سرّ اعراض اکثر صحابه از نص غدیر
عامل اول: وجود دو خط فکری در میان صحابه
هرکس که مطالعهای در رابطه با حیات صحابه در عصر رسول خداصلی الله علیه وآله و بعد از آن داشته باشد، پی میبرد که دو اتجاه و خط فکری در میان آنها حاکم بوده است:
الف - خطّ فکری اجتهاد در مقابل نصّ: این خطّ فکری معتقد است که لازم نیست به تمام آن چه که پیامبرصلی الله علیه وآله به آن خبر و دستور داده ایمان آورده و تعبّداً آن را قبول کنیم، بلکه میتوان در نصوص دینی مطابق با مصالحی که درک میکنیم اجتهاد کرده و در آن تصرّف نماییم. این خط فکری از مبانی اساسی مدرسه خلفا قرار بود و پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله مصائب فراوانی را از این نوع خط فکری تحمّل نمود.
ب - در مقابل این اتجاه و خط فکری، خط فکری دیگری است که معتقد است، باید در مقابل مجموعه دستورات دین و شریعت تسلیم بوده و تعبّد کامل داشت. این خط فکری همان طریق و ممشای اهل بیت و به تعبیر دیگر مدرسه اهل بیت است.
طرفداران طریق اجتهادی
از آنجا که اجتهاد در مقابل نصوص به جهت رعایت مصالح، امری موافق با میل و طبیعت انسان است، لذا گروهی از صحابه از همان زمان حیات پیامبرصلی الله علیه وآله دست به این کار زده و عملاً با حضرت به مقابله پرداختند، که میتوان از سردمداران این جرأت و خط فکری را عمر بن خطاب دانست. او کسی بود که در صلح حدیبیه شدیداً با پیامبر برخورد کرد(و در اذان تصرّف کرده (حیّ علی خیرالعمل) را از آن ساقط نمود و به جای آن (الصلاة خیر من النوم) را در اذانصبح اضافه کرد. او از متعة النساء منع کرده و حجّ تمتع را نیز تعطیل نمود.او در برخی از امور امثال تجهیز لشکر اسامه و احضار قلم و دوات برای پیامبرصلی الله علیه وآله به جهت نوشتن وصیّتش، مخالفت عملی نمود.اینها همه دلالت بر وجود یک نوع خط فکری خاص در بین برخی از صحابه داشته است که به جهت آن برداشت و خط فکری این گونه با پیامبر عمل میکردند. آنها پیامبر را در غیر وحی قرآنی یک فرد عادی بیش نمیدانستند.
عامل دوّم: حقد و کینه
امام علیعلیه السلام کسی بود که پدران و اجداد کافر و فاسق عدهای از همین افراد تازه مسلمان را در جنگها به قتل رسانده بود و لذا کینه عجیبی در دل از این جهت نسبت به آن حضرت داشتند.
علی بن حسن بن فضّال از پدرش نقل میکند که: از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضاعلیه السلام سؤال کردم درباره امیرالمؤمنینعلیه السلام: چه شد که مردم از او اعراض کرده و به دیگری میل پیدا کردند، در حالی که فضیلت و سابقه او در اسلام و منزلت او را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله میدانستند؟ حضرت فرمود: جهتش این است که امام علیعلیه السلام پدران و اجداد و برادران و عموها و خالهها و نزدیکان آنان را کهدشمن خدا و رسول او بودند تا حدّ زیادی به قتل رسانید، لذا به این جهت کینه حضرت را در دل گرفتند، و نمیخواستند که او متولی امورشان شود ولی از غیر علیعلیه السلام در دل کینهای نداشتند آن گونه که از علیعلیه السلام داشتند، زیرا کسی به مانند علیعلیه السلام در جهاد بر ضدّ مشرکان شرکت نکرده بود. و به همین جهت بود که از او اعراض کرده و به سراغ دیگری رفتند».
عبداللَّه بن عمر به علیّعلیه السلام عرض کرد: «چگونه قریش تو را دوست بدارد در حالی که تو در روز بدر و احد هفتاد نفر از بزرگان آنان را به قتل رساندی».
از امام زین العابدینعلیه السلام و نیز ابن عباس سؤال شد: چرا قریش نسبت به علیعلیه السلام بغض داشت؟ امامعلیه السلام فرمود: «زیرا دسته اول آنان را به جهنم واصل کرده، و دسته آخر را نیز خوار و ذلیل کرد».
