زبان حال بندگان
«یا مولایَ انْتَ الَّذی مَنَنْتَ انْتَ الَّذی انْعَمْتَ (الی قوله علیهالسلام) وَان تَعْفُ عَنّی فَبِحِلْمِکَ وَجُودِکَ وَکَرَمِکَ».
به این بخش از این لحاظ توجه میکنیم که متضمن بیان بعض شؤون الوهیت و ربوبیت خداوند متعال و بعض حالات فقر و احتیاج بنده به او و عرض ذلّت، حقارت و ضراعت به درگاه خداوند قادرِ قاهرِ بینیاز و تذکار نعمتهای خدای ربالعالمینِ بینیاز، به این بنده محتاج است؛ تا حدّی که به او هرچه لازم بوده و لازم داشته عطا کرده و تا درجهای به او لیاقت داده که بتواند باذناللَّه تعالی در عالم تکوین، تصرف نماید و عامل مشیتاللَّه و ارادة اللَّه گردد و به شنواییِ الهی بشنود به بینایی حق ببیند و به گویاییِ خدا بگوید.
زبانش زبان حق، دستش دست حق، و چشمش چشم حق شود و مصداق این گردد:
«وما رَمَیْتَ اذْ رَمَیتَ ولکِنَّ اللَّه رَمی
در عین حالی که مخلوق است بدون ادعای کفرآمیز حلول و اتحاد، از او کارهای خدایی صادر شود.
در حدیث قدسی است که:
«ما یتقرب الی عبد بشیء احبّ الی ممّا افترضته علیه و انه لیتقرب الی بالنوافل حتی احبّه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ولسانه الذی ینطق به ان دعانی اجبته و ان سألنی اعطیته».
«نزدیک نمیشود به من بنده من به چیزی که محبوبتر باشد به سوی من از آنچه بر او فرض و واجب کردهام. و همانا بنده من به سبب انجام نوافل، به من نزدیکی و تقرب حاصل میکند تا او را دوست بدارم. پس وقتی او را دوست داشتم من گوش او میشوم که به وسیله آن میشنود، و دیده او میشوم که به توسط او میبیند، و زبان او میشوم که به واسطه او سخن میگوید. اگر بخواند مرا اجابت میکنم او را و اگر از من سؤال کند به او عطا میکنم».
این همان مثل «حدید محماة» است که شاعر میگوید:
گوید آتش این به آهن تو منممن تو لیکن تو توئی و من منم
ذات ما باشد زیکدیگر جدافعل ما فعلی است واحد بیدوتا
چونکه خود را در اطاعت سوختیآتش قربم به دل افروختی
اکنون این بندهای دعا را که در آن تفضّلات و انعامات الهی را بر بندگان بر میشمارد به دقت بخوانید.
«یا مَولایَ انْتَ الَّذی مَنَنْتَ …؛ ای آقای من! تو آن کسی هستی که منّت فرمودی: یعنی خیر بسیار دادی.
- تو آن کسی هستی که نعمت دادی.
- تو آن کسی هستی که احسان کردی.
- تو آن کسی هستی که زیبا و جمیل آفریدی.
- تویی آنکه فضل و زیادتی دادی.
- تویی آنکه کامل کردی.
- تویی آنکه روزی دادی.
- تویی آنکه توفیق دادی.
- تویی آنکه عطا کردی.
- تویی آنکه بینیاز گردانیدی.
- تویی آنکه مال و سرمایه بخشیدی.
- تویی آنکه جاه و منزل دادی.
- تویی آنکه کفایت کردی.
- تویی آنکه هدایت فرمودی.
- تویی آنکه نگهداشتی.
- تویی آنکه پوشاندی.
- تویی آنکه آمرزیدی.
- تویی آنکه اقاله کردی و از گناه گذشتی.
- تویی آنکه قدرت دادی.
- تویی آنکه عزیز گردانیدی.
- تویی آنکه کمک و یاری فرمودی.
