مکتب سازی بدلی
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با مکتبهای بدلی به مبارزه برخاستند و يک مکتب پيشگام در اخلاق و کلام و فقه را بنیان نهادند.
یکی از مکاید شیطان در طول تاریخ، مکتبسازیهای بدلی بوده است.
استاد میرباقری:
مکتبسازي و ايجاد يک معنويت مبهم در مقابل گرايش توحيدي، از مکايد درازمدت شيطان است که هميشه دنبال ميکند. اين مکتبسازي از «حَسبُنا کتاب الله» شروع ميشود تا بعد در دوره بنياميه و معاويه به جايي ميرسد که کاملاً وجود مقدس اميرالمومنين(ع) را رصد ميکند و هر کاري حضرت ميکنند بدلش را ميسازد.
فرقههاي کلامي و گرايشهاي معنوي منحرف که الان پيدا میشود تصادفي نيست و همانطور که الان دستگاه شياطين جن و انس تفرق معنوي و ايجاد گرايشهاي باطل را مديريت ميکنند، در دورههاي قبل هم همينطور بوده است. من در کتاب توحيد صدوق، انحرافاتي که در دنياي اسلام در موضوع توحيد شده است را ديدم. در تفسير توحيد يک طيف، از کساني هستند که به «تعطيل» يا «تشبيه» رسيدهاند. اينها مکتبسازي است و ريشهاش به دستگاه طواغیت و شیاطین برميگردد.
درواقع، يکي از کارها ايجاد کالاي جايگزين است که در آن دوره هم بهشدت اتفاق افتاده است، مثل تحريف معنويت اسلام، تحريف فقه و حتي روش فقاهت، تحريف اعتقادات که در همه اينها مکتبسازيهاي متعدد انجام شده است؛ از اشاعره و جبريه بگيريد تا مرجئه. اينها همه ساخته و پرداخته عملي دستگاه طواغیت و بنياميه است و تصادفاً ظهور پيدا نکردند.
شأني که وجود مقدس امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در اين زمينه دارند چيست؟
همانطور که شيخ مفيد نقل کردهاند قبل از امام باقر(ع)، تشيع که مکتب حق است يک فقه و شريعت روشن و حتي يک معنويت و يا نظام اعتقادي داراي چارچوب روشن نداشت و ما گاهي در فقه نيازمند اهل سنت ميشديم، ولي امامین صادقین(ع) يک مکتب پيشگام درست کردند.
در صدر اسلام واقعا اين گونه بود و نبض فرهنگ در دست امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بوده است. ایشان هم مبارزه با گرايشات منفي ميکردند و جلوي آن معنويت باطلي که بعد مبدأ پيدايش گرايشات صوفيانه شد ايستادند، و هم بهشدت با گرايشات انحرافاتي و ظاهريگري مبارزه کردند و به دنبال ايجاد يک عقلانيت استوار شيعي در کلام و در اعتقادات بودند. ايشان يک بناي عظيمي را در فقه و کلام و عرفان و اخلاق گذاشتند.»
وجود تشکیلات ایدئولوژیک_سیاسی
امام صادق توانسته بود به کمک تلاش وسیع پدرانش - یعنی امام سجاد و امام باقر، مخصوصا اواخر زندگی امام باقر – و سپس خودش به کمک این تلاش توانسته بود یک عده مؤمن و مسلمان مکتبی، اصیل، انقلابی، فداکار، آماده برای خطر پذیری در سراسر عالم اسلام درست کند. و اینها آدمهای عادی نبودند؛ آدمهای عادی نبودند نه اینکه از طبقات ممتازه بودند نه، همین کاسب و تاجر و غلام و از این چیزها، اما از لحاظ پایگاه معنوی به هیچ وجه اینها به آدمهای عادی شبیه نبودند. کسانی بودند که زندگیشان در هدفشان و در مکتبشان خلاصه میشد و همه جا هم بودند.