عامل سوّم: امام علیعلیه السلام مرد عدالت
امام علیعلیه السلام کسی بود که بدون جهات الهی و تقوایی کسی را بر دیگری مقدّم نمیداشت، او کسی بود که همه را به یک دید نگاه میکرد، از این جهت خلافتش خوشایند عدهای نبود، آنان میخواستند کسی به خلافت منصوب شود که بین آنان تبعیض قرار داده و بهرهای بیشتر از بیت المال مسلمین به آنان برساند.
ابن ابی الحدید مینویسد: «مهمترین سبب در اعراض عرب از امیرالمؤمنینعلیه السلام مسئله مالی بود، زیرا علیعلیه السلام شخصی نبود که کسی را بی جهت بر دیگری برتری دهد، عرب را بر عجم تفضیل بخشد همانگونه که پادشاهان چنین میکردند. او کسی بود که هرگز اجازه نمیداد تا شخصی به جهات خاصّ به او متمایل گردد…».
او نیز از هارون بن سعد نقل میکند که عبداللَّه بن جعفر بن ابی طالب به علیعلیه السلام عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! از تو میخواهم که دستور دهی به من کمکی شود، به خدا سوگند که هیچ نفقهای ندارم جز اینکه مرکب خود را بفروشم تا با آن امور معاش خود را بگذرانم.
حضرت فرمود: «نه به خدا سوگند، من چیزی را برای تو نمییابم جز آن که تو عمویت را امر کنی تا سرقت کرده و از آن به تو چیزی بدهد».
همو میگوید: «از جمله منحرفین از علیعلیه السلام انس بن مالک است، کسی که مناقب آن حضرت را کتمان کرده و به خاطر میل به دنیا کمک به دشمنان آن حضرت نمود…».
عامل چهارم: دشمنی با بنی هاشم
تاریخ گواهی میدهد که قریش زمان رسول خداصلی الله علیه وآله عداوت و دشمنی خاصی با بنی هاشم داشت. تا هنگامی که آن حضرت زنده بود از هیچ آزار واذیتی فروگذار نکرد؛ زیرا بعد از ظهور اسلام و دعوت پیامبر به دین جدید مشاهده کردند که با خسارت عظیمی از ناحیه او و دینش مواجه شدهاند، خصوصاً آن که هدف اصلی این دین بر قلع و قمع بت پرستی و اعتقادات آنان برپا شده است. آنان مشاهده میکردند که روز به روز محمّدصلی الله علیه وآله در قلوب مردم نفوذ کرده و مردم به او و دین و آیینش جذب میشوند و در مقابل آنها جبههای عظیم تشکیل دادهاند. لذا کینه آن حضرت را به دل گرفته در صدد جبههگیری با او برآمده و شدیداً به مقابله پرداختند.
عباس بن عبدالمطلب روزی در حالی که غضبناک بود بر رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شد. حضرت به او فرمود: چه چیز تو را به غضب درآورده است؟ عرض کرد: ای رسول خدا! ما چه کردهایم با قریش که هرگاه به خودشان میرسند با روی باز همدیگر را در آغوش میگیرند ولی هر گاه با ما ملاقات میکنند طور دیگری معامله میکنند؟
راوی میگوید: در این هنگام بود که رسول خداصلی الله علیه وآله به حدّی غضبناک شد که صورتش قرمز گشت، آنگاه فرمود: قسم به کسی که جانم به دست اوست در قلب کسی ایمان داخل نمیشود تا این که شما را به خاطر خدا و رسولش دوست بدارد…
رسول خداصلی الله علیه وآله از آنجا که برای پیشبرد اهداف الهی خود مجبور بود تا با آنان مقابله کند، لذا در این راستا از علیعلیه السلام کمکهای فراوان گرفت. برخی از آنان که اقوام و افراد عشیره خود را در جنگها از دست داده بودند کینه وخشم خود را بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله بر علی بن ابی طالب ریخته و از او قصاص نمودند، و نگذاشتند تا به حقّی که خداوند برای او معیّن کرده بود برسد.
غدیرشناسی و پاسخ به شبهات - علی اصغر رضوانی