نمونههايى از وقتشناسى پيشوايان اسلام
پيرمردى بنام «عنوان بصرى» كه ۹۴ سال داشت در مدينه محضر امام صادق عليه السلام رسيد و مسائلى را از ايشان پرسيد، پس از سؤالات با اين كه كارى نداشت، همانجا نشست، امام عليه السلام ديد وقتش بيهوده تلف مىشود فرمود:
«إنّي رَجُلٌ مَطْلوبٌ وَمَعَ ذلِكَ لِي أوْرَادٌ في كُلّ ساعَةٍ مِن آناءِ اللّيلِ والنّهارِ فَلا تَشْغَلْنِي عَن وِرْدِي؛
من مردى هستم كه كار و زندگى دارم، در عين حال در هر ساعتى از وقتهاى شبانه روز، ذكر و عبادتى دارم، مرا از عبادتم باز ندار».
در وقت ديگرى هم بعد از سؤالات، نزد امام عليه السلام نشست، امام عليه السلام به او فرمود:
«قُمْ يا عَبْدَ اللَّهِ عنّي فَقَدْ نَصَحْتُكَ ولا تُفْسِدْ عَليَّ وِرْدِي فإنّي رَجُلٌ ضَنِينٌ بِنَفْسِي؛
از نزدم برخيز و برو، تو را نصيحت كردم، ذكر و عبادتم را تباه نساز، من مردى هستم كه نسبت به عمر خود بخيل هستم. (يعنى وقتم را نگير، من براى عمرم ارزش قائلم و نمىخواهم بىجهت مصرف شود).
اباصلت هروى مىگويد زمانى كه امام هشتم عليه السلام در سَرَخْس تحت نظر بود،
«فَاسْتَأْذَنْتُ السَّجّانَ عَلَيهِ فقال: لا سَبِيلَ لَكَ إلَيهِ عليه السلام قُلتُ: وَلِمَ؟ قال: لأنّهُ رُبّما صَلّى في يَوْمِه وَلَيْلَتِه ألْفَ رَكْعَة وإنّما يَنْفَتِلُ مِن صَلاتِه ساعةً في صَدْرِ النَّهارِ وَقبْلَ الزَوالِ وعِنْدَ اصْفِرارِ الشَّمْسِ فَهُوَ في هذِه الأوقاتِ قاعِدٌ في مُصَلّاه ويُناجِي رَبّهُ؛
از زندانبان اجازه خواستم تا با امام ملاقات كنم. گفتند: نمىتوانى با امام ملاقات كنى؟ گفتم چرا؟ گفتند: امام عليه السلام نوعاً شبانهروز مشغول نماز است و در يك شبانه روز هزار ركعت نماز مىخواند، فقط ساعتى در آغاز روز و قبل از ظهر، و ساعتى هنگام غروب نماز نمىخواند، ولى در اين ساعات نيز در محلّ نماز خود به مناجات و راز و نياز با خدا اشتغال دارد».
در حالات فيلسوف بزرگ ملّا هادى سبزوارى نوشتهاند: در دوران جوانى در حوزه علميّه اصفهان تحصيل مىكرد، و آنچنان به وقتش اهميّت مىداد كه نامههايى كه از وطنش مىرسيد نمىخواند تا مبادا خبر ناگوارى در آنها باشد و او را از تحصيل بيندازد، در پايان تحصيل، زمانى كه مىخواست به وطن برگردد، نامهها را باز كرد در يكى از آنها خبر فوت يكى از آشنايان نزديكش ذكر شده بود، علّامه گفت: خدا را شكر كه در آن هنگام از اين خبر ناگوار آگاه نشدم تا باعث لطمه به درسم شود.
در حالات مرحوم آية اللَّه العظمى بروجردى نوشتهاند كه در دوران جوانى گاه مىشد شب سرگرم مطالعه مىشد و آنچنان غرق در مطالعه بود كه ناگهان مؤذن اذان صبح را مىگفت. و در دوران مرجعيّت هم با نظم خاصّى در زندگى و تدريس و مطالعه موفق بود.
مرحوم شيخ محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهرالكلام كه كتاب فقهى استدلال در تمام ابواب فقه است، وقتى به او خبر دادند يكى از پسرانت از دنيا رفت، دست از قلم كشيد و كنار جنازه پسر آمد و پس از تلاوت آياتى از قرآن همانجا به نوشتن جواهرالكلام مشغول شد. اميدواريم خداوند توفيق عنايت فرمايد تا بتوانيم از وقتمان به خوبى استفاده كنيم.