حسین علیه السلام سرود انسانیت است
حسین یک شخصیت حماسی است، اما نه آنطور که جلال الدین خوارزمشاه یک شخصیت حماسی است و نه آنطور که رستم افسانه ای یک شخصیت حماسی است. حسین یک شخصیت حماسی است، اما حماسه انسانیت، حماسه بشریت، نه حماسه قومیت، سخن حسین، عمل حسین، حادثه حسین، روح حسین، همه چیز حسین هیجان است، تحریک است، درس است، القاء نیرو است، اما چه جور القاء نیرویی؟ چه جور درسی؟ آیا از آن جهت که مثلا به یک قوم به خصوصی منتسب است؟! یا ازآن جهت که شرقی است؟ یا از آن جهت که مثلا عرب است و غیر عرب نیست؟! یا به قول بعضی از ایرانی های از آن جهت که مثلا زنش ایرانی است؟!
اساسا در وجود حسین یک چنین حماسه هایی نمی تواند وجود داشته باشد و علت شناخته نشدن حسین هم همین است. چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حماسه هاست، کمتر افراد می توانند او را بشناسند. حالا ببینیم که واقعا چطور است؟ شما در جهان یک شخصیت حماسی مانند شخصیت حسین بن علی از نظر شدت حماسی بودن و از نظر علو و ارتقای حماسه یعنی جنبه های انسانی نه جنبه قومی و ملی پیدا نخواهید کرد. حسین سرود انسانیت است و به همین دلیل نظیر ندارد، و به جرات عرض می کنم که نظیر ندارد، شما در دنیا حماسه ای مانند حماسه حسین پیدا نخواهید کرد، چه از نظر قدرت و قوت حماسه و چه از نظر علو و ارتقا و انسانی بودن آن و متأسفانه ما مردم این حماسه را نشناخته ایم
خاصیت یک شخصیت حماسی
اثر و خاصیت یک سخن یا تاریخچه و یا شخصیت حماسی این است که در روح موج به وجود می آورد، حمیت و غیرت به وجود می آورد، شجاعت و صلابت به وجود می آورد، در بدن ها، خون ها را به حرکت و جوشش در می آورد، و تن ها را از رخوت و سستی خارج می کند، و آنها را چابک و چالاک می نماید، چه بسیار خون ها در محیطی ریخته می شود که چون فقط جنبه خونریزی دارد، اثرش مرغوبیتمردم است، اثرش این است که از نیروی مردم و ملت می کاهد و نفس ها بیشتر در سینه ها حبس می شود.
نتایج یک روح حماسی
سخن حماسی، تاریخچه حماسی، شخصیت حماسی آن است که از لحاظ روحی غیرت و حمیت و شجاعت و سلحشوری را تحریک کند و از لحاظ بدنی خون را در عروق به جوش آورد، به بدن نیرو و حرارت و چابکی و چالاکی ببخشد، در واقع حیات تازه به بدن بدهد؛ به عبارت دیگر روحیه انقلاب و ثوره ایجاد کند، حس مقاومت در مقابل ستم و ستمگر به وجود آورد.
زینب و کاروان عازم کوفه
پس از وقایع روز دهم محرم، عمر سعد تا روز یازدهم محرم درصحرای کربلا باقی ماند؛ سپس لشکر را به سوی کوفه حرکت داد. او دستور داد کاروان دختران، خواهران و کودکان حسین (ع) و همچنین امام سجاد (ع) را با لشکر همراه سازند.
هنگامی که زینب (علیها السلام) پیکر بیجان برادرش امام حسین (ع) را مشاهده کرد که دفن نشده است، فریاد زد:
«یا محمداه! یا محمداه!صلّی علیکَ ملائکةُ السمّاءِ، هذا الحسینُ بالعراء، مرمّلٌ بالدّماء، مقطعُ الأعضاء! یا محمداه! و بناتُکَ سبایا، و ذریّتُکَ مقَتَّلة تسفی علیها الصّبا!»؛
«ای محمد! ای محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد! این حسین توست که برصحرا افتاد است در حالی که به خون خود آغشته و اعضای بدنش قطعه قطعه شده است. ای محمد! دخترانت به اسارت گرفته شدهاند و ذریهات کشته شدهاند و بادصبا بر بدنهای برهنه و نازنین آنان میوزد.»
در این هنگام دوست و دشمن به گریه افتادند و بانوان فریاد زدند وصورتهای خویش را خراشیدند.
