دعای به موقع
حجاج بن یوسف ، استاندار عبدالملک و پنجمین خلیفه اموی در عراق ، از خیانتکاران بزرگ تاریخ ، مانند چنگیز و هیتلر و صدام بود . او شنید که در بغداد درویشی زندگی می کند که مستجاب الدعوة است ، یعنی دعایش به اجابت برسد . او را به حضور طلبید و گفت : برای من دعای خیر من ! درویش چنین دعا کرد : خدایا ! جان حجاج را بگیر ! حجاج با ناراحتی گفت : این چه دعای خیر است ؟ درویش گفت : این دعا هم برای تو و هم برای همه مسلمین ، خیر است .
ای زبر دست زیر دست آزار گرم تا کی بماند این بازار ؟
به چه کار آیدت جهانداری ؟ مردنت به ، که مردم آزاری
کلید سعادت - رحمت الله عرب نوکندی
خوش اخلاقی
عرائس المجالس :لقمان علیه السلام به پسرش گفت : «اخلاقت را با همه مردم ، نیکو گردان ؛ چرا که هر کس اخلاقش را نیکو کند و خوش خو و گشاده رو باشد ، نزد نیکوکاران ، بهره مند می شود و نیکان ، او را دوست دارند و بَدان از او کناره می گیرند» .
حکمت نامه لقمان - محمد محمدی ری شهری
زیان های فقر
إحیاء علوم الدین :لقمان حکیم به پسرش گفت: «پسرم! بی نیازی از ناداری را در کسب حلال بجوی؛ زیرا هرگز کسی نادار نشد ، مگر این که سه خصلت در او بود: سستی در دین، ناتوانی در خرد، و ناجوان مردی و البتّه بزرگ تر از این سه ، تحقیر شدنِ او توسّط مردم است» .
حکمت نامه لقمان - محمد محمدی ری شهری
امام خمینی: ارزش انسان به بصیرت اوست
انسان با روح انسان است، با بصیرت انسان است.
ما همه با همه حیوانات شرکت داریم در اینکه گوش داریم، چشم داریم، پا داریم و ما دست داریم چه، اما این مناط و انسانیت نیست، آنی که انسان را از همه موجودات جدا می کند، از همه موجودات طبیعی جدا می کند، آن قلب انسان است، آن بصیرت انسان است.
شما بصیرت داشته باشید، انسانید. اگر بصیرت نداشته باشد، ابوجهل چشم داشت اما انسان نبود، بعضی از انبیا هم چشم نداشتند و نبی بودند.
میزان در انسانیت معنویت انسان است.
صحیفه نور جلد ۸ صفحه ۳۴
عاقبت فردی که بصیرت ندارد!
امام صادق علیه السلام: الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْداً.
آن کس که بدون بصیرت حرکت می کند مانند کسی است که بیراهه می رود و تند رفتنش جز به دور شدن از راه نمی انجامد.
كسى كه بدون بصيرت عمل كند، مانند كسى است كه به دنبال سراب بيابان راه پيمايد. او هر چه تندتر رود دورتر مى افتد.
کلینی، کافی، ج 1، ص 43 - امالی مفید، ص42،