لقب معصومه
حضرت فاطمه معصومه علیها السلام بانویی بهشتی، پیراسته از زشتیها، غرق در عبادت و نیایش و شبنم معطر آفرینش است، شاید یکی از دلایل معصومه نامیدن این بانو آن باشد که عصمت مادرش حضرت زهراعلیها السلام در او تجلّی یافته است. براساس پارهای از روایات، این لقب از سوی امام رضاعلیه السلام به این بانوی والا مقام اسلام داده شده است، چنانکه فقیه بلند اندیش و سپید سیرت شیعه، علامه مجلسیرحمه الله در این باره میگوید: امام رضاعلیه السلام در جایی فرمود: هر کس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است.
کرامات حضرت معصومه سلام الله علیها
- محروم از فیض حضور
نقل میکنند شخصی به نام سیدعبدالرحیم که مورد وثوق بود، گفت: در عالم خواب دیدم، در قبرستان بزرگ قم جمعیت بسیاری هستند، در این هنگام شخصی بزرگواری را که سوار بر اسبی بود و از بازارچه میآمد مشاهده نمودم، دیدم در پشت سر آن سوار، شخصی گفت: این سوار حضرت حجّت علیه السلام میباشد، تا این خبر را شنیدم، سراسیمه به دنبال آن حضرت شتافتم، دیدم آن حضرت به صحن مطهر آمد و در آنجا پیاده شد.
صحن خلوت بود، کسی را جز آن حضرت و شخصی که همراهش بود در آنجا ندیدم، مشاهده کردم که آنها عبور کرده تا به در صحن عتیق رسیدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم، با خود گفتم نگهداشتن اسب خوب است یا همراه حضرت بودن؟ سرانجام همراهی حضرت را برگزیدم و افسار اسب را به دست همان شخصی که همراه امام بود دادم و خودم به دنبال حضرت روانه شدم، دیدم حضرت وارد حرم شد و در بالا سر مرقد حضرت معصومه علیها السلام توقف کرد، هیچ کس از خدام نبودند، پیش خود فکر میکردم آیا به حضور حضرت بودم یا نروم؟ در کنار رواق ایستادم، صدای آن حضرت را میشنیدم، امّا چیزی نمیفهمیدم، پس از مدتی آن حضرت از حرم بیرون آمد و من نیز از حرم بیرون آمدم و پشت سر او به راه افتادم، ولی ناگهان ناپدید شد و هرچه جست و جو کردم دستم به دامنش نرسید و از فیض حضور آن بزرگوار محروم گشتم.
بسترهای شادکامی در زندگی
۱ . امنیت و شادکامی
بستر لازم برای لذّت بردن از زندگی ، وجود «امنیت» است . بدون امنیت ، زندگی ، جلوه ای نخواهد داشت ؛ زیرا شیرینی آن به وسیله تلخی ترس از بین می رود . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: هیچ خیری … در وطن نیست ، مگر با امنیت و شادی . امام علی علیه السلام رابطه میان این دو مفهوم را به خوبی بیان کرده ، فرموده است : هر شادی ، نیاز به امنیت دارد .و در کلام دیگری می فرماید: رفاه زندگی در امنیت است . بنابراین ، یکی از نعمت های دنیا برخورداری از امنیت است و به جهت جایگاهی که دارد ، می توان آن را گواراترین نعمت دانست . امام علی علیه السلام می فرماید: هیچ نعمتی گواراتر از امنیت نیست .
