است؛ چون بر حسب قانون علّیت هر پدیدهای وجودش مستند به علتی است. و نه خودش بکلیتش و نه به افراد اجزائش، خود را پدیدار کرده و به وجود آورده است؛ چون لازم میشود که پدیده پیش از پدیدار شدن، پدیده شده باشد و در عین حال پدیده نباشد تا خود را پدید سازد.
خلاصه لازمه این حرف، جمع بین وجود و عدم، هستی و نیستی در حال و زمان واحد خواهد بود که عقلًا محال است. و همچنین ممکن نیست که هیچیک از اجزای این پدیده، پدیدآورنده کل آن باشد؛ چون لازم میشود که این جزء پدیدآورنده خود باشد. پس باید پدیده باشد تا خود را پدید آورد و باید پدیده نباشد تا پدید آورده شود. بازهم در آن واحد هم باشد و هم نباشد.
علی هذا حکم تمام اجزا که پدیده هستند و چنانکه گفتیم در تمام جهات پدیدههای کوچک شبیه پدیدههای بزرگند، بر کل عالم که واحد بزرگ و پدیده است جاری است. و پدیده خاصّیتش چنانکه در میلیارد و میلیاردها پدیدهها میبینم، پدید آمدن است و بیآغاز و ابتدا نیست و لذا کل عالم و واحد بزرگ پدیدهها باید از خارج خود، پدید آورندهای داشته باشد و آن همان ذات مقدسی است که به آن «اللَّه» و خدا میگویند. بنابراین جهانبینی تمام عالم هستی به دو واحد تقسیم میشود که یکی اصل و دیگری فرع است. یکی «اللَّه» که خالق است و دیگری مخلوق و یکی پدیده و دیگری پدید آورنده، یکی غیب و دیگری ظاهر، یکی مرکب از واحدهای کوچک و بزرگ بیشمارو یکی بسیط و بیجزء و منزّه از مشابهت به واحد فرع. این حقیقتی است که قرآن کریم در یک آیه کوتاه آن را بیان کرده میفرماید:
«امْ خُلِقُوا مِنْ غیْرِ شَیءٍ امْ هُمُ الخالِقُونَ »
«آیا این خلق (بدون خالق) از نیستی صرف به وجود آمدند یا خویشتن را خود خلق کردند؟»
این خداست که فطرت انسان نیز به او گرایش دارد و میخواهد به او اتصال پیدا کند؛ چون میبیند این واحدهای کوچک و بزرگ که واحد جهان از آن تشکیل شده مثل خود جهان از خود، صاحب چیزی نیستند و قدرت و اختیاری که بتوان به آنها اعتماد نمود از خود ندارند. و خصوصاً در هنگام ناچاری و ناامیدی از وسایل ظاهری انسان دلش به صاحب این واحد جهان متوجه میشود و به او ملتجی میگردد.
هیچکس در هر حد از علم و اطلاع باشد نمیتواند به طور جزم، وجود او را انکار کند و در موارد سخت به او پناهنده نشود.
این خدا برآورنده حاجات، آمرزنده گناهان، صاحب عفو و بخشش و مهربانتر از همه و آگاه از حال همه است، دعای هرکس که او را بخواند میشنود و هرکس با او انس بگیرد و در ضمیر وجدانش به او نزدیک شود و با او مناجات کند با او انس میگیرد و به او از او نزدیکتر میشود و همه اوصاف جلال، جمال و کمال برای او ثابت است.
نیایش در عرفات - آیت الله شیخ لطف اللّه صافی گلپایگانی
بدترین دوستان
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید:
شَرُّإِخْوانِکَ مَنْ داهَنَکَ فی نَفْسِکَ وَساتَرَکَ عَیْبَک
بدترین دوستان تو آنها هستند که با تو مداهنه و چرب زبانی می کنند و عیوب تو را می پوشانند. (غرر الحکم)
شرح کوتاه
گریز از واقعیات و پرده پوشی بر حقایق نه مشکلی را حل می کند و نه خدمتی به کسی محسوب می شود، به همین دلیل دوستانی که به جای انتقاد سازنده و صحیح سعی دارند حقایق را کتمان کنند و برای ارضای کاذب خاطر دوست عیوب او را بپوشانند و یا آن را حسن جلوه دهند نه تنها خدمتی در عالم دوستی و رفاقت نکرده اند، بلکه خیانتی بزرگ مرتکب شده اند; خیانتی که گاهی به قیمت حیثیت وآبرو و افتخار و سعادت دوست آنها تمام می شود.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
با قلبهایمان حاضریم
6 ذیحجه
کشتار حجاج ایرانی در مکه
روز 6 ذی الحجه سال 1407 ه . ق ، یادآور کشتار کبوتران خونین بالی است که به جرم برائت از مشرکان و بی زاری از شیطان بزرگ و اسرائیل غاصب ، در سرزمین وحی به زمین افتادند . در این روز عوامل استکبار با هتک حرمت حرم امن الهی بیش از 400 زائر ایرانی و غیر ایرانی را به شهادت رساندند و در تاریخ صفحه ای سیاه را ثبت کردند .
حکومت سعودی مطمئن باشد که آمریکا لکه ننگی بر دامنش نهاده است که تا قیام هم با آب زمزم و کوثر پاک نمی شود .
خونی که از دل اقیانوس بزرگ ملت ما بر سرزمین حجاز جاری شده است ، زمزم هدایتی برای تشنگان سیاست و ستمکاران در آن غرق و هلاک می شوند .
ما همه این جنایت ها را به حساب آمریکا گذاشته ایم و به یاری خدا و در موقع مناسب به حساب آنان خواهیم رسید و انتقام فرزندان ابراهیم از نمرودها و شیاطین و قارون ها خواهیم گرفت .
صحیفه نور جلد 20 ، ص 135
زائران شریف با تقدیم شهدای بزرگ به پیشگاه مقدس حق از سازندگان و بانیان سیاست نه شرقی و نه غربی کعبه خداوند گشته اند .
صحیفه نور جلد 20 ، ص 136
خداوند بزرگ را سپاس می گذاریم که دشمنان ما و مخالفین سیاست اسلامی ما را از کم عقلان و بی خردان قرار داده است ، چرا که خودشان هم درک نمی کنند که حرکت کورشان سبب قوت و تبلیغ انقلاب ما و معرف مظلومیت ملت ما گردیده است .
صحیفه نور جلد 20 ، ص 134
جنایت تاریخی شکستن احترام امن الهی که دل مسلمان متعهد جهان را آتش زد ، چیزی نیست که تا ابد بشود آن را فراموش کرد و یا ساکت بود . (صحیفه نور جلد 20 ، ص 148)
کشتار زائران خانه خدا ، توطئه ای برای حفظ سیاست های استکبار و جلوگیری از نفوذ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آلهاست .
صحیفه نور جلد 20 ، ص 231
. . . خدا را سپاس می گزاریم که در میثاقمان با خدای کعبه پایدار مانده ایم و پایه های برائت از مشرکین را با خون هزاران شهید از عزیزانمان بنیان نهاده ایم . . . ما مظلومین همیشه تاریخ ، محرومان و پابرهنگانیم . ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار قطعه قطعه شویم ، دست از مبارزه با ظالم برنمی داریم .
صحیفه نور جلد 20 ، ص 232 - 233