- تویی آنکه اعانت کردی.
- تویی آنکه تأیید کردی.
- تویی آنکه یاری کردی.
- تویی آنکه شفا دادی.
- تویی آنکه عافیت بخشیدی.
- تو آن کسی هستی که اکرام کردی و گرامی داشتی.
- مقدس و بلند مرتبهای تو، از برای توست حمد و سپاس دائم و شکر جاودان».
در این بندها- چنانکه میخوانیم- دعا کننده به این همه لطف، احسان و انعام خدا به بندگانش اعتراف مینماید و آنها را بر میشمارد و تفصیل میدهد که از آنها غافل نشود و خدا را در تمام این احوال که مشمول لطف، عنایت، رحمانیت و رحیمیّت اوست فراموش ننماید.
در هر یک از این بندها با یکی یا بیشتر از صفات و اسماءالحسنی تجدید شناسایی نموده، معرفت خود را تازه و نو میکند.
به طور فهرست- برای اینکه ابعاد گوناگون این دعا و جملههای آن معلوم شود- برخی از اسماءالحسنی را که بیشتر، از اسمایی است که از جهت صدورِ فعل خاصّی بر خدا اطلاق شده است یادآور میشویم و به این کیفیّت بیان میکنیم:
«اللَّه سبحانه و تعالی ذوالمن والانعام والاحسان وهوالجمیل المفضل، المکمل، الرزاق، الموفق المعطی والمغنی والمقنی والآوی والکافی والهادی العاصم، الستار، الغفار، المقیل، العزیز، المعین، المؤید، الناصر، الشافی المعافی، المکرم، المتعالی».
اطلاق این اسماء- که همه اسماءالحسنی است- بر خداوند متعال به ملاحظه صدور افعالی است که در این بندهای دعا به آنها اشاره شده است.
از سوی دیگر در این بخش، بندهایی را که مربوط به بنده واعتراف به سوء رفتار او در مقام عبودیت و اطاعت خدا و درخواست عفو و بخشش است میخوانیم و عرض میکنیم:
«ثُمّ انَا یا الهَی الْمُعتَرِفُ بِذُنُوبی فَاغفِرها لی انَا الَّذی اسَأتُ …».
«تو آنچنانی با آن اوصاف جمال و کمال و با آنهمه لطف و عنایت به بندگان. اما خدایا! منم که معترف به گناهانم میباشم پس مرا بیامرز»
- منم آنکه بد کردم، منم آنکه مرتکب خطا شدم.
- منم آنکه همت بر انجام معصیت گماشتم، منم آنکه به راه جهالت و نادانی رفتم.
- منم آنکه غفلت کردم، منم آنکه سهو نمودم.
- منم که به خود یا به غیر تو اعتماد کردم، منم آنکه به عمد، راه تو را ترک کردم.
- منم که وعده دادم، منم که خلف وعده کرده به آن عمل نکردم.
- منم که عهد خود را شکستم، منم که اقرار کردم.
- منم که اعتراف دارم به نعمت تو بر من و نزد من و با گناه به سوی تو باز میگردم. پس بیامرز گناهانم را ای کسی که گناه بندگان به او زیان نرساند و بینیاز از طاعت ایشان است و هم اوست که هرکس را که عمل صالحی کند، او به کمک و رحمتش توفیق بر آن عمل داده است.
«فَلَکَ الْحَمْد الهی وَسیِّدی»
«از برای توست حمد و سپاس، خدای من و آقای من!».
از این جملهها پس از آنکه خدا را به اوصاف و اسماء حسنایش به وسیله جملههای مربوط به معرفة اللَّه شناختیم خود را میشناسیم و موضع و موقعیت خود را در برابر خدا و این همه نعمتها زیرنظر قرار میدهیم این خودشناسی اگر برای انسان خداشناس حاصل شود، اساس کمال، سیر و ترقی به سوی ملکوت اعلی و قرب باریتعالی است.