۲ . سلامت و لذّت
امام صادق علیه السلام می فرماید: لذّت زندگی هنگامی قابل درک است که انسان از نعمت سلامت ، برخوردار باشد. تن بیمار ، زندگی را برای انسانْ تلخ می کند . اگر سلامت، وجود نداشته باشد ، ثروتمندترین افراد نیز از زندگی خود لذّت نمی برند . امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: به وسیله عافیت ، لذّت زندگی درک می شود .اگر همه امکانات ، فراهم باشد ، ولی سلامت وجود نداشته باشد ، لذّت انسان ، کامل نمی گردد: با وجود سلامت ، لذّتْ کامل می شود . مثلاً لذّت غذای مطبوع ، هنگامی درک می شود که انسان ، سالم باشد: با سلامت مزاج ، لذّت غذا درک می شود . بنا بر این ، سلامت ، برترینِ نعمت هاست و هیچ لذّتی گواراتر از عافیت (سلامت تن و روان) نیست ؛ اما با این حال ، یکی از نعمت های فراموش شده است . برای لذّت بردن از سلامت ، باید قدر آن را شناخت و در نگه داری آن کوشید.
۳ . لذّت خواب
زمان ، به دو قسمت شب و روز تقسیم شده است . روز ، برای تلاش و فعالیت و کسب روزی ، و شب، برای استراحت و برطرف کردن خستگی . اگر شب برای استراحت و رفع خستگی قرار داده نمی شد ، کار مداوم و خستگی های پیاپی ، جسم انسان را فرسوده می کرد . همان گونه که در بحث لذّت کار مطرح کردیم ، تلاش و فعالیت ، یکی از عوامل آرامش و بهداشت روان است؛ اما کار و تلاش مستمر هم ، موجب خستگی جسمانی و روانی می گردد . از این رو ، انسان در کنار کار ، به استراحت نیز نیاز دارد . روز ، برای تلاش قرار داده شده و شب ، برای استراحت . خواب و استراحت اگر به درستی انجام شود ، نقش مؤثّری در آرامش روانی انسان ها دارد و در نتیجه ، بر میزان رضایت از زندگی افراد خواهد افزود و نباید به سادگی از کنار آن گذشت . خداوند در قرآن کریم خواب را مایه راحتی و آسایش معرفی کرده است : «وَ جَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا . و خواب شما را مایه آسایش و استراحت قرار دادیم» . و در جای دیگر قرآن کریم آمده است: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِبَاسًا وَ النَّوْمَ سُبَاتًا . و اوست که شب را برای شما پوشش قرار داد و خواب را مایه راحتی» . شب ، همانند رواَندازی است که انسان را در برمی گیرد و انسان ، چون به خواب می رود ، آسوده می گردد. مرحوم علّامه طباطبایی رحمه الله در تعریف «سُبات» می گوید: سبات به معنای راحتی و رها شدن است ؛ زیرا خواب ، باعث آرامش و آسودگی قوای جسمانی از خستگی و رنجی می شود کهدر هنگام بیداری ، بر اثر تصرّفات نفس در بدن ، عارض می شود . در جای دیگر قرآن نیز به آرام بخش بودن شب ، اشاره شده است: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِتَسْکُنُواْ فِیهِ . او همان کسی است که برای شما شب را قرار داد تا در آن ، آرامش یابید» . امام صادق علیه السلام به مفضل بن عمر می فرماید: ای مفضل! در طلوع و غروب آفتاب ، به خاطر پدید آمدن و چرخش شب و روز ، اندیشه کن . اگر طلوع خورشید نبود ، کار جهانْ یکسره درهم می شد و مردم ، قادر به زندگی و رسیدن به امور خود نبودند . دنیا تاریکستانی به زیان آنان بود و بدون نور ، زندگی ، گوارا نبود و از آن لذّت نمی بردند . نیاز به طلوع خورشید پیداست و به شرح بیش از این ، نیازی نیست ؛ ولی در راز غروب خورشید ، اندیشه کن ! اگر غروب نبود ، مردم ، آرامش و قرار نداشتند ، حال آن که اینان بیش از هر چیز ، به آرامش و استراحت جسم و جان و حواس و مهلت یافتن هاضمه برای هضم غذا و رساندن غذا به تمام اعضا نیازمندند . امام زین العابدین علیه السلام نیز در بیان آثار آرام بخشی شب و خواب ، و نقش آن در لذّت بردن از زندگی می فرماید: پس شب را برای آنان آفرید تا در آن از حرکت های رنج آور و جنب و جوش های کار ، آرامش یابند و آسایش و خواب آن را لباسی قرار داد که بپوشند تا برای شان مایه آسودگی و نیرومندی گردد و به لذّت و شهوت ، دست یابند .بنا بر این ، یکی از عوامل آسایش زندگی ، «خواب» است. خوابیدن به اندازه و به موقع ، نقش مهمّی در رضایت از زندگی دارد . نباید خواب و استراحت ـ خصوصا هنگام شب ـ را بی اهمیت دانست . زندگی امروز ، خواب و استراحت ما را دچار اختلال کرده است . کم خوابی ، بدخوابی ، سر و صدا و … از عواملی است که موجب اختلال در خواب می شود . با تنظیم خواب می توان از زندگی ، بهتر استفاده کرد و لذّت بیشتری از آن برد و بدین سان ، از زندگی ، احساس رضایت بیشتری داشت و شادتر زیست .
