وقایع روز نهم محرم
مهمترین وقایع نهم محرم عبارتند از :
1- آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام
در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . ۲آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:”أین بنو اختنا“: “پسران خواهر ما کجایند“؟ولی آن بزرگواران جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.
حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.
بیشتر بخوانید:
حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود:”لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد“؟!۳
2-در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام
در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتتند.۴چون عمر سعد لشکر را آمادۀ جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.۵
3- آمدن لشکر تازه نفس به کربلا
دراین روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،وشمر نامه ابن زیاد را آورد.۶
4-خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش
در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.
۱.کافی:ج۴ ص ۱۷۴٫
۲.اعلام الوری :ج۱ ص۴۵۵٫ فیض العلام:ص۱۴۳٫بحار الانوار :ج۴۴ص۳۶۱٫
۳.از مدینه تا مدینه :ص۳۸۱_۳۸۲
۴.اعلام الوری:ج۱ ص۴۵۵٫فیض العلام:ص۱۴۶٫بحارالانوار :ج۴۴ص۳۹۲٫
۵ .مناقب ابن شهر آشوب:ج۴ ص۱۰۷٫
۶.اعلام الوری :ج۱ ص۴۵۵٫فیض العلام:ص۱۴۶٫
۷. مناقب ابن شهر آشوب:ج۴ ص۱۰۷
5- تاسوعاء
عصر روز نهم شمر بن ذى الجوشن کلابى نزدیک لشکر امام علیهالسلام آمد و صدا زد کجا هستند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس (این چهار نفر فرزند ام البنین بودند که او هم از قبیله بنى کلاب بود و شمر هم از همان قبیله بود از این جهت فرزند خواهر گفت امام علیهالسلام فرمود جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.
آن عزیزان نزد شمر آمدند فرمودند کارت چیست گفت اى فرزند خواهرم شما در امانید از اطراف حسین کناره گیرید و سر در اطاعت یزید درآورید حضرت عباس بانگ زد که بریده باد دستهاى تو ولعنتباد به اَمانی که تو آوردى امر مى کنى دست از مولاى خود برداریم و به اطاعت ملعونان درآئیم ما را امان مى دهى و پسر رسول خدا را امان نیست شمر غضبناک شد و به لشکرگاه برگشت.
6- لشکر عمر بن سعد به سوى خیام روى آوردند
بعد از رجوع شمر عمر بن سعد لشکر خویش را صدا زد یا خیل اللّه ارکبى و بالجنة ابشرى اى لشکر خدا سوار شوید و به سوى بهشت رفتن شاد شوید.
لشکر رو به خیام آوردند و امام علیهالسلام در پیش خیمه سر به زانوى اندوه گذاشته و به خواب سبک رفته بود جناب عباس خدمت امام آمد عرض کرد برادر لشکر رو به شما آورده.
حضرت فرمود عباس جانم فداى تو باد بپرس چه شده که رو به ما آورده اند جناب عباس با ۲۰ سواره به سوى لشکر آمد و مراد ایشان را پرسید گفتند از امیر حکم آمده که به او بیعت کنید وگرنه با شما قتال کنیم جناب عباس فرمود کلام شما را به امام برسانم برگردم حضرت فرمود عباس امشب را از ایشان مهلت گیر تا قدرى نماز و دعا و استغفار کنیم جناب عباس آمد و در مقابل لشکر ایستاد موعظه نمود و آن شب را مهلت خواست و لشکر عمربن سعد به جاى خود بازگشتند و این قضیه در عصر روز نهم اتفاق افتاد.