در این سیر آگاهانه انسان متوجه است که همه توفیقات و خیرات، همه نعمتها و هرچه دارد همه از اوست و باید از او مدد بخواهد و او را بپرستد غیر از او همه به او محتاج و نیازمندند و او ستّارالعیوب و غفّارالذنوب است.
ای مرهم سینهها به صد غمخواریاز ما همه ذلّت و زتو غفّاری
رسوای دو عالم به یقین خواهم بودگرپرده لطفت نکند ستّاری
در دنبال این اعترافات باز به برخورد عاصیانه عبد با اوامر و نواهی خدا ابراز، اعتراف و اقرار میشود و در واقع با این اقرار از آن سوء برخورد به درگاه خدا عذرخواه میشویم:
«الهی امَرتَنی فَعَصَیْتُکَ وَنَهَیْتَنی فَارْتَکبتُ نَهیَکَ فَاصْبحْتُ لاذابَرائة لی فَاعْتَذرُ …».
«خدای من! تو امر کردی به من پس من (به جای اطاعت) تو را معصیت کردم و مرا (ازکارهای زشت) نهی کردی، من نهی تو را مرتکب شدم.
پس صبح کردم در حالی که نه صاحب برائتی است از برای من تا اعتذار بجویم و نه صاحب قوّه و نیرویم تا با آن نصرت جویم. پس به چه چیز (و با چه رویی) به تو توجه کنم و و تو را قبله دعای خود قرار دهم.
آیا به گوش و چشم یا به زبان یا به دستم یا به پایم؟ آیا همه اینها نعمتهای تو نیست که نزد من است و به همه تو را معصیت کردهام.
ای آقای من! از برای تو حجت و راه است بر من (که من محکومم و هیچ حجت و عذری ندارم».
«یا مَنْ سَتَرنی مِنَ الاباء وَالامُّهاتِ انْ یَزجُرُونی …».
«ای کسی که مرا پنهان کردی از پدران و مادران (وعیب مرا از آنها پوشاندی) تا مرا نرنجانند و آزار ندهند. و از خویشان و عشایر و برادران تا این که سرزنش ننمایند. و از زورمندان و سلاطین تا اینکه مرا عقاب ننمایند. و اگر مطلع میشدند ای آقای من! برآنچه تو اطلاعداری از من، مرا مهلت نمیدادند و ترک میکردند و از من میبریدند».
سپس عرض خضوع، ذلّت و مسکنت به درگاه الهی مینماید و به علم یقینی خود بر اینکه خدا از او از کارهای بزرگ سؤال مینماید، تأکید میکند که شاید در آن اشاره به این باشد که غیر عظائم و امور بزرگ، مورد سؤال قرار نمیگیرد. یا اگر مورد سؤال قرار بگیرد سختگیری در حساب و گرفتن جواب سؤال نمیشود.
یا اینکه سؤال از کل آنها و از همه کس حتمی نیست و از بعض آنها یا بعض اشخاص عفو میشود. به خلاف امور بزرگ که اگر بدون توبه و تدارک بمیرد از او سؤال میشود.
و در این بندها عدل الهی را متذکر میشود که به هر صورت با بنده معامله کند جای سؤال و ایرادی نیست؛ اگر او را عذب کند به گناهان اوست و اگر عفو فرماید به حلم، جود و کرم خود با او رفتار کرده است که او حاکم عادلی است که ستم نمیکند. و اگر به عدل با بنده گنهکار عمل کند موجب هلاکت او میشود لذا دعا میکنیم:
«ربنا عاملنا بفضلک ولا تعاملنا بعدلک»
و در مقام جلب عنایات و تفضل او به خودمان میگوییم:
«یا کریم یا قدیم الاحسان و یا غفار و یا جواد»
و به اسم العادل در هنگام دعا بر ظالم پناه میبریم.
نیایش در عرفات - آیت الله شیخ لطف اللّه صافی گلپایگانی