عجیب این است که یاران امام صادق همه جا بودند، نه خیال کنید فقط در مدینه، نه؛ در کوفه بیشتر از مدینه بودند، در خود شام حتی کسانی بودند. اینها آن شبکه عظیم تشکیلاتی امام صادق است. حزب علوی، حزب تشیع، اینی که گفتم آن شبکه تشکیلاتی همان تشیع است یعنی
این، و این از فصل های شناخته نشدهٔ زندگی امام صادق است؛ این از چیزهایی است که بنده رویش تأکید و اصرار دارم، یک شبکهٔ تشکیلاتی عظیم، یک حزب کامل به وسیلهٔ امام صادق اداره میشد در سراسر عالم اسلام؛ این نقطهٔ قوت بود.
انسان 250 ساله
احیاء شعائر و امربهمعروف و نهی از منکر
مسئله احیاء شعائر و امربهمعروف و نهی از منکر
نکته دیگر اینکه امام صادق علیه السلام خیلی مراعات میکردند مسئله احیاء شعائر و امربهمعروف و نهی از منکر بود؛ به هیچ قیمتی بر سر احیاء امربهمعروف و ابطال منکر معامله نمیکردند، مرحوم کلینی در کافی این قصه را از هارون بن جهم نقل میکند که در حیره با امام صادق علیه السلام بودم در ایامى که منصور دوانیقى به آنجا آمده بود، یکى از سردارانش بچه خود را ختنهکرده و سورى ترتیب داده و مردم را دعوت کرده بود. امام صادق علیه السلام نیز جزء دعوتشدگان بود. دراثنای غذا خوردن یکى از حاضران آب خواست، پیالهاى آوردند که محتواى آن شراب بود وقتى پیاله را به دست آن مرد دادند، حضرت صادق علیه السلام از سر سفره بلند شد، وقتى پرسیدند چرا از سر سفره برخاستى؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ملعون است هر کس سر سفرهاى بنشیند که سر آن سفره شراب مىخورند. لذا میبینید که حضرت هیچگونه تعارفی در این قضیه نداشتند و تا منکر را دیدند با آن مقابله کردند.
و نسبت به معروف هم همینطور بودند و باکسی معامله نمیکردند مفضل بن عمر که از اصحاب باوفا و دوستان حضرت است میگوید: در آن هنگام که امام صادق علیه السلام براى دیدار با ابوالعباس [سفّاح نخستین خلیفه عباسى] به کوفه آمد من نیز در خدمت آن حضرت بودم، پس چون به محله کناسه رسیدیم امام فرمود: همینجا بود که عمویم زید رحمه اللَّه را به دار آویختند و همچنان برفت تا به طاق زیت فروشان که آخر بازار سرّاجها بود رسید، پس در آنجا پیاده شد و فرمود: پیاده شو، این همان مکان نخستین مسجد کوفه است که آدم علیه السلام طرح آن را ریخت و من خوش نمىدارم سواره در آن وارد آیم؛ سپس تاریخ مسجد و قضایا را بیان کردند بعد دیدیم که حرف آقا قطع شد و برای نماز آماده شدند و دیگر صحبتی نکردند نماز ظهر را خواندند و تعقیبات نماز را انجام دادند و نماز عصر را خواندند و بعد دوباره شروع به صحبت کردند، امام به دو معروف اشاره کردند اول احترام به مسجد و دوم نماز اول وقت، سخنران هرکسی که میخواهد باشد، نشست و سمینار از هرکسی میخواهد باشد دیگر از امام جعفر صادق که صحبتهایش بالاتر نیست، وقت اذان که شد حضرت سخن را قطع کردند یعنی ای مسؤولین، ای مسلمانها، هر کس در هر رتبه و مقام که هستید این معروف را به پادارید مسئله نماز را به پادارید.
در تبلیغ افراط و تفریط نباشد...
مرحوم کلینی جریانی را نقل میکنند که جریان خیلی مهمی است: مردى بنام سراج که خادم حضرت صادق علیه السلام بود مى گفت: امام صادق براى کارى مرا فرستاد و امام با گروهى از یاران خود در این وقت در حیره بودند، گوید: ما دنبال آن کار رفتیم و بعد درحالیکه هوا بسیار گرم بود و ما هم گرسنه بودیم برگشتیم.
