کِشتنِ جو به جای کنجد
محبوب القلوب:مولای لقمان به او دستور داد که در زمینش ، برای او کنجد بکارد ؛ ولی او جو کاشت . وقتی که زمان درو فرا رسید، مولا گفت: چرا جو کاشتی، در حالی که من به تو دستور دادم که کنجد بکاری؟ لقمان گفت : «از خدا امید داشتم که برای تو ، کنجد برویاند» . مولایش گفت: مگر این ممکن است؟ لقمان گفت: «تو را می بینم که خدای متعال را نافرمانی می کنی، در حالی که از او امید بهشت داری ؛ لذا گفتم شاید آن هم بشود» . آن گاه ، مولایش گریست و به دست او توبه کرد و او را آزاد ساخت .
حکمت نامه لقمان - محمد محمدی ری شهری
سه چیز با ارزش در پیشگاه حق
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِی إلَی مَا بَیْنَ یَدَی اللهِ:
صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ
وَ وَطْیُ أَقْدامِ الُْمجَاهِدیْنَ
وَ صَوْتُ مَغازِلِ الُْمحْصَناتِ (الشهاب فی الحکم و الاداب، صفحه 22)
سه چیز است که حجاب ها را پاره می کند و به پیشگاه عظمت خدا می رسد:
صدای گردش قلم های دانشمندان به هنگام نوشتن!
و صدای قدم های مجاهدان در میدان جهاد!
و صدای چرخ نخ ریسی زنان پاکدامن!
شرح کوتاه
چه تعبیر عجیب و پر معنا! سه صداست که در اعماق هستی نفوذ می کند و طنین آن تا ابدیت پیش می رود و به پیشگاه عظمت پروردگار می رسد: آهنگ دانش و قلم، هر چند آهسته و کوتاه باشد، و آهنگ جهاد و فداکاری و آهنگ تلاش و کوشش کار هر چند به ظاهر کوچک باشد.
و در حقیقت اساس یک اجتماع سربلند انسانی را نیز همین سه چیز تشکیل می دهد، دانش، جهاد، و کار.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
عبرت در طلبِ روزی
امام علی علیه السلامـ در بیان موعظه های لقمان علیه السلام به پسرش ـ:
ای پسرم! کسی که یقینش کم شده و نیّتش در طلبِ روزی ضعیف گشته ، [باید بداند که] خداوند ـ تبارک و تعالی ـ به اراده خود، او را در سه حالتْ آفریده و به او روزی داده است ، که در هیچ یک از آن [حالت]ها کاری از دست او بر نمی آمد. [بنابر این، او باید بداند که ]خداوند ـ تبارک و تعالی ـ او را در حالت چهارم نیز روزی می دهد . حالت اوّل، این است که او در رحم مادرش بود و خداوند عز و جل او را در جایی استوار، روزی رساند ، به طوری که گرما و سرما اذیّتش نکرد. سپس [در حالت دوم] او را از آن جا بیرون آورد و روزیِ او را از راه شیر مادرش جاری ساخت و با این وسیله، او را کفایت کرد و پرورش داد و بی آن که او توان و نیرویی داشته باشد، او را بزرگ کرد. سپس [در حالت سوم] ، او را از شیر گرفت و روزیِ او را در کسب و کار پدر و مادرش قرار داد، و چنان در دل های آنان برای او محّبت و رحمت نهاد که گویی غیر از آن، چیز دیگری ندارند ؛ به طوری که در بسیاری از حالات ، او را بر خودشان مقدّم می داشتند. تا این که [به حالت چهارم رسید و] بزرگ و عاقل شد و برای خودش مشغول کسب و کار گردید . [در این حال ،] عرصه بر او تنگ شد و به پروردگارش بد گمان گشت و همه حقوق خدا را در مالش انکار کرد، و از ترس تنگیِ روزی و بدگمانی به این که خداوند ـ تبارک و تعالی ـ اکنون و در آینده، روزیِ بازماندگانِ او را بدهد ، بر خود و خانوانده اش سخت گرفت . ای پسرم! بدترین بنده، همین است .
چهار اصل مهم در زندگی
اصل اوّل زندگی: توکّل به خدا
توکّل، مانند پلی است که یک طرف آن «ربوبیت» و طرف دیگر آن مقام «رضا» است.
اگر از ربوبیت با پُل توکّل بگذری، به مرحله رضا میرسی. آن وقت یک باب عرفانی برایت باز میشود، به نام «ثقه و اطمینان». ربوبیت، عقیدهای بسیار مشکل و سخت است؛ مثل کاردی که گلوی اسماعیلعلیه السلام را نبرید و آتشی که ابراهیم را نسوزاند.
