پیامهای فلسفی خطبه فدکیه
متن خطبه: «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ کَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِیلَهَا وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولُهَا الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ وَ مِنَ الْأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ ابْتَدَعَ الْأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْءٍ کَانَ قَبْلَهَا وَ أَنْشَأَهَا…»
1⃣ پیام اول: از اینکه فرمود: «… کَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِیلَهَا» این درس توحیدی را به ما آموزد که بین اخلاص در فکر و اخلاص در عمل، رابطه تنگاتنکی وجود دارد؛ به این معنا که اگر شخص در مقام اندیشه به این باور رسیده باشد که همه عالم در برابر ذات اقدس الهی، هیچ و پوچ است و اوست که روزیرسان و برآورنده حاجت است، قطعاً در مقام عمل نیز چنین انسانی با چنین باوری هرکاری را که انجام میدهد، جز رضای خدا را در نظر نمیگیرد و کسی جز حقتعالی را شریک عمل خودش نمیکند.
2⃣ پیام دوم: از اینکه فرمود: «وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولُهَا» این درس توحیدی را به ما آموزد که بین توحید و کلمه توحید رابطه تنگاتنگی وجود دارد؛ به این معنا که همانگونه انسان از راه فطرت و عقل به اصل توحید و اینکه جهان خالقی دارد ایمان میآورد، از همین راه به کلمه «توحید» و اینکه این مبدأ یکی است و ثانی ندارد، میتواند ایمان بیاورد؛ چراکه عقل و فطرت، هم راهی است برای اثبات «توحید» و هم برای درک و اثبات کلمه «توحید».
3⃣ پیام سوم: از اینکه فرمود: «الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ» این درس توحیدی را به ما میآموزد که از آنجایی که بهدلیل عقلی، حقتعالی جسم نیست و وجود محض و مجرد است، پس با چشم سر دیده نمیشود. از آنجایی که بهدلیل عقلی صفات خدا چون عین ذات اوست و بینهایت است، پس توصیف او به زبان امکان ندارد که فرمود: «وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ»، و از آنجایی که خداوند بهدلیل مجردبودن کم و کیف ندارد، پس واقعیت خدا با قوه واهمه هم قابلدرک نیست و هرگز نمیتوان به حقیقت خدایی پی برد که فرمود: «وَ مِنَ الْأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ».
4⃣ پیام چهارم: درس توحیدی دیگری که این خطبه میآموزد، این است که بین اختراع مخترعین و آفرینش حقتعالی از این جهت تفاوت وجود دارد که:
اولاً: خداوند، موجودات عالم هستی را در حالی به وجود آورده که ماده اولیه آنها وجود نداشت، ولی مخترعین هر آنچه را اختراع میکنند، مواد اولیه آن وجود دارد و هیچچیز را از عدم و نیستی به وجود نمیآوردند؛ از این رو حضرت میفرمایند: «ابْتَدَعَ الْأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْءٍ کَانَ قَبْلَهَا».
ثانیاً: آنچه را خداوند خلق کرده، ابداع و بدون نمونه قبلی است، ولی آنچه را که مخترعین خلق میکنند، کپیبرداری از نمونه پیشین است: «وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا».
ثالثاً: آنچه را که مخترعین خلق میکنند، از سر نیاز و احتیاح است، ولی خداوند هر آنچه را خلق کرده از سر بینیازی است: «وَ ذَرَأَهَا بِمَشِیَّتِهِ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى تَکْوِینِهَا وَ لَا فَائِدَةٍ لَهُ فِی تَصْوِیرِهَا».
5⃣ پیام پنجم: درس توحیدی دیگر این فراز خطبه این است که هرچند خداوند، بهدلیل غنی مطلق بودن، غرض فاعلی از خلق عالم هستی ندارد، ولی بهدلیل حکیمبودن غرض فعلی از آفرینش دارد چراکه:
اولاً: حقتعالی میخواهد حکمت خودش و اینکه قدرتش در خلق همراه با مصلحت است را ثابت نماید: «إِلَّا تَثْبِیتاً لِحِکْمَتِهِ».
ثانیاً: روحیه اطاعتپذیری را در بندگان ایجاد کند؛ چراکه وقتی انسان ببیند که مخلوق چنین خالقی است، فرمان الهی را اطاعت و از معصیت دوری میکند: «وَ تَنْبِیهاً عَلَى طَاعَتِهِ».
ثالثاً: با آفرینش عالم هستی، در مقام آشکارکردن عظمت قدرت خویش است تا بشر با دیدن قدرت بیانتهای حضرت حق، خود را ناچیز دیده و راه تواضع و فروتنی را در پیش گرفته و به عبادت و پرستش حضرت حق میپردازد: «وَ إِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ».
رابعاً: جهان هستی را خلق کرده است تا زمینه دعوت انبیاء فراهم شود. زیرا انبیاء در دعوت خود دلیل و برهان میخواهند و بهترین دلیل برای اثبات دعوت همین نظام احسن است: «وَ إِعْزَازاً لِدَعْوَتِهِ».
منبع: افق حوزه