پایداری در زمان غیبت امام عصر عج
خط مشی شیعه در هنگام غیاب امامش واکنش در برابر تحرکها وحوادث آن عصر است. و از آنجا که جامعه تشیع - در زمان غیبت - در بعضی جبهه ها آسیب پذیرتر می باشد، در آن سنگرها وی را به مقاومت بیشتری خوانده اند، که این جبهه گیری و سنگربانی تحت عنوان وظائف شیعه در عصر پنهانی امام علیه السلام مطرح شده است ؛یکی از مهم ترین وظایف«پایداری» است.
مقصود از این عنوان آن است که عقیده مند این مذهب و آئین در برابر هجوم مکاتب و مرامهای بیگانه به بلاد اسلامی، خویش را نباخته و خللی در اعتقادات و انجام فرامین اسلامیش وارد نسازد، که این خود بنیان مرصوص ی است که فرد و جامعه را در مقابل یورش فرهنگهای غرب و شرق - که اصالت فرهنگ اسلامی را مغشوش و ناخالص و در مراحل بعد بی اثر می سازد - حفظ می نماید. بعد دیگر این استقامت آن است که وقوع مسائل شخصی یا اجتماعی، وی - شیعه - را از دینداریش باز ندارد، و به تعبیر دیگر رهرو این راه نه آن چنان است که در فراز و نشیب جامعه یا پستی و بلندی زندگیش دست از اعتقادات خود برداشته و از انجام وظائف خود سرباز زند، که در این صورت حرکتها یا مسخ می شوند و یا به رکود می گرایند.
نفس در کلام امیر عارفان
از امیر مؤمنان (علیه السلام) برای نجات نفس از آلودگی ها ، مسائل مهمی نقل شده است که به گوشه ای از آن توجه کنید :
نَفْسُکَ اَقْرَبُ اَعدائِکَ اِلَیْکَ
« نزدیک ترین دشمنانت نفس توست » .
نفسی که آراسته به تربیت الهی نباشد ، البته نزدیک ترین دشمن است .
نَزِّهْ نَفْسَکَ عَنْ کُلّ دَنِیَّة ، وَاِنْ ساقَتْکَ اِلَی الْرغائِبِ.
« نفست را از هر پستی پاک ساز ، اگر چه تو را بسوی امیال ( باطل ) سوق دهد » .
نَزِّهُوْا اَنْفُسَکُمْ عَنْ دَنَسِاللَّذّاتِ وَتَبَعاتِ الشَّهَواتِ .
« نفوس خود را از لذت های به دور از مرزهای الهی و گرفتاری های شهوات پاک کنید ».
نَفْسُکَ عَدّوٌّ مُحارِبٌ وَضدٌّ مُوائِبٌ اِنْ غَفَلْتَ عَنْها قَتَلْتَکَ.
« نفست دشمنی است جنگجو ، و خصمی است حمله کننده ، از وی غافل مشو که هلاکت می کند » .
نَزِّهْ عَنْ کُلَّ دَنیَّة نَفْسَکَ وَاَبْذِلْ فی الْمَکارِمِ جُهْدَکَ تَخْلُصُ مِنَ الْمَآثِمِ وَتَحْرُزُ الْمَکارِمِ .
« نفس را از هر زشتی پاک کن ، کوششت را در به دست آوردن مکارم به کار انداز ، تا از نتیجه بدی ها برهی ، و خوبی ها را در آغوش گیری » .
عَوِّدْ نَفْسَکَ فِعْلَ الْمَکارِمِ وَتَحَمُّلِ اعباءِ الْمَغارِمِ تَشْرَفُ نَفْسُکَ وَتَعْمُرُ آخِرَتُکَ وَیَکْثُرُ حامِدُوْکَ.
« نفس را به انجام مکارم و تحمّل بار گران عادت ده ، تا شرف نفس پیدا کرده ، آخرتت آباد ، و ستایش کنندگانت زیاد شوند » .
