لحظه ای درنگ در سوره مبارکه حمد(7)
سؤال ۷: «نعبد، إهد، صراط، مستقیم، أنعمت علیهم، غیر، ألمغضوب، علیهم، لا، و ضالّین» چه معنی میدهد؟
پاسخ:
الف: «نعبد» از ریشه عبد متّخذ از اصطلاح طریق معبّد (راه از سنگلاخ کوبیده شده و هموار) است که عبد وجودی است که سنگلاخ های وجودش کوبیده شده امر الهی براحتی بر وجودش جاری میشود و به اجرا در میآید، بعبارت دیگر «عبد» مظهر اطاعت و بندگی را نظر دارد که با عبادتها و اطاعت از اوامر الهی، هر چه بیشتر موانع فکری، خلقی و روحی عابد مرتفع گشته، به رنگ و صبغه زیبای الهی مزیّن میگردد: «صِبْغَةَ اللَّهِ، وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ». (بقره/ ۱۳۸) «رنگ الهی را ملتزم شوید، و کیست که در رنگ، از خدا زیباتر است؟، و ما صرفا او را عبادت کننده ایم».
ب: «إهد» از ریشه هدایت میباشد، بقرینه سیاق که مطلوب هدایت یافتگان را بیان میکند، هدایتهای بالاتر در حوزه ارائه طریق و ایصال الی المطلوب را نظر دارد که اوّلی فکری است و عمدتا در حوزه وظیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و دومی روحی و عملی است که صرفا در حوزه شأن الهی قرار دارد: «وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». (شوری/ ۵۲)، «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ… ». (قصص/ ۵۶) (و به یقین تو هر که را دوست بداری نمی توانی هدایت کنی و لیکن خدا هر که را بخواهد هدایت مینماید).
ت: «صراط» از ریشه «سرط» میباشد که بجهت قرب مخرج «ص» با «ط»، بتناسب «س» به «ص» مبدل گشته است. «سراط» بمعنی راه آسان طلب و بسیار آسان میباشد، اصل آن از اصطلاح «سرطت الطّعام وزردته» میباشد یعنی که غذا را بلعیدم، پس راه خدا، صراط است چرا که رونده اش راه را میبلعد، راهی که راحت الحلقوم است و براحتی أخذ و جذب (وطیّ) میشود و یا برعکس «صراط» راهی است که رونده اش را میبلعد و در خود فرو میکشد. پس راه خدا، خود از جاذبه و کشش فطری برخوردار است و به رونده اش شتاب میدهد، بر خلاف راه مغضوبین و ضالین که سنگلاخی است و رونده اش را به زحمت میاندازد.
ث: «مستقیم» بمعنی بسیار پایدار و طالب پایداری است که بمعنی «راست» نیز در مورد «راه» استعمال میشود پس در مقابل، راه مغضوبین، کج و معوّج و در واقع بیراهه میباشد که رونده اش را به وارونگی و سقوط میکشاند: «أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». (ملک/ ۲۲) (پس آیا کسی که نگونسار بر چهره- در سنگلاخ- راه میرود! هدایت یافته تر است؟، یا آنکه راست قامت بر راهی بسیار آسان و جذاب و بسیار پایدار قدم بر میدارد؟ ).
ج: «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» از ریشه إنعام میباشد که به معنی رساندن احسان به ذوی العقول میباشد و نسبت به حیوانات بکار نمی رود، پس حکایت از ارزش و قدر و قیمت ذاتی و متعالی آن دارد که در شأن موجودات برتر از طبیعت حیوانی میباشد و راحتی و وسعت و نرمی و لطافت و عزت در زندگی مادی یا معنوی را پدید میآورد؛ چرا که اسماء این فعل، «نعمه، نعماء، نعیم و ناعمة» میباشد که در مقابل «نقمة» (امر زشت و منکر و سخت و عذاب آور) «ضرّ» (سختی و دشواری و بلا) و «شرّ»، «ضرّاء» (مبالغه ضرّ)، «جحیم» (آتش سوزان و شعله ور) و «خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ» (ذلیل عامل رنج کش) آمده است:
«وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ». (بقره/ ۲۱۱)
«فربّ کلمة سلبت نعمة و جلبت نقمة… ». (نهج، ک ۳۸۱) «إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ… ». (اسراء/ ۸۳، فصلت/ ۵۱)، «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی… ». (هود/ ۱۳) «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ». (انفطار/ ۱۳) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ… وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ». (غاشیه/ ۸، ۳ و ۲)
«نعمت بخشیدن» گاه بعنوان امتحان مطرح میگردد و جنبه ارزشی ندارد، بلکه میتواند وسیله کسب ارزشها قرار گیرد که در (اسراء/ ۸۳، و فصلت/ ۵۱) آمده است: «إذا أنعمنا علی الإنسان… » و گاه به عنوان مدال افتخار و ارزش مطرح میشود که در این سوره حمد و سوره نساء/ ۶۹، مائده/ ۲۳، مریم/ ۵۸ و… آمده است.
ح: «غیر»، برای غیریت و بیگانگی میان دو شی ء میآید، پس آمدن «غیر» بر سر مغضوبین، بیگانگی تام و تمام میان «الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» و «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» را نشان میدهد؛ تقابل میان این دو گروه، خود مؤید و قرینه بر این معنی میباشد.
خ: «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ»، کسانی که غضب الهی بر جانشان مستقر شده است که به شهادت موارد کاربرد آن در قرآن، کسانی را نظر دارد که یکسره از رحمت الهی محروم میباشند و به عذاب ابدی گرفتار، و دیگر امیدی به بازگشت آنان نیست و به تعبیر قرآن، مردگان در قبر میباشند که حتی پیامبر خدا نیز نمی تواند آنها را هدایت نماید، چرا که از مسیر حق بسیار دور افتاده اند: «فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی… ». (روم/ ۵۲) «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ». (فاطر/ ۲۲) «إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ… ». (انعام/ ۳۶) «… أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ». (مائده/ ۶۰)
ذ: «ضالّین» منحرفان از مسیر حق میباشند که نتیجه آن، گم کردن راه حق و گم شدن در بیابان ظلمات میباشد، از این رو، اشتقاقات فعلی این واژه با حرف «عن» که برای در گذشتن و تجاوز از حد بکار میرود، استعمال میشود:
«… إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ… ». (ص/ ۲۶)