قیام عاشورا تجدید کننده حیات اسلام و مسلمانان
جوامع بشری همانند انسانها از مرگ و زندگی، نشاط و افسردگی، بیماری و سلامتیبرخوردار هستند. پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بر اثر جریاناتی جامعه اسلامی از نظر معنوی به بیماری مزمنی مبتلا گردید، و روز به روز حال آن رو به وخامت گرایید، به طوری که در اواخر حکومت حضرت علی(ع) تاب تحمل عدالت آن حضرت را از دست داده بود. پس از شهادت آن حضرت بیست سال حکومت معاویه به تدریج مسلمانان را با ظلم، حقکشی، بیعدالتی، قتل و غارت و فساد عادت داد. معاویه در طول بیست سال حکومت خود مسلمانان را که در پرتو تعالیم نورانی و حیاتبخش اسلام بیشترین حساسیت را در برابر ظلم و فساد داشتند، آنچنان تسلیم، رام، زبون و ضعیف کرد که پس از مرگش به راحتی یزید بر اوضاع مسلط گردید. روی کار آمدن یزید به آن شکل نشانه آن بود که جامعه اسلامی به کلی درک و احساس خود را از دست دادهاست، و از چنان پیشآمد تأثرانگیزی ابداً احساس ناراحتی و درد نمیکند. به بیان دیگر جامعه آن روز از نظر حیات معنوی آن چنان در اغما و بیهوشی بسر میبرد که با روی کار آمدن یزید حتی صدای ناله ضعیفی هم از آن شنیده نشد. و ادامه چنین وضعی قطعاً به مرگ اسلام و معنویت در جامعه منجر میگردید: امام حسین(ع) در این باره میفرماید: «انا للَّه و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید؛ باید با اسلام خداحافظی کرد هنگامی که امت به فرمانروایی مثل یزید مبتلا گردد.» اصلاح آن جامعه در آن زمان نیازمند به وارد کردن شوک قوی و همهجانبهای به پیکر جامعه بود، آن گونه که سراسر قلمرو کشور اسلامی را پوشش دهد و غیرت از دست رفته مسلمانی را در آنان زنده گرداند. ولی حکومت امویان از چنان دستگاه تبلیغاتی قوی و نیرومندی برخوردار بود که ممکن نبود هیچ ندای حقی به گوش جامعه برسد، بنابراین هر حرکت اصلاحی در جامعه نیازمند آن بود که خود را به دستگاه تبلیغاتی مجهز نماید، که دستگاه تبلیغاتی امویان را تحت الشعاع قرار دهد و آن چنان ابتکار عمل را به دست گیرد که فرصت اندیشیدن را از یزیدیان سلب نماید. روشن است که تصمیمگیری در چنین شرایطی بسیار سخت و دشوار است، چرا که کوچکترین اشتباه، خطا و غفلتی ممکن است به نابودی همیشگی اسلام منتهی گردد. این گونه موارد از مواردی نیست که با احتمال شکست نیز بتوان اقدام کرد بلکه هر گونه اقدامی باید به اطمینان متکی باشد و با گمان و حدسنمیتوان دست به اقدامی زد. از اینرو در چنین شرایطی رهبری قیام باید به دانشی فراتر متصل باشد تا به خوبی بتواند تمام آثار و عواقب تک تک حرکات و اعمال خود را تا صدها بلکه هزاران سال آینده در نظر بگیرد و با توجه به همه آنها تصمیم مناسب و شایسته بگیرد. امام حسین(ع) با تکیه بر همین دانش، برای اینکه ندای مظلومیت و حقخواهیاش در جنجال تبلیغاتی امویان گم نگردد و برای همیشه به اقصی نقاط جهان برسد، بخش اعظم پیامرسانی نهضت خویش را به عهده زنان و اهل بیت خویش نهاد، آن حضرت به برادرش محمد حنفیه - هنگام حرکت به سوی کربلا - فرمود: «… اتانی رسولاللَّه(ص) و قال یا حسین اخرج فان اللَّه تعالی شاء ان یراک قتیلاً؛ رسول خدا(ص) دیشب در عالم رؤیا به من فرمود: ای حسین! خارج شو! زیرا خداوند میخواهد ترا کشته ببیند.» و هنگامی که محمد حنفیه از انگیزه همراه بردن زنان و اطفال پرسید، امام فرمود: «و قد شاء اللَّه ان یراهنّ سبایا؛ خداوند میخواهد آنان را اسیر ببیند.» .معنای این سخن این است که برای حفظ اسلام خداوند بر من واجب کرده است که تسلیم یزید نگردم تا در این راه به شهادت برسم، و پس از من اهل بیتم به اسارت در آیند تا به این وسیله ندای حقخواهی من به گوش جهانیان برسد. این جمله به خوبی میرساند که بدون نقشآفرینی زنان در قیام عاشورا، قیام امام حسین(ع) ناتمام بود و اثر مطلوب بر آن مترتب نمیگردید.
