انسان و سرنوشت
بر مبنای اصل پنجاه و ششم قانون اساسی، حاکمیت انسان بر سرنوشت اجتماعی خویش حقی نشأتگرفته از حاکمیت مطلق خدا بر جهان و انسان معرفی شده است. این حاکمیت دارای سه ویژگی حقوقی است:
1. حاکمیت انسان حقی الهی است و قابل سلب از او نیست و کسی نمیتواند این حق الهی را با زور و غلبه از وی سلب کرده و از حاکمیت بر سرنوشت خویش محروم نماید زیرا چنین محرومیتی بهمعنی سلب آزادی و اختیار از انسان بوده و اسلام این شیوه را محکوم نموده است «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(بقره: 256) در گرایش مردم به دین، اجباری نیست، زیرا راه درست به خوبی از راه نادرست مشخص شده است.
2. حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش با انتقال اختیاری هم قابلسلب نیست، به این معنی که خود انسان نمیتواند زمام اختیار و حاکمیت بر سرنوشت خود را به دیگری واگذار کند و بدون آنکه از خود اختیاری داشته باشد، تابع دیگری باشد؛ «أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ»( شوری:9) آیا سرپرستانی جز خدا گرفته و به پرستش آنها پرداختهاند؟ تنها خداست که سرپرست آنان است.
اصولاً قرآن اطاعت از غیر خدا را بهعنوان بندگی و سلب اختیار نامشروع از انسان، شرک میشمارد.
3. این حق الهی را نمیتوان در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار داد. زیرا هدف از آزادی و اختیار انسان بهرهگیری او در ابعاد دوگانه زندگی مشترک اجتماعی در جهت منافع اختصاصی خود یا جامعه خویش است و به استخدام کشیدن این موهبت الهی برای منافع یک فرد یا گروه خاص، انحراف از سنت خلقت و تعدی از حدود الهی و تجاوز به حقوق مردم است، «وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون»(بقره:229) و کسانی که از حدود قوانین الهی تجاوز کنند ستمکارند.
افراد ملت این حق الهی را مشترکاً در سازماندهی کشور و ایجاد تشکیلات سیاسی بهکارمیگیرند و بهطور دستهجمعی این حق خدادادی را از طریق نهادهای سیاسی و قوای حاکم اعمال مینمایند.
بنابراین، انسانها با اعمال این حق مسلم خویش، افزون بر سرنوشت فردی، از سرنوشت گروهی نیز برخوردارند و رفتارهای جمعی آنان در سرنوشت فردی و گروهی مؤثر است. چه اینکه خالق انسانها فرموده است:
«إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»؛خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنها خود اقدام به تغییر آن کنند(رعد:11).
حضرت امام خمینی(قدسّ سرّه) معتقد است:
ملت ایران بر سرنوشت خود حاکمیت دارد و این ملت ایران است که میخواهد سرنوشت خود را تعیین کند.
ایشان بر مبنای اندیشه سیاسی خویش فرمود:
از حقوق اولیه هر ملتی است که سرنوشت و تعیین شکل و نوع حکومت خود را در دست داشته باشد. طبیعی است که چون ملت ایران بیش از نوددرصد مسلمانند، باید این حکومت بر پایههای موازین و قواعد اسلامی بنا شود.
آیتاللَّه ابراهیم امینی، اعمال حق الهی انسانها برای تغییر سرنوشت جمعی خود را در قالب تشکیل حکومت اسلامی دانسته و میفرمایند:
مشارکت سیاسی مردم در حکومت و مراجعه به آرای عمومی، یعنی همهپرسی و انتخابات در جهان امروز از جایگاه ویژهای برخوردار است و آن را بهترین شیوه حاکمیت میشناسند. در نظام جمهوری اسلامی ایران نیز همهپرسی بهعنوان یک اصل، پذیرفته شده است. نوع حکومت، یعنی جمهوری اسلامی با خواست و رأی مردم و تأکید و تأیید امام خمینی(قدسّ سرّه) تعیین شد و استقرار یافت.
آیتاللَّه مکارم شیرازی نقش مردم در سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود را اینگونه بیان میکند:
جمهوری اسلامی از دو جزء جمهوریت و اسلامیت تشکیل شده است که تبلور جمهوریت را در انتخابات میتوان شاهد بود و همه در آن میتوانند شرکت کنند.
منبع: فقه و زندگي 16: احكام انتخابات، سیدسیف الله نحوی صص15-18