جرعه ای از معارف سوره مبارکه یس
آیات 13تا 19
سرگذشت” اصحاب القريه” براى آنها عبرتى است
اين آيات و چندين آيه بعد كه مجموعا 18 آيه را تشكيل مىدهد سرگذشتى از چند تن از پيامبران پيشين كه مامور هدايت قوم مشرك و بت پرستى بودند كه قرآن از آنها به عنوان” اصحاب القريه” ياد كرده و آنها به مخالفت برخاسته و آنان را تكذيب كردند و سرانجام به عذاب دردناكى گرفتار شدند بيان مىكند، تا هم هشدارى براى مشركان مكه، و هم تسلى و دلدارى براى پيامبر و مؤمنان اندك آن روزباشد.
نخست مىفرمايد:” براى آنها اصحاب قريه را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند” (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ) «آیه13».
” قريه” در اصل نام براى محلى است كه مردم در آن جمع مىشوند، و گاهى به خود انسانها نيز” قريه” گفته مىشود، بنا بر اين مفهوم گستردهاى دارد كه هم شهرها را شامل مىگردد و هم روستاها را.
در اينكه اين شهر كداميك از شهرها بوده است معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه” انطاكيه” از شهرهاى شامات بوده است، و اين شهر يكى از شهرهاى بسيار معروف روم قديم بوده، و هم اكنون از نظر جغرافيايى جزء قلمرو كشور تركيه است .
به هر حال از آيات اين سوره به خوبى بر مىآيد كه اهل اين شهر بتپرست بودند و اين رسولان براى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه با شرك آمده بودند.
سپس قرآن بعد از اين بيان اجمالى و سربسته، به شرح ماجرا پرداخته، چنين مىگويد:” در آن زمان كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم،اما آنها رسولان ما را تكذيب كردند، لذا براى تقويت آن دو شخص سومى ارسال نموديم، آنها همگى گفتند ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاريم” (إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ «آیه14».
به اين ترتيب سه نفر از رسولان پروردگار (دو نفر در آغاز و يك نفر در اثناء براى تقويت آنها) به سوى اين قوم گمراه آمدند.
در اينكه اين رسولان چه كسانى بودند در ميان مفسران گفتگو است، جمعى گفتهاند: نام آن دو نفر” شمعون” و” يوحنا” بود و نام سومين” بولس” و بعضى نامهاى ديگرى براى آنها ذكر كردهاند.
و نيز در اينكه آنها پيامبران و رسولان خداوند بودند و يا فرستادگان حضرت مسيح ع (و اگر خداوند مىفرمايد ما آنها را فرستاديم به خاطر آنست كه رسولان مسيح هم رسولان او هستند) باز در ميان مفسران گفتگو است، هر چند ظاهر آيات فوق موافق تفسير اول است، گرچه تفاوتى در نتيجهاى كه قرآن مىخواهد بگيرد نمىكند.
آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واكنشى نشان دادند؟ قرآن مىفرماید: همان بهانهاى را كه بسيارى از كافران سركش در برابر پيامبران الهى پيش كشيدند مطرح نمودند” گفتند: شما بشرى همانند ما هستيد، و خداوند رحمان چيزى نازل نكرده سرمايه شما چيزى جز دروغ نيست"!
(قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ) «آیه15»
اگر بنا بود فرستادهاى از طرف خدا بيايد بايد فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون ما، و همين را دليل براى تكذيب رسولان و انكار نزول فرمان الهى پنداشتند.
در اينكه چرا در آيه روى صفت” رحمانيت” خداوند تكيه شده، ممكن است از اين نظر باشد كه خداوند ضمن نقل سخن آنها مخصوصا روى اين صفت تكيه مىكند كه پاسخ آنها در نقل گفته خودشان نهفته باشد، زيرا چگونه ممكن است خداوندى كه رحمت عامش سراسر عالم را فرا گرفته است پيامبرانى براى تربيت نفوس و دعوت به رشد و تكامل انسان نفرستد؟
اين احتمال نيز داده شده است كه آنها مخصوصا روى وصف رحمان تكيه كردند كه بگويند خداوند مهربان كار بندگان خود را با فرستادن پيامبران و تنظيم تكاليف مشكل نمىكند! آنها را آزاد مىگذارد! اين منطق سست و بىپايه با سطح افكار اين گروه متناسب بود.
به هر حال اين پيامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مايوس نشدند و ضعف و سستى به خود راه ندادند، و در پاسخ آنها چنين” گفتند: پروردگار ما مىداند كه ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستيم” (قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ).