«توکّل» همچون طنابی محکم است که رشته های به هم پیچیده ایمان و تقوا، آن را به طنابی بسیار قوی و محکم مبدّل ساخته است. توکل به خدا میتواند آدمی را از صخره های مشکلات زندگی بالا ببرد و به قلّه سعادت، آسایش، آرامش و سربلندی برساند.
اصل دوم زندگی: مسؤولیت پذیری
عدّه ای مشغول هستند نه مسؤول!
گاهی کسی در محیط کارش مشغولِ مسؤول است؛ خوشا به حال مردم؛ چون هر وقت به او رجوع میکنند، او در حال انجام دادن وظیفه است.
ولی عدّهای مسؤول مشغول هستند؛ هر زمان به او رجوع میکنی، یا با تلفن صحبت میکند، یا با دوستانش گپ میزند و یا روزنامه میخواند، و خلاصه کاری به ارباب رجوع ندارد. خدا به فریاد مردمی برسد که باید با این گونه افراد سر و کار داشته باشند!
ما باید در زندگی، تفاوت «مشغولیت» و «مسؤولیت» را بدانیم.
خواهرم!وقتی شوهر کردی، مسؤول هستی، پس در این صورت، حرف هیچ کسی جز شوهرت نباید در تو اثر بگذارد.
اگر دیگران راهنمایی کردند، بپذیر؛ ولی آنچه را از طریق تلقین منفی بر تو وارد میشود، نپذیر.
برادرم!وقتی همسر گرفتی، مسؤول هستی؛ پس در این مسؤولیت مهم، تنها باید با همسرت در زندگی هماهنگ باشی.
خواهرم!وقتی ایرادی از شوهرت دیدی، زود قهر نکن و به خانه مادرت نرو، زیرا زندگیامری حیاتی و مقدّس است؛ تجارت نیست، که اگر شکست خوردی، در تجارت بعدی دقت کنی.
برادرم!اگر شب دیر آمدی و همسرت گفت کجا بودی؟ نگو شوهر کرده ام یا زن گرفته ام!!
خوشحال باش که دلی با حال اضطراب و دلهره به انتظارت نشسته؛ یادت نرود زن گرفتهای که مسؤول باشی، نه مشغول!
خانم!وقتی شوهرت برای بد حجابی یا آرایش کردن یا پوشیدن جوراب پانما در مقابل نامحرم، یا دقت نکردن در حفظ لوازم زندگی و یا غیبت کردن از دیگران، از تو ایراد گرفت، ناراحت نشو!
شوهری که فکر میکنی سختگیری میکند، سختگیری نکرده، بلکه احساس مسؤولیت میکند و در گوشه دلش تو را مالک دل کرده و مستأجر دیگری نپذیرفته است؛ پس ناراحت نشو و بپذیر.
شهید دستغیب میفرمود: دخترها و پسرها قبل از عروسی (دوران عقد) دو دوست باشند و همدیگر را نصیحت کنند تا هر چه ناخالصی هست، از خود دور نمایند، تا یک عمر راحت زندگی کنند. خیلیها حرفهای دلشان را به همدیگر نمیزنند و سالها با هم زن و شوهرند، نه همسر!
در اسلام، آیین «همسری» تأکید شده است، نه «زناشویی».
اصل سوم زندگی: دوری از ماشینی شدن
فیلم «ماشینیوم» چارلی چاپلین را دیده اید؟
چارلی قرار شد قالپاق سفت کن باشد و شش پیچ پایین را سفت کند. آن روز مانند یک ماشین کار کرد. وقتی وارد خانهاش شد، دکمه های مانتوی زنش هم مثل پیچ قالپاق ماشین بود؛ آنها را هم محکم میکرد. زنش فکر میکرد او دارد زنداری میکند، در حالی که چارلی یک ماشین شده بود!
استاد ارجمند، جناب آقای دکتر مازارچی میگفت:
خاطرهای از مرحوم شهید آیت اله دستغیب رحمهم الله دارم، که بسیار زیبا و شنیدنی است.
دانشجویی از اهل شمال به آقا گفته بود: چند روزی است با خانم خود قهر هستم. ایشان فرموده بود: «معلوم است در همسرداری ناشی هستی!» (راستی کدام زن حاضر است شوهرش، اول یک زن دیگر بگیرد، بعد که زن داری آموخت، با او زندگی کند؟)
آیت اللَّه شهید دستغیب فرموده بود:
«فردا جمعه است؛ مستحب است روز جمعه شما دو نفر، سیب را با دست نخورید؛ بلکه با دهان بخورید. یک نخ به نوک سیب ببند و به پنکه سقفی آویزان کن، بعد دستهایتان را از پشت سر ببند و روبه روی همدیگر بایستید و سیب را با دهانتان بخورید.»