من درجایی که بسترم در آنجا قرار داشت رفتم و خود را باهمان ناراحتى روى رخت خواب خود افکندم، در این هنگام ناگهان حضرت صادق علیه السلام بهطرف ما آمد و گفت مىخواهم در نزد شما بنشینم، من از جاى خود برخاستم و امام هم در کنار بستر من قرار گرفت و درباره کارى که مرا براى آن فرستاده بود سؤال کردند.
من امام علیه السلام را در جریان آن کار قراردادم، او هم خداوند را سپاسگزارى کرد، و بعد درباره گروهى به سخن مشغول شدیم، من عرض کردم قربانت گردم من از آنها تبرى مى کنم چون آنها معتقدانى دارند که ما نداریم.
امام علیه السلام فرمود: آنها ما را دوست مى دارند ولى چون مطالبى را مى گویند که شما آن را نمیگویید حالا باید از آنها بیزارى بجوئید، گفتم آرى، فرمود: نزد ما هم چیزهایی هست که در نزد شما نیست، پس در این صورت ما باید از شما تبرى کنیم.
عرض کردم خیر قربانت گردم، فرمودند در نزد خداوند چیزهایی هست که در نزد ما وجود ندارد، آیا خیال مى کنى خداوند ما را از خود دور کرده است، گفتم خیر قربانت گردم پس ما اکنون با آنها چه کنیم، فرمودند: آنها را دوست بدارید و از آنان تبرى نکنید.
بعضى از مسلمانان یک سهم از ایمان رادارند و بعضى دو سهم و بعضى هم سه سهم، تا هفت سهم، در اینجا کسى که یک سهم دارد نباید باکسی که دو سهم یا بیشتر دارد مقایسه شود، خداوند براى هرکسی سهمى معین کرده و به همان اندازه پاداش خواهد دید. اینک براى تو دراینباره مثلى مى زنیم مردى یک همسایه نصرانى داشت، و او را به اسلام دعوت کرد و بهاندازهای از مزایا و زیباییهای اسلام براى او تعریف کرد که او هم قبول کرد و مسلمان شد او دریکی از سحرها قبل از نماز صبح آمد و در خانه اش را زد.
مرد تازهمسلمان گفت: کیست که در این هنگام در مى زند، گفت من فلان کس هستم، گفت چه مى خواهى گفت وضو بگیر و لباس خود را در بر کن تا باهم به مسجد برویم، او هم وضوء گرفت و جامه هاى خود را عوض کرد و باهم به مسجد رفتند.
آنها به مسجد رفتند و به نماز مشغول شدند، بعد از طلوع فجر نماز صبح خواندند و در مسجد مشغول ذکر و دعا شدند تا آفتاب طلوع کرد، مرد نصرانى برخاست تا به منزل خود برود، آن مرد گفت کجا مى روى روزکوتاه است.
اکنون ظهر فرامیرسد او همنشست تا ظهر شد و آنها نماز ظهر گذاشتند، بعدازآن گفت بین ظهر و عصر فاصله زیادى نیست، صبر کنید نماز عصر را هم ادا کنیم، او را در مسجد نگه داشت تا نماز عصر را هم خواندند، آن مرد برخاست که برود.
بار دیگر گفت: اکنون آخر روز است صبر کنید تا شب باهم برویم، او را نگه داشت و نماز مغرب را هم خواندند و بعدازآن مرد تازهمسلمان خواست برود بار دیگر گفت نماز عشاء را بخوانیم و برویم، آنها نماز عشاء را هم خواندند و بعد از هم جدا شدند.
هنگام سحر بار دیگر آن مرد بهطرف منزل نصرانى رفت و در زد، او آمد و معلوم شد رفیق شب گذشته است، آمده او را به مسجد ببرد، گفت: برخیز و وضوء بگیر باهم به مسجد براى عبادت برویم.
مرد نصرانى گفت: براى این دین بیکارتر از مرا پیدا کن، من مردى فقیر و صاحب عیال هستم امام صادق علیه السلام فرمود: او را نخست در چیزى وارد کرد ولى بار دیگر از آن خارج ساخت.
لذا امام علیه السلام تأکید میکنند که در برخوردها و صحبت وزندگی، گروهها و تفکرات گوناگونی وجود دارند و اگر میخواهید تبلیغ و ترویج کنید، باید جاذبه شما از دافعه بیشتر باشد و به حد افراط و تفریط نرسد.
