حکایت اخلاقی
حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با جمعی در جایی نشسته بود، مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان میگذشت.
حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست
ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند.
او بعد از احوالپرسی از مرد هیزم شکن، فرمود: هیزمت را باز کن، وقتی که باز کرد مار سیاهی را در لای هیزم او دید، حضرت علیه السلام فرمود: این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟
گفت: نان می خوردم فقیری از مقابل من گذشت، قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد .
حضرت علیه السلام فرمود: در اثر همان دستگیری از مستمند خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود.
تفسیر نمونه، ج 3، ص 223
زهد ثروت است
«زهد ثروت است»; (وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ).
اشاره به اینکه انسان از ثروت آیا چیزى جز بى نیازى مى خواهد و آدم زاهدِ قانع، از همه خلق بى نیاز است و چه بسا ثروتمندانى که جزء نیازمندان هستند.
زهد همان بى اعتنایى به زرق و برق دنیا و مال و منال و شهرت و آوازه است. زاهد کسى نیست که فاقد این امور باشد بلکه زاهد کسى است که دلبسته و وابسته به این امور نباشد.
«تقوا و پرهیزگارى سپرى است (در برابر گناهان و خطرات شیطان و هواى نفس)»; (وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ).
ورع به معناى حد اعلاى تقواست به گونه اى که انسان حتى از شبهات پرهیز کند حال آنکه تقوا پرهیز از محرمات است . این فضیلت انسانى از حالت تقوای قلبی سرچشمه مى گیرد که چون در برابر او گناهى ظاهر شود سدى در میان او و گناه ایجاد کند.
این که حضرت میفرمایند” چه همنشین خوبی است راضی بودن و خرسندی” یعنی کسی که به قضای الهی در زندگی رضایت دارد و خشنود است ، همنشین دائمی نیکی دارد که در مصیبت و مشکلات به او آرمش می دهد . در واقع منظور از راضی و خشنود بودن یعنی راضی به قضای الهی بود.
عجز و ناتوانى آفت است»;
حکمت4
نخست مى فرماید: «عجز و ناتوانى آفت است»; (الْعَجْزُ آفَةٌ).
عجز مفهوم وسیعى دارد که هرگونه ناتوانى علمى، جسمى، اقتصادى و فکرى را شامل مى شود و به یقین اینها بزرگ ترین آفات زندگى انسان است; انسان عاجز، ذلیل و خوار عقب مانده و شکست خورده و بى ارزش و بى مقدار است به همین دلیل اسلام مى گوید: بکوشید و هرگونه عجز را از خود دور سازید و با قدرت و قوت به اهداف مالى و معنوى خود برسید
صبر شجاعت است»; (وَالصَّبْرُ شَجَاعَةٌ).
شکیبایی یعنی حلم، و از آن جهت به شجاعت نسبت داده شده است که باعث میشود انسان در موقعیتهایی که باید با نفسش مقابله کند ، قدرت مقابله داشته باشد . آن جا که اشتباهی کرد و باید عذرخواهی کند ، توانایی و شجاعت عذرخواهی کردن داشته باشد. بنابرابن حلم یا شکیبایی از لوازم و مقدمات اصل شجاع بودن است. انسانی که حلم ندارد و شکیبا نیست از پذیرش اشتباه و اعتراف به آن دچار وحشت و ترس می شود . انسانی که حلم ندارد عجولانه خود را به ورطه ای می اندازد که اصلاح کردن تبعات آن یا غیرممکن است یا خیلی دشوار است .
#نهج_البلاغه
حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام):
سفارش ميكنم شما را به پروا داشتن از خدا، خدايي كه با ترساندن هاي مكرّر، راه عذر را بر شما بست، و با دليل و برهان روشن، حجت را تمام كرد، و شما را پرهيز داد از دشمني شيطاني كه پنهان در سينهها راه مييابد، و آهسته در گوشها راز ميگويد، گمراه و پست است، وعدههاي دروغين داده، در آرزوي آنها به انتظار ميگذارد، زشتيهاي گناهان را زينت ميدهد، گناهان بزرگ را كوچك ميشمارد، و آرام آرام دوستان خود را فريب داده، راه رستگاري را بر روي در بند شدگانش ميبندد، و در روز قيامت آنچه را كه زينت داده انكار ميكند، و آنچه را كه آسان كرده، بزرگ ميشمارد، و از آنچه كه پيروان خود را ايمن داشته بود سخت ميترساند.
نهج البلاغه؛ قسمتی از خطبه 83
زندگی مهدوی درسایه دعای عهد
۵. فی مَشارِقِ الاَرْضِ وَمَغارِبِها؛ در شرقهای زمین و غربهای آن.
حذف مرز و شرط در این دعا منعکس، و علاقه بدون مرز، بیان شده است. در این دعا سلام مؤمنان از مشرق و مغرب زمین به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گفته میشود؛ پس این علاقه، بدون مرز است.
درباره مشرق و مغرب، در قرآن سه گونه تعبیر آمده است:
به صورت مفرد: «المشرق و المغرب»؛ [۱] به صورت تثنیه: «المشرقَین و المغربَین» [۲] و به صورت جمع: «المشارق و المغارب» [۳] و هر سه تعبیر صحیح است؛ زیرا در نگاه کلّی، یک سمت، مشرق و سمت دیگر، مغرب است. در نگاه دیگر، تغییر مدار در تابستان و زمستان است که مدار تابستان در شمال و مدار زمستان در جنوب است؛ پس خورشید، دو مشرق و دو مغرب دارد. و در نگاه دقیق تر، هر روز یک نقطه طلوع و غروب دارد که در واقع ۳۶۵ مشرق و ۳۶۵ مغرب میشود. حدیثی از حضرت علی علیه السلام نیز مؤیّد این معناست.
—————
[۱]: بقره: ۱۱۵.
[۲]: الرّحمن: ۱۷.
[۳]: معارج: ۴۰.