دانشجو رفت و بعد از مدّتی آمد پیش استاد و گفت: «آقا! سند این روایت را که فرمودید میخواهم!»
بعد شهید دستغیب فرموده بود: «آشتی کردید؟»
گفته بود: «بله آقا! چه آشتی جانانه ای!»
سپس شهید دستغیب فرموده بود: «این مطلب، بسیار معتبر است؛ قال الدستغیب پدر آمرزیده!!!»
به این روایت توجه کنید:
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیه «وَلْیَضْرِبْنَ» یعنی چه؟
حضرت در حال مسواک زدن بودند؛ مسواکشان را شستند و بار دیگر بر شانه او زدند و فرمودند:
«زن را بزنید، یعنی این!»
خود این کار، یک شوخی است که مرد با همسرش دارد.
اصل چهارم زندگی: نپذیرفتن تلقین های منفی
اگر کسی در زندگی خود چارچوب اصولی و منطقی داشته باشد، کمتر دچار تردید و تلقین منفی میگردد.
در این زمینه، باید به چند هشدار توجه کرد:
1. بعضیها در معاشرتهای دوستانه، چیزهایی به انسان میگویند که به روابط زن و مرد ضرر میرساند، پس باید مواظب بود.
2. راز زندگی را صلاح نیست هیچ کس جز زن و شوهر بفهمند؛ حتی والدین طرفین.
3. اگر مهمانی رفتید، مواظب باشید که شیوه زندگی دیگران، برایتان تلقین منفی ایجاد نکند.
4. مبادا تعریفهایدروغین در مجالس مهمانی و پزهای کذایی اطرافیان، زندگی شما را با تلقین منفی خراب کند.
5. طلا و جواهرات، مبلمانهای آنچنانی و تجمّلات، شما را نسبت به زندگی دلسرد نکند.
کلبه عشق ( آنچه یک عروس و داماد باید بدانند ) - مهدی دانشمند
آتش بد اخلاقی
آنچه به دیگر اعمال انسان ارزش میبخشد و آن را در دایرة حسنات و کارهای نیک جای میدهد، حسن خلق است. انسانهای بداخلاق هر اندازه هم کارهای به ظاهر نیک و حسنه از آنها صادر شود، بیفایده است؛ چون بداخلاقی آفتی است که حسنات انسان را هم به آتش میکشد.
انسان اگر بهترین لوازم زندگی را در معرض آتش قرار دهد، هیچ نفعی به حال او ندارد؛ چون هر چه فراهم کرده است، هر لحظه ممکن است در آتش بسوزد. باید ابتدا آتش را خاموش کرد و پساز آن به دنبال تدارک و فراهم نمودن وسائل آسایش بود. این است که فرمودهاند:
سُوءُ الخُلْقِ سَیِّئَةٌ لا یَنْفَعُ مَعَها کَثْرَةُ الحَسَناتِ؛ بداخلاقی گناهی است که با وجود آن حسنات و نیکیها فراوان سودی نمیبخشد.
انسان بداخلاق در آتش است. و هر آنچه اطراف اوست در معرض آتش گرفتن است. همدیگران در آتش او میسوزند و هم همة اعمالش با آتش بداخلاقی در معرض نابودی است. باید از آتش بداخلاقی بیرون بیاید و استغفار کند. اینکه توبة بداخلاق پذیرفته نیست، به خاطر این است که هنوز آتش بداخلاقی را خاموش نکرده و توبه به حال او سودی ندارد. و این قبول نشدن توبه تعبیر بسیار تند و هشدار دهندهای است.
پیامبر اکرم(ص) بداخلاقی را همسان شرک به خدا قرار داده است. چون خداوند در قرآن میفرماید:
اِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مادُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدِ افْتَری اِثْماً عَظیماً؛ خداوند هرگز شرک را نمیبخشد و پایینتر از آن را برای هر کس بخواهد و شایسته بداند میبخشد. و آن کس که برای خدا شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است.
خدا میگوید: من شرک را نمیبخشم، ولی غیر شرک را میبخشم. بداخلاقی هم مثل شرک است. یعنی مثل شریک قرار دادن برای خدا، گناه بزرگی است. این است که میگوییم: بداخلاقی از گناهان کبیره است.
در هر صورت اخلاق فاسد انسان را جهنمی میکند و از این بدتر نمیشود. فرمودند: بر شما باد به حسن خلق؛ که انسان خوشخلق حتماً به بهشت میرود و از بداخلاقی بپرهیزید و فرار کنید؛ که انسان را جهنمی میکند. تعبیر «لا محاله»یعنی تضمین شده است که انسان خوشاخلاق عاقبت بهشتی میشود و همراه پیامبر و امامان: است.
زیبایی اخلاق - حبیب الله فرحزاد