ملاک دیندارى و بى دینى
امام علی علیه السلام فرمودند: مِلاکُ الدّینِ مُخالَفَةُ الْهَوى؛ معیار دیندارى مخالفت با هواى نفس است»(1).
شرح حدیث:
هر چیزى ملاکى دارد که با آن سنجیده مى شود. ملاک دیندارى و بى دینى چیست؟ آیا ملاک دیندارى فقط نماز خواندن است؟ آیا حجاب به تنهایى مى تواند معیار قرار گیرد؟ همان گونه که بعضى مردم نماز یا حجاب را مرز دینداران و بى دینان معرّفى مى کنند. آیا کنترل زبان و حفظ آن مى تواند به تنهایى ترازوى سنجش دیندارى باشد؟
حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) در این روایت کوتاه و عمیق، معیار و ملاک جامع و کاملى را براى مسأله مورد بحث بیان فرموده است. هر چند امور مذکور نیز ملاک هستند; ولى ملاک کامل و فراگیر چیز دیگرى است، حتّى گاه مى شود که همان عبادت و حجاب و حفظ زبان بر اثر خواهش دل است. داستان معروف زیر شاهد خوبى بر این بحث است:
شخصى سالیان درازى در صف اوّل نماز جماعت شرکت مى کرد. روزى دیر به مسجد رسید و در صف آخر قرار گرفت، احساس بدى به او دست داد. با خود گفت: حالا مردم چه مى گویند! فلانى هر روز در صف اوّل بود، چرا امروز در صف آخر قرار گرفته است!؟ پس از این افکار و تخیّلات، ناگهان تکانى خورد که اى واى بر من! سالیان دراز نمازهایم را خراب کردم، باید همه را قضا کنم؟ چون آلوده به انگیزه غیر خدایى بود!
به همین جهت در روایتى مى خوانیم که: «مجذوب فراوانى نماز و روزه و سایر عبادات دیگران مشوید! چون گاهى این ها را از سرِ عادت انجام مى دهند، بلکه افراد را به راستگویى و أداى امانت امتحان کنید»(2). بنابراین آن کس که تابع عقل و فرمان خداست دیندار، و آن که تابع هواى نفس است بى دین است.
در تفسیر آیه شریفه (نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَکْفُرُ بِبَعْض)(3) این سؤال مطرح شده است: چرا خداوند بنى اسرائیل را به خاطر این کار سرزنش مى کند، در حالى که (نُؤْمِنُ بِبَعْض) که کار خوبى است; هر چند براى (وَ نَکْفُرُ بِبَعْض) مستحق سرزنش هستند؟
برخى از مفسرین گفته اند: «آن ایمان ببعض نیز بى ارزش بوده است، چون به چیزهایى ایمان مى آوردند که با هواى نفس آن ها سازگار بود. بنابراین در واقع ایمان به هواى نفس بود، نه ایمان به خدا!»(4).
خلاصه این که روایت فوق ملاک و معیار سنجش دینداران از بى دینان را مخالفت با هواى نفس مى شمارد و با این ترازوى دقیق مى توانیم میزان دیندارى خویش را به خوبى بسنجیم.
پی نوشت:
1. میزان الحکمة، باب 4041، حدیث 21135 (جلد دهم، صفحه 382).
2. میزان الحکمة، باب 300، حدیث 1490 (جلد اوّل، صفحه 344).
3. سوره نساء، آیه 150.
4. تفسیر نمونه، جلد 4، صفحه 189.
مراعات حال سبزی فروش
یکی از علمای نجف می فرماید: روزی به دکان سبزی فروشی رفته بودم.دیدم مرحوم حضرت آیت الله العظمی علامه سید علی آقای قاضی(رحمت الله تعالی علیه) خم شده و مشغول کاهو سوا کردن هستند، ولی به عکس معمول،کاهوهای پلاسیده و آن هایی که دارای برگ های خشن و بزرگ هستند را بر می دارند!
من کاملا متوجه بودم،تا مرحوم حضرت علامه قاضی(ره) کاهوها را به صاحب دکان دادند و ترازو کردند و بعد آن ها را در زیر عبا گرفتند و روانه شدند.