بر بال اندیشه - حسین انصاریان
خودفراموشی ، خدافراموشی
عدم شناخت و خود فراموشی از بلاهای بزرگ وریشه های بسیاری از بدبختی ها و مفاسد است . قرآن مجید ، جهل به خویش و خودفراموشی را از بلاهای بزرگ می داند که به عنوان عذاب خدا در دنیا نصیب بدکاران می گردد ، آنجا که می فرماید :
( وَلاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ )(حشر/19)
« و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند ، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشی کرد ; اینان همان فاسقان اند » .
گرچه خود فراموشان به بسیاری از امور آگاهاند ; ولی نسبت به خودآگاهی ندارند . خودفراموشان بسیاری از مردم را مریض می بینند ; اما امراض روحی ، قلبی و فکری خود را درک نمی کنند ، آنان که جاهل به خویشند ، عده ای از مردم را دارای عیب می بینند ; ولی از عیوبی که سر تا پای خود آنان را گرفته غافلند .
بسیاری از امور را حلال یا حرام می دانند ; ولی غافلند که رحمت خدا بر خودشان حرام است و عذاب حق بر آنان امری واجب و ضروری است .
آنان که از خود آگاه نیستند بر بسیاری از برنامه ها ، جایز است و جایز نیست می گویند ; ولی خود را در معرض مسائلی که از طرف خدای متعال حکم جایز است دارد قرار نداده و از افتادن در برنامه هایی که از طرف حق جایز نیست نگاه نمی دارند .
آثار شوم خودفراموشی
کسی که خود را نشناخته و یا خود را فراموش کرده باشد ; حتی اگر معدن همه عیوب شود که هر یک از این عیوب در خانواده و جامعه مشکلاتی را به بار آورد ، حس نمی کند . کسی که آگاه به مقام خود نیست ، کسی که دچار عذاب خودفراموشی است ، کسی که گرفتار مرض غفلت از خویش است چگونه عیب مرضی را که عارض اوست حس کند ، و درد آن را بفهمد ؟
خودفراموشی علت بسیاری از رذایل اخلاقی و مفاسد عملی است که در صورت گسترده شدن رذایل و مفاسد ، رابطه انسان با خدا قطع شده و دچار هلاکت ابدی می گردد . گرفتاران بند غفلت ، از حقایق دورند و ابواب رحمت حق به روی آنان بسته است ، این بیچاره ها در همه چیز غور می کنند ; ولی به فکر خود نیستند، و در مقام علاج هر دردی هستند ; ولی به علاج دردهای خویش برنمی خیزند .
امیر مؤمنان (علیه السلام) در روایتی میفرماید :
عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضالَّتَهُ وَقَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُها.
« در شگفتم از کسی که گمشده خود را می جوید ; امّا خویشتن را گم کرده و آن را نمی جوید » .
همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرمود :
مَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُماتِ وَارْتَبَکَ فِی الهَلَکات.
« هر که خود را به غیر خود مشغول کند در تاریکی ها سرگردان شود و در ورطه هلاکت ها فرو رود » .
بر بال اندیشه - حسین انصاریان
افزایش نعمت با راهکار امام جوادعلیه السلام
شناخت نعمتهای الهی و به جا آوردن شکر نعمت راهکار افزایش موهبتهای الهی در زندگی است.نعمتها در راستای برترین عطای الهی
برآورده شدن حاجتها همواره به عنوان نعمت شناخته شدهاند. اما چه بسا حاجت و نیازی بر طرف نشود و در این بر طرف نشدن، نعمت الهی وجود داشته باشد. نعمتها همانگونه که باید سبب زندگی بهتر دنیوی ما شوند؛ میبایست با اولویتی بیشتر سعادت اُخروی ما را تأمین کند. بهترین نعمت و عطای الهی را حضرت محمد تقی(علیهالسلام) در حدیثی اینگونه معرفی کردند: «الْحَوَائِجُ تُطْلَبُ بِالرَّجَاءِ وَ هِيَ تَنْزِلُ بِالْقَضَاءِ وَ الْعَاقِيَةُ أَحْسَنُ عَطَاءٍ[۶] حاجتها با آرزومندی خواسته میشود و با حکم الهی برآورده میشود و(حُسن) عاقبت بهترین هدیه است.» در این روایت امام جواد عاقبت به خیری را بهترین عطا و هدیه الهی معرفی کردند. پس اگر حاجتی برآورده نشد؛ باید این را هم از نعمتهای خدا دانست؛ نعمتی در راستای عاقبت به خیری ما.
