شعر مهدوی
هر شب به دل غمزده، غوغای تو دارم
نقشی به دل از قامت رعنای تو دارم
غائب ز نظر باشی و در قلب هویدا
از دیدهی دل، دیده به بالای تو دارم
نادیده مجسّم شدهای در بر چشمم
آن سان که نظر، بر رخ زیبای تو دارم
اندر ظلمات دلم ای خضر طریقت
صد شعله به هر شب ز تجلای تو دارم
گر جلوه کنی یا نکنی، حکم تو باشد
امّا چه کنم، میلِ تماشای تو دارم
ای یوسف زهرا(س)! سر بازار محبّت
با رشته کلافی سر سودای تو دارم
از ذره زیانی نرسد مهر فلک را
من ذرهی ناچیز و تمنای تو دارم
با غیر توأم نیست در عالم سروکاری
امید کرم از تو و آبای تو دارم
مپسند که نادیده جمال تو بمیرم
این مسئلت از درگه والای تو دارم
از قبر و قیامت نبود بیم و هراسم
زیرا که به دل مهر تولای تو دارم
امضای قبولی زنی ار بر دل عاشق
فخرم به جهان است که امضای تو دارم