۴ . شوخ طبعی
یکی از زمینه های شادکامی، خنده و شوخی است. مزاح و شوخی، فشار روانی انسان را می کاهد و فضای روان را صفا و نشاط می بخشد. امام کاظم علیه السلام نقل می کند که روزی فردی اعرابی ، خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسید و هدیه ای به ایشان داد. سپس گفت: «پول هدیه ما را بده!» . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با شنیدن این جمله ، شروع کرد به خندیدن. پس از آن ماجرا هرگاه آن حضرت ، اندوهگین می شد، می فرمود: «آن اعرابی چه کرد؟! ای کاش می آمد» . بنابراین یکی از راه های کاهش اندوه، شوخی کردن و خندیدن است. وانگهی یادآوری خاطرات خنده آور نیز مفید و تأثیرگذار است. ایمان و شوخ طبعی ، منافاتی با یکدیگر ندارند. الگویی که دین از زندگی ارائه می دهد، خالی از این قبیل امور نیست؛ بلکه برعکس، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله یکی از ویژگی های اهل ایمان را شوخ طبعی آنان می داند: مؤمن ، شوخ طبع و اهل بازی (سرگرمی) است و منافق ، اَخمو (تُرشرو) و عصبی مزاج .
با ورود اسلام به عنوان یک آیین زندگی به حجاز، برخی از اهل ایمان از اموری مثل خندیدن و مزاح کردن ، دوری می نمودند و زندگی را فقط در نماز و روزه و مناجات خلاصه کرده بودند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با این انحراف به مبارزه برخاسته و رعایت اعتدال را توصیه کردند و از آن جا که آنان خود را پیرو حضرت می دانستند ، حضرت می فرمود: همانا من هم بشری مثل شما هستم که با شما شوخی می کنم. و در خطاب دیگری می فرماید: اما من، هم نماز می خوانم و هم می خوابم، هم روزه می گیرم و هم [در روز ]غذا می خورم، هم می خندم و هم گریه می کنم. پس کسی که از راه و روش من ، روی گرداند، از من نیست. روزی امام صادق علیه السلام از یونس شیبانی پرسید: «وضع شوخ طبعی در میان شما چگونه است؟» . گفت: اندک است. حضرت فرمود: این گونه عمل نکنید ؛ چرا که شوخی کردن ، از خوش اخلاقی است و تو بدین وسیله ، برادر خود را شاد می سازی.در این کلام ، دو نکته زیبا وجود دارد : یکی این که شوخی کردن ، یکی از مؤلّفه های حُسن خلقی است که دین بر آن تأکید دارد و دوم این که این کار ، مایه سرور و شادمانی دیگران می شود و بدین وسیله ، اندوه آنان کاهش می یابد. جالب این که امام صادق علیه السلام در ادامه سخن به همین نکته اشاره کرده ، می فرماید : و همانا سیره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این بود که با کسی شوخی می کرد تا او را مسرور سازد.در کنار همه فضایل حضرت، یکی از سیره های ایشان این بود که افراد غمگین را به وسیله شوخی کردن، شاد می ساخت. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: سیره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این بود که وقتی یکی از اصحاب خود را غمگین می دید، او را به وسیله شوخی کردن ، شاد می کرد و می فرمود: خداوند ، نفرت دارد از ترش رویی در چهره برادرش.گذشته از این که خود انسان می تواند با شوخ طبعی بار فشارهای روانی خود را کاهش دهد، دیگران نیز می توانند به وسیله شوخی کردن با او، بار غم و اندوه وی را بکاهند.