شناخت نعمت و شکرگزاری برای وجود آنها راهکار زیاد شدن نعمتهای الهی در زندگی ماست. اما باید توجه داشت گاهی نداشتهها نیز نعمتهای الهیاند برای کسب سعادت ابدی و عاقبت به خیری.
امامت عام
مسأله امامت در مكتب شيعه كلامي است نه فقهي زيرا مسألهاي كه موضوع آن صفت يا فعل خداست كلامي است و مسألهاي كه موضوع آن فعل مكلف است فقهي. در مذهب شيعه نصب امام و تعيين آن فعل خداوند است. لذا كلامي و از اصول در مقابل فروع به شمار ميرود. هرچند پذيرش آن بر مردم واجب است و از اين منظر فقهي است چنانچه خواهد آمد.
غرض آنكه:
1. آنچه به ذات اقدس الهي، صفات و افعال او مربوط ميشود (اصول دين يا مذهب).
2. اموري كه به اعمال و تكاليف انسان باز ميگردد (فروع دين).
تعيين حدود و ثغور افعال الهي در قلمرو علم كلام و بحث از حدود، شرايط، كيفيات، موانع، مقارنات و سائر مسائل افعال انسان در حوزه علوم فقه، اخلاق و حقوق است.
امامت از مسائل كلامي و اصول دين به شمار ميآيد؛ امّا ديگران آن را از مسائل فقهي و جزو فروع ميشمارند. آنان لزوم عصمت امام را باور نداشته و او را چونان رهبران عادي ميدانند كه منصب خويش را از انتخاب مردم به دست ميآورد نه از نصب الهي، از اينرو آن را از اصول ندانسته و در فقه از امامت گفتوگو ميكنند و اگر در علم كلام از امامت سخن ميگويند، براي نفي كلامي بودن آن است.
در اعتقاد راسخ اماميه، اداره امور جامعه از وظايف نازل و ضعيف امام است و برخلاف پندار باطل آناني كه امامت را فقط رياست، مديريت و تدبير جامعه معرفي ميكنند، امام شخصيتي ارزشمند است كه وجود ناسوتياش نيازهاي والاي جامعه بشر را تأمين ميكند و وجود ملكوتياش فرشتگان عالم مثال و ملكوت را راه مينمايد و وجود جبروتياش حاملان عرش و سكان ملأ اعلا را به كمال لايقشان دعوت ميكند و هم كارهاي برتر و والاتري را بر عهده دارد.
كلامي بودن امامت يعني تعيين امام بر عهده خدا و از افعال اوست، [زيرا] امام نه تنها بايد در ايفاي وظيفه امامت و اعلام و اِخبار احكام الهي و تشريح و تبيين آن دچار خلاف، غفلت، سهو و نسيان نشود بلكه در اعمال و وظايف فردي نيز گرفتار خلاف نگردد؛ نه گِرد گناه بگردد و نه گَرد معصيت چهره جان او را آلوده كند و بالاتر، نه تنها دستش به گناه دراز نشود و تصميم آن در دلش نگذرد بلكه انديشهاش نيز از خطا و اشتباه مصون و محفوظ باشد و اين همان مقام والاي عصمت است كه جزو اسرار نهاني و نهايي انسان كامل و نيز از شرايط نبوت و امامت شمرده ميشود. چنين كسي ميتواند همه اسرار جهان را به تعليم الهي بفهمد و امور سعادت بخش بشر را درست ادراك كند و باطن اشياء و اشخاص را به اذن خدا و بي اشتباه بنگرد.
اين كار را كه از ملكات راسخ انسان كامل است، هيچ كس جز ذات اقدس الهي و آن كه خدا بخواهد، تشخيص نميدهد، به همين دليل نصب و تعيين امام تنها بر عهده خداي عالم به غيب است. قرآن كريم نيز در جريان آزمايش خليل حق، حضرت ابراهيم (عليهالسلام) امامت را عهد خدا خوانده: (لايَنالُ عَهدِي الظّلِمين)و تعيين و نصب امام را به خدا نسبت داده است: (قالَ اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماما).
