عید اضحی
در روز دهم ذی الحجه که روز عید و شادی است ، و اینکه آن روز را اضحی نامیدند ، برای آن است که حاجیان در آن روز گوسفندان را ذبح می نمایند ، واضحی جمع اضحاة است و آن گـوسفندی است که در بامداد آن روز پس از برآمدگی آفتاب سرش را می برند . و روز جمعه (آدینه ) و اینکه چرا آن روز را جمعه نامیدند برای اجماع و گرد آمدن مردم در آن است .
روز اضحی
حضرت ابراهیم (ع ) پسرش را صدا زد ، اسماعیل پیش آمد . داستان را با او در میان گذاشت ، چـنـان شـتـابـزده کـه خـود نـشـنـود و نـفـهـمـد و سـپـس خـامـوش مـانـد . اسـمـاعـیـل دریـافـت . بـر چهره رقت بار پدر دلش بسوخت و تسلیتش داد و گفت : پدر در انـجام فرمان خداوند تردید مکن ، تسلیم باش ، مرا نیز در این کار تسلیم خواهی دید که انشاءالله از صابران خواهم بود . ابراهیم با قدرتی شگفت انگیز و با تصمیمی قاطع ، به قامت برخاست ، آن چنان تافته و چالاک که ابلیس را یکسره نومید کرد . با قدرتی که عـشق به روح می بخشد ابتدا خود را در درون کشت و آنگاه قربانی جوان خویش را که آرام و خاموش ایستاده بود به قربانگاه برد ، بر روی خاک خواباند دست بر سرش گذاشت ، انـدکـی بـه قـفـا خـم کـرد ، شـاهـرگـش بـیرون زد ، خود را به خدا سپرد ، کارد بر حلقوم قربانیش نهاد ،غـیظ آمیز ، شتابی هول آور ، پیرمرد تمام تلاشش این است که دریک لحظه تمام شود ، رها شود ، اما . . .
آخ این کارد نمی برد آزار می دهد کارد را به خشم بر سنگ می کوبد همچون شیر مجروحی مـی غـرد و بـه خود می پیچد ، برق آسا می جهد و کارد را چنگ می زند و بر سر قربانی اش که همچنان رام و خاموش است و نمی جنبد دوباره هجوم می آورد ناگهان . . .
گـوسـفـنـدی ! و پـیـامـی کـه ای ابـراهـیـم ، خـداونـد از ذبـح اسـمـاعـیل تو در گذشته است ، این گوسفند را فرستاده است تا بجای او ذبح کنی . تو فـرمـان را انجام دادی الله اکبر ! یعنی که قربانی انسان برای خدا که در گذشته یک سنت رایج دینی بود و یک عبادت از این پس ممنوع است ! و از این معنی دارتر آنکه خدای ابـراهـیـم همچون خدایان دیگر تشنه نیست ، تشنه خون ! این بندگان خدایند که گرسنه انـد ، گـرسـنـه گوشت ! یعنی جنگ با فقر ، نجات گرسنگان ، یاری ستمدیدگان .
سجاده عشق ( داستان های برگزیده از صحیفه سجادیه ) - یحیی نوری