من به دنبال ایشان رفتم و عرض کردم:آقا شما چرا این کاهوهای غیر مرغوب را سوا کردید؟
ایشان فرمودند:آقاجان! این مرد فروشنده است و شخص بی بضاعت و فقیر،من گاه گاهی به او کمک می کنم،و نمی خواهم به او چیزی بلاعوض داده باشم تا اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین رود،وو ثانیا خدای ناخواسته عادت کنم به مجانی گرفتن،و در کسب هم ضعیف شود.
برای ما فرقی ندارد کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها،من می دانستم که این ها بالاخره خریداری ندارد،ظهر تابستان که دکان خود را می بندد به بیرون می ریزد لذا برای جلوگیری از خسارت و ضرر کردن او این ها را خریدم…
گل واژه هايى از كوثر كلام امام خمينى-ره-
“… من درباره شخصيت حضرت امير چه مى توانم بگويم و چه كسى مى تواند بگويد؟ ابعاد مختلف آن حضرت به سنجش بشرى در نمى آيد. كسى كه انسان كامل و مظهر جميع اسماء و صفات حق تعالى است، بايد ابعادش به حسب اسماء حق تعالى هزار تا باشد و ما از عهده بيان يكى از آنها هم نمى توانيم برآييم. كسى نمى تواند در حول و حوش اين شخصيت كه امور متضاد در او جمع است، سخن بگويد… “
علی علیه السلام از زبان شاگردان
شاگردان امام علي (عليهالسلام) و بهره مندان مكتب آن حضرت نيز درباره شخصيت علمي و عملي وي بسيار سخن گفته اند.
مرحوم ثقة الاسلام كليني (رحمه الله) از شاگردان برومند مكتب اين حكيم الهي است كه از مفاخر جهان تشيّع به شمار ميرود و كتاب ارزشمند «كافي» او در اصول دين و فروع دين، از كتابهايي است كه در عِداد كتب معصومان (عليهم السلام) قلمداد ميشود؛ چون ايشان كلام معصومان را در «كافي» جمع آوري كرده است.
كليني (رحمه الله) در كتاب كافي، خطبه توحيد را از امير مؤمنان (عليه السلام) نقل ميكند كه حاوي معارفي بلند است. حضرت علي(عليه السلام) وقتي مردم را به نبرد با معاويه دعوت ميكند، پيش از آن كه با آنان سخن بگويد، با خالق خود سخن ميگويد و نخست از حمد و ثنا، وصف، شناخت و شناساندن خداوند متعال، كه حكمت نظري است، كلام به ميان ميآورد:
«الحمد لله الواحد الأحد الصمد المنفرد الّذى لا من شىء كان ولا من شىءٍ خلق ما كان».
و در پايان خطبه مزبور ميفرمايد:
بذلك أصف ربّى فلا إله إلّا الله من عظيم ما أعظمه ومن جليل ما أجلّه ومن عزيز ما أعزّه وتعالي عمّا يقول الظالمون علوّاً كبيراً.
مرحوم كليني (رحمه الله) پس از نقل پايان خطبه مي فرمايد: اين خطبه از خطبه هاي مشهور آن حضرت است؛ تا حدي كه در ميان عامه نيز شهرت دارد. اگر كسي اهل انديشه و تدبّر در مسائل توحيدي باشد، كافي است پيرامون اين خطبه بينديشد كه مسائل عميق توحيدي را در بردارد:
وهذه الخطبة من مشهورات خُطبه (عليه السلام) حتّي لقد ابتذلها العامّة وهى كافية لمن طلب علم التوحيد إذا تدبّرها وفهم بما فيها.
آنگاه مي فرمايد: اگر تمام جن و انس و خردمندان همه جوامع بشري، گردهم آيند و در بين اين جوامع، پيامبري نباشد و اين انديشمندان، كه تنها از راههاي عادي به مقام علمي رسيده اند، بخواهند درباره توحيد خداوند سخن بگويند، هرگز نميتوانند مانند علي بن ابي طالب (عليه السلام) سخن بگويند:
فلو اجتمع ألسنة الجنّ والإنس ليس فيها لسان نبىٍّ علي أن يُبيّنوا التوحيدَ بمثل ما أتي به بأبي وأمى ما قَدَرُوا عليه ولولا إبانته صلوات الله عليه ما علم الناسُ كيف يسلكون سبيل التوحيد.