«ظلم» هر گونه خلاف را شامل ميشود و خداي سبحان ظالم بودن و ارتكاب كوچكترين خلاف را مانع رسيدن عهد ولايت و مقام والاي نبوت و امامت به او ميداند: (لايَنالُ عَهدِي الظّلِمين)، بنابراين عصمت (يعني مصونيت از خطا و خطيئه) شرط اساسي چنين مقامي است و تشخيص و تعيين معصوم و نصب او در اين جايگاه از افعال الهي و اصول دين، در نتيجه جزو مسائل كلامي است.
به زعم ديگران كه عصمت را براي امام شرط نميدانند، چيزي به نام امامت الهي معني ندارد. آنان عرش امامت الهي را به فرش خلافت بشري تنزل دادند و خلافت را فقط مديريت مادّي جامعه پنداشتند و از امام و امامت به خليفه و خلافت تعبير كردند، در نتيجه او را چونان ساير رهبران عادي پنداشتند كه با انتخاب مردم به رسميت ميرسد و بر اين باورند كه زير سقف سقيفه بنيساعده هم ميتوان او را برگزيد و ضرورتي در نصب و تعيين الهي در غدير و مانند آن نيست.
چهره فقهي امامت
با وجود كلامي بودن مسئله امامت، در برخي روايات از همين مسئله در رديف فروع دين ياد شده است. رازش اين است كه امامت و ولايت دو چهره دارد: كلامي و فقهي؛ به اعتبار بُعد فقهياش كنار نماز، روزه، حج، جهاد، زكات و مانند اينها قرار ميگيرد كه همه از اركان فروع دين شمرده ميشوند.
به ديگر سخن، آن بخش از مسئله امامت كه عهدهدار مسئله نصب و مشروعيت است به فعل خداي سبحان باز ميگردد، جزو اصول دين است و علم كلام عهدهدار آن است؛ لكن چون پذيرش امام معصوم و اطاعت از رهبري او بر مردم واجب است تولّي، همانند نماز و روزه و زكات و حج و جهاد مسئلهاي فقهي است. بنابراين پذيرش امام معصوم نيز همانند نماز از واجبات فرعي و فقهي است.
مرز انديشه شيعي از صاحبان ديگر انديشهها در اين محور از يكديگر جدا ميشود، زيرا بر اساس مكتب نصب، حكومت بر محور شايسته سالاري (عصمت) بنا ميشود و شايستگان بر اريكه قدرت مينشينند و به امر و نصب الهي عهدهدار اين مقام و مسئوليت ميشوند؛ ولي بر پايه بينش ديگران، بسا كه شايستگان گوشهنشين شوند، چنان كه نمونه آن را به حسب ظاهر و ديد خود در نظام ليبرال دموكراسي غرب مشاهده ميكنيم.
اينان اهل نظرند نه بصر هر بينندهاي صاحب بصيرت نيست. اهل نظر شايد زياد باشند؛ اما صاحبان بصر اندكاند. خداي سبحان به پيامبر محبوبش درباره اهل نظر فاقد بصيرت ميفرمايد كه عدهاي تو را مينگرند ولي نميبينند. اينان فقط مشخصات ظاهري و حسب و نسب تو را ميدانند و از كلامت جز ظاهر آن را نميفهمند: (وتَرهُم يَنظُرونَ اِلَيكَ وهُم لايُبصِرون).
در مسئله امامت و ولايت نيز برخي اهل نظرند نه بصر: آنان كه پس از رحلت نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم زير سقف سقيفه بني ساعده مشكل نيابت را به زعم آفل خود حل كردند و كسي را كه هرگز با «منوب عنه» خود يعني پيامبر خدا سنخيتي نداشت به جاي ايشان نشانيدند، اهل نظر بودند؛ نه اهل بصر تا منوب عنه را بشناسند،درنتيجه نايب وي را تشخيص دهند. آنها نه نيابت را دريافتند و نه منوب عنه را شناختند.