نقش زنان در ساختن جامعه
ادامه زندگی و بقای نسل انسان ایجاب میکند که از دو جنس مخالف زن و مرد - که هرکدام در ساختمان وجودی و مسؤولیت متفاوت با دیگری است - آفریده شود و هر یک از زن و مرد در ساختن اجتماع، پیشرفت و تکامل و یا انحطاط و سقوط آن نقش مهم و اساسی ایفا میکنند که در جایگاه خود برای ادامه حیات جامعه لازم و ضروری است.مسؤولیت مردان در غالب موارد در بیرون محیط خانه انجام میپذیرد ولی زنان به دو شکل و دو گونه در ساختن جامعه نقش دارند؛ یکی نقش ناپیدا و غیرمستقیم از طریق تربیت فرزند و تأثیری که بر شوهران خود دارند، و دیگری حضور مستقیم در صحنههای حساس سیاسی جامعه. از آنجا که مسؤولیت اصلی زنان تربیت فرزند و ساختن نسل جدید جامعه است، به طور طبیعی حضور زنان در صحنههای گوناگون اجتماع کمتر از مردان است و این امر سبب شده که بسیاری از مردم آن گونه که باید نتوانند به میزان تأثیر و ارزش و اهمیت نقش زنان در ساختن جامعه آگاه گردند؛ ولی حقیقت این است که اگر نقش زنان در ساختن جوامع بشری و پیشرفت و انحطاط آنها بیشتر از نقش مردان نباشد به یقین کمتر از آن نخواهد بود. در صحنه اجتماع، مردان همانند بازیگرانی هستند که بر روی صحنه نمایش ظاهر میشوند و در معرض دید تماشاچیان به ایفای نقش میپردازند، و زنان بسان کارگردان، تهیهکننده، نویسنده هستند که در معرض دید تماشاچیان قرار ندارند، به همین لحاظ ممکن است ارزش و اهمیت کار آنها آن گونه که باید برای همگان روشن نباشد. ولی این مطلب به این معنا نیست که در واقع نیز ارزش کار زنان از کار مردان کمتر است. اندکی دقت و تأمل در تاریخ زندگانی مردان بزرگ تاریخ و کسانی که در ساختن جامعه و تاریخ نقشهای بزرگی ایفا کردهاند ما را به این حقیقت رهنمون میگرداند که آنان موفقیت خود را مرهون فداکاری، ایثار و از خودگذشتگی دو گروه از زنان جامعه هستند. گروه نخستمادران باایمان، فداکار و بزرگی که موفق به پرورش و تربیت این چنین فرزندانی گردیدهاند، و گروه دیگر همسران پاک و عفیفی که پا به پای شوهران خود و در کنار آنان در مقابل حوادث سخت و دشوار ایستادگی و مقاومت کردهاند. در طول تاریخ اگر جامعهای توانسته است مدارج کمال، ترقی و پیشرفت را به سرعت بپیماید، ریشه اصلی و اساسی آن را باید در زنان عفیف، پاکدامن و ایثارگر آن جامعه جستجو کرد و اگر جامعهای به انحطاط، فساد، فحشا، پستی و هرزگی گراییده باز هم ریشه اصلی آن را باید در انحراف زنان آن جامعه بررسی کرد. نقش زنان در ساختن جامعه به نقش ناپیدا و غیرمستقیم آنان خلاصه نمیشود. حضور زنان در صحنههای اجتماع با حفظ حدود و موازین شرعی از نظر اسلام جایز و مشروع است، ولی باید به گونهای باشد که آنها را از وظیفه اصلی و اساسی خود باز ندارد، در غیر این صورت نه تنها حضور زنان در عرصه جامعه به پیشرفت آن کمک نمیکند بلکه لطمه جبرانناپذیری به پیشرفت و ترقی جامعه وارد خواهد ساخت. با این همه در مقاطع خاصی از تاریخ شرایط ویژه و استثنایی رخ مینماید، که در آن شرایط حضور زنان در صحنههای سیاسی و اجتماعی لازم و ضروری میگردد. بانوان مسلمان در چنین شرایطی علاوه بر حفظ نقش ناپیدا و مستقیم خود در جامعه با تربیت فرزندانی برومند و فداکار و علاوه بر تشویق و ترغیب شوهران خود برای حضور در صحنه، خود نیز دوشادوش مردان به نقشآفرینی پرداختهاند، و در این راه اگر از مردان جلوتر نباشند قطعاً از آنانعقبتر نیستند. یکی از حوادث مهم و منحصر به فرد تاریخ اسلام که تحولی اساسی و بنیادین در جامعه اسلامی ایجاد کرد، و در تاریخ اسلام رنگ جاودانگی به خود گرفت، قیام سالار شهیدان است. این قیام محصول مشترک ایثار و فداکاری زنان و مردانی است که برای همه مسلمانان و آزادمردان و آزادزنان جهان الگو و اسوه هستند. در این نوشته کوتاه میکوشیم در حد قدرتو توان خود، نه در حد واقعیت، به بررسی و تحلیل حضور سیاسی زنان در مبارزه و جهاد در قیام عاشورا بپردازیم. امید است بتوانیم ذرهای از دین خود را به این زنان تاریخساز ادا کرده باشیم.
عاشورا عرصه حضور سیاسی زنان در مبارزه و جهاد - محمد حسین مهوری