پرهیز از تندروی شیعیان و اهتمام به حفظ اصول
امام صادق علیه السلام و مقابله با جریانهای فرهنگی و سیاسی انحرافی
ج) پرهیز از تندروی شیعیان و اهتمام به حفظ اصول
امام جعفر صادق علیه السلام روی نکاتی دست گذاشته بودند اولاً: شیعیان را از برخورد و رویارویی با حکومت بر حذر میداشتند و میفرمودند: به کار تبلیغاتی بپردازید و دوم اینکه مردم را از تندروی بر حذر میداشتند، خودشان باسیاست خاصی حرکت میکردند، با حفظ اعتقادات و خطوط قرمز حتی یکقدم عقبنشینی نکرده و با حفظ اصول و ضوابط حرکت میکردند.
ایشان هرگز اجازه نمیدادند که شیعیان تندروی کنند و از تندروی برخی از پیروانشان ناراحت میشدند و با این افراد برخورد میکردند مثلاً با غلات و انسانهای تندرو و باکسانی که افراطوتفریط میکردند بهشدت برخورد میکردند در کافی شریف آمده است که امام صادق به افرادی که در مسجد برخی سخنان را میگفتند فرمودند:«خَلْقٌ فِی الْمَسْجِدِ یَشْهَرُونَّا وَ یَشْهَرُونَ أَنْفُسَهُمْ، أُولئِکَ لَیْسُوا مِنَّا، وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ، أَنْطَلِقُ فَأُوَارِی وَ أَسْتُرُ، فَیَهْتِکُونَ سِتْرِی، هَتَکَ اللَّهُ سُتُورَهُمْ یَقُولُونَ: إِمَامٌ، أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَنَا بِإِمَامٍ إِلَّا لِمَنْ أَطَاعَنِی، فَأَمَّا مَنْ عَصَانِی فَلَسْتُ لَهُ بِإِمَامٍ، لِمَ یَتَعَلَّقُونَ بِاسْمِی؟ أَ لَایَکُفُّونَ اسْمِی مِنْ أَفْوَاهِهِمْ؟ فَوَ اللَّهِ لَا یَجْمَعُنِی اللَّهُ وَ إِیَّاهُمْ فِی دَارٍ»؛ عدهای به مسجد میروند و ما را و خودشان را انگشتنما میکنند آنها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستند من روش مدارات را به کار میگیرم من با آنها مدارا میکنم و ستر میکنم و میپوشانم آنها پردهدری میکند خدا پردههای ستر آنها را بدرد آنها میگویند من امام ایشان هستم و خودشان را پیرو من میدانند و الله من امام آنها نیستم من امام کسانی هستم که از من اطاعت کنند اما کسانی که از من اطاعت کنند من امام آنها نیستم چرا اسم من را یدک میکشند و از اسم من سوءاستفاده میکنند به این کار خود خاتمه بدهند و نام من را نبرند از خدا میخواهم که من و آنها در قیامت یکجا نباشیم و من با آنها نباشم؛ لذا روش امام روش مدارات بود، زمانی زنی که ظاهراً ام خالد بود و راجع به شخصیتهای اهل سنت سؤال کرد و امام از روی تقیه به ایشان مطلبی را گفتند، ایشان گفت این آقایی که نزد شماست به من میگوید از آنها بیزاری بجوی، امام نفرمودند بیزاری بجوی، فرمودند از ایشان تبعیت کن و با تاکتیک خاصی همنظر خودشان را بیان میکنند که اقرار به جهل نشود و دستآویزی برای دیگران نباشد و بعد که آن جمع بیرون رفتند امام فرمود اینها میخواهند من چیزی را بگویم که فوراً نزد همه اعلام کنند که امام صادق چنین سخنی را گفت، سیاست ایشان سیاست مدارا بود و ضمن اینکه یکقدم از اصول و مبانی و اعتقادات و مبانی عقبنشینی نکردند و همان اصول و مبانی را ترویج میکردند اما با تاکتیک و روش مخصوص خودشان. حضرت از افراطوتفریط جلوگیری میکردند، در برابر غلات میایستادند و در برابر کسانی که تندروی میکردند میایستاد.