” و بر عهده ما چيزى جز ابلاغ رسالت به طور آشكار و روشن نيست” (وَ ما عَلَيْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ).
مسلما آنها تكيه بر ادعا نكردند، و تنها به سوگند قناعت ننمودند، بلكه از تعبير” بلاغ مبين” اجمالا استفاده مىشود كه دلائل و معجزاتى از خود نشان دادند، و گرنه ابلاغ آنها مصداق” بلاغ مبين” نبود، زيرا” بلاغ مبين” بايد چنان باشد كه واقعيت را به همه برساند، و اين جز به كمك دلائل متقن و معجزات گويا ممكن نيست.
ولى اين كوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسليم نشدند، بلكه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تكذيب پا فراتر نهاده به مرحله تهديد و شدت عمل گام نهادند” گفتند: ما شما را به فال بد گرفتهايم، وجود شما شوم است و مايه بدبختى شهر و ديار ما"! (قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ) «1».
ممكن است مقارن آمدن اين پيامبران الهى بعضى مشكلات در زندگى مردم آن ديار بر اثر گناهانشان و يا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد، چنان كه بعضى از مفسران نيز نقل كردهاند كه مدتى نزول باران قطع شد «2» ولى آنها نه تنها عبرتى نگرفتند بلكه اين حادثه را به دعوت رسولان پيوند دادند.
باز به اين هم قناعت نكردند، بلكه با تهديدى صريح و آشكار نيات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند:” اگر از اين سخنان دست برنداريد مسلما شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكى از ما به شما خواهد رسيد"!
(لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ).
آيا مجازات دردناك (عذاب اليم) تاكيدى است بر مساله سنگسار كردن (رجم) و يا مجازاتى افزون بر آنست؟ دو احتمال وجود دارد.
احتمال دوم نزديكتر به نظر مىرسد، چرا كه سنگسار كردن كه يكى از بدترين انواع عذاب و شكنجههاست كه گاهى منتهى به مرگ مىشود، ممكن است ذكر” عذاب اليم” اشاره به اين باشد كه سنگسار نمودن شما را آن قدر ادامه مىدهيم تا مايه مرگ شما شود، يا اينكه علاوه بر سنگسار كردن انواع ديگرى از شكنجهها را كه جنايتكاران پيشين انجام مىدادند مانند ميلههاى داغ در چشم فرو كردن يا فلز گداخته در حلق ريختن و امثال اينها را در باره شما انجام خواهيم داد.
بعضى از مفسران اين احتمال را نيز دادهاند كه سنگسار كردن عذاب جسمانى بوده، اما” عذاب اليم” عذاب معنوى و روحى بوده است «1».
اما تفسير اول نزديكتر به نظر مىرسد.
طرفداران باطل و حاميان ظلم و فساد چون منطق قابل عرضهاى ندارند هميشه تكيه بر تهديد و فشار و خشونت مىكنند، غافل از آنكه رهروان راه” اللَّه” هيچگاه در برابر اين تهديدها تسليم نخواهند شد، بلكه بر استقامتشان خواهد افزود، آن روز كه آنها پا به اين ميدان گذاشتند جان خود را بر كف گرفتند و آماده ايثار گشتند.
اينجا بود كه رسولان الهى با منطق گوياى خود به پاسخ هذيانهاى آنها پرداختند، و” گفتند: شومى شما از خود شما است و اگر درست بينديشيد به اين حقيقت واقف خواهيد شد” (قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ).
اگر بدبختى و تيره روزى و حوادث شوم محيط جامعه شما را فرا گرفته، و بركات الهى از ميان شما رخت بربسته، عامل آن را در درون جان خود، در افكار منحط و اعمال زشت و شومتان جستجو كنيد، نه در دعوت ما، اين شما هستيد كه با بت پرستى و هوا پرستى و بيدادگرى و شهوترانى فضاى زندگى خود را تيره و تار كرده، و بركات خدا را از خود قطع كردهايد.
و سرانجام آخرين سخن اين فرستادگان پروردگار به آنان اين بود كه” شما گروهى اسرافكار و متجاوزيد” (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ).
درد اصلى شما همان اسراف و تجاوزگرى شما است، اگر توحيد را انكار كرده، به شرك روى مىآوريد، دليل آن اسراف و تجاوز از حق است، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نيز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است، اگر در برابر خير خواهى خير خواهان آنها را تهديد به مرگ مىكنيد اين نيز به خاطر تجاوزگرى شما است
تفسیر نمونه،ج 1