اين ادعاي كليني (رحمه الله) تقريباً نوعي تحدّي همگاني است؛ شبيه همان بياني كه خداوند درباره قرآن كريم فرموده است:
(قل لئن اجتمعت الجنّ والإنس علي أن يأتوا بمثل هذا القران لا يأتون بِمثْله ولو كان بعضهم لبعضٍ ظهيراً)[ إسراء، 88]؛
بگو اگر تمام جنّ و انس، گردهم آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، هرگز نمي توانند، گرچه پشتيبان يكديگر باشند.
حكمت علوي ،صفحه 35
عظمت علی علیه السلام
شناخت مقام والاي حضرت علي (عليهالسلام) و شناساندن آن، جز براي امامان معصوم مقدور نيست، از اين رو مناسب است براي شناخت آن حضرت به پارهاي از سخنان خود ايشان تمسّك كنيم كه نشان دهنده اعتلاي مقام حكيمانه وي است.
1 ـ در خطبه 192 از نهج البلاغه هنگامي كه ظهور اسلام را تشريح ميكند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي ستايد، مي فرمايد:
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا در همان اوايل زندگيم در دامن خويش ميپروراند و هر روز بابي از علم و اخلاق به روي من ميگشود و مرا به اقتداي آن فرا مي خواند:
«يَرفَع لى فى كُلّ يومٍ مِن أخلاقِه عَلَماً ويأمرنى بالاقتداءِ بِهِ». و هر سال كه مجاور كوه حرا ميشد و در جوار آن به عبادات ميپرداخت، من او را ميديدم و جز من كسي وي را نميديد: «ولقد كان يُجاور في كلّ سنةٍ بِحِراء فَأراه وَلايَراهُ غيرى».
در خانهاي كه اسلام در آن ظهور كرده بود غير از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و خديجه (عليهاالسلام) كسي در آن نبود و من سومين نفر آن دو بودم. نور وحي و رسالت را ميديدم و نسيم نبوت را استشمام مي كردم:
ولم يجمع بيتٌ واحدٌ يومئذٍ فى الإسلام غير رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) وخديجة وأنا ثالثهما. أري نور الوحي والرّسالة وأشمّ ريح النبوّة.
آن شامه غيبي كه نسيم غيبي را استشمام ميكند و در انبيا (عليهمالسلام) وجود داشت، در علي (عليه السلام) نيز بود. وقتي برادران يوسف از مصر حركت كردند و پيراهن وي را به همراه خود آوردند، در فاصله چندين فرسنگي، حضرت يعقوب (عليه السلام) با قاطعيت و تأكيد فرمود: من نسيم و بوي يوسف را استشمام ميكنم: (إنّي لأجد ريح يوسف لولا أن تفنّدون).(يوسف، آيه 94)
شامهاي كه از غيب ميبويد، شامهاي مُلكي و مادي نيست، چنان كه نبوّت نيز مربوط به عالم طبيعت و مُلك نيست و تنها با حسّ بويايي ملكوتي ميتوان نبوّت را كه امري غيبي است، تشخيص داد.
علي (عليهالسلام) سپس ميفرمايد: من هنگام نزول وحي بر پيامبر، صداي ناله شيطان را ميشنيدم؛ به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض كردم: اين آهنگ و ناله ويژه شيطان از كجا به گوش ميرسد؟
فرمود: اين افسوس شيطان است كه فهميد ديگر پرستش نميشود؛ چون جايي كه وحي و نبوت و رسالت حكومت كند، آنجا شيطان عبادت نميشود: «ولقد سمعت رنّة الشيطان حين نزل الوحى عليه (صلي الله عليه و آله و سلم) فقلت: يارسول الله ما هذه الرنّة؟ فقال: هذا الشيطان قد أيس من عبادته». آنگاه فرمود: اي علي هر چه را من ميبينم تو نيز ميبيني و هر چه را من ميشنوم تو نيز ميشنوي، جز آن كه تو پيامبر نيستي، ليكن وزير من هستي و تو بر پايه خير استواري: «إنّك تسمع ما أسمع وتري ما أري إلاّ أنّك لست بنبيٍّ ولكنّك لوزير وإنّك علي خير».
حكمت علوي صفحه 20