هنر رضایت از زندگی - عباس پسندیده
حکایتی از گلستان سعدی
. توانگر بخیل
ثروتمندی بخیل ، دارای یک پسر بیمار و رنجور بود ، خیرخواهان به او گفتند : مصلحت آن است که برای شفای پسرت ، ختم قرآن کنی ( یکبار قرآن را از آغاز ، پایان بخوانی ) با قربانی کنی ، و با ذبح گوسفند و یا شتر ، گوشت آنها را صدقه بدهی .
ثروتمند بخیل ، اندکی در فکر فرو رفت و سپس سر برداشت و گفت : ((ختم قرآن ترک شده که در دسترس ما است ، بهتر از قربانی از گله ای است که در محل دور است . ))
صاحبدلی سخن او را شنید و گفت : ((او از این رو ختم قرآن را برگزید که قرائت آن کار زبان است و زحمت و هزینه ای ندارد ، ولی زر (طلا) به جان بسته است ، و دل برداشتن از آن ، دشوار خواهد بود.))
دریغا گردن طاعت نهادن
گرش همره نبودی دست دادن
به دیناری چو خر در گل بمانند
ورالحمدی بخوانی ، صد بخوانند
داستان هایی از حکمت های لقمان
نپذیرفتن داوری میان مردم :
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :در حقیقت ، لقمان ، پیامبر نبود ؛ لیکن بنده ای بود مصمّم، اندیشه مند و با حُسن ظن . خدا را دوست می داشت . پس خدا نیز او را دوست داشت و حکمت را بر او ضمانت کرد. وسط روز ، خوابیده بود که ناگهان به پذیرش خلافت ، فرا خوانده شد که : «ای لقمان! آیا می خواهی که خداوند ، تو را خلیفه ای در روی زمین قرار دهد تا در میان مردم ، به حق ، داوری کنی ؟» . لقمان ، بیدار شد و در پاسخ گفت : «اگر پروردگارم مرا وادار کند، می پذیرم؛ زیرا می دانم که اگر با من چنین کند . یاری ام می نماید و دانشم می آموزد و از خطا نگاهم می دارد. ولی اگر پروردگارم مرا مخیّر سازد، عافیت را می پذیرم و بلا را نمی پذیرم» . فرشتگانی که نمی دیدشان ، با صدایی به او گفتند: ای لقمان! چرا چنین گفتی؟ گفت: «زیرا حکمران ، در سخت ترین و مشکل ترین مقام ، جای گرفته که ظلم از هر طرف ، بر او احاطه دارد؛ [امکان دارد] خوار شود یا یاری گردد . اگر به صواب داوری کند، امید است که نجات یابد و اگر [در داوری] به خطا رود، راه بهشت را به خطا رفته است. هر کس در دنیا حقیر و بی مقام باشد ، بهتر از این است که صاحب مقام باشد ، و هر کس دنیا را در مقابل آخرت بر گزیند، دنیا او را می آزماید ؛ ولی به پادشاهیِ آخرت ، دست نمی یابد» . فرشتگان از زیباییِ گفتار او ، در شگفت شدند. لقمان ، لحظه ای خوابید و سراسر وجودش آکنده از حکمت شد. پس ، از خواب بیدار شد و [از آن پس ]حکیمانه سخن گفت . پس از او، داوود علیه السلام به پذیرش خلافت ، فرا خوانده شد و او آن را پذیرفت و شرط لقمان را مطرح نکرد… . لقمان با دانش و حکمتش ، داوود را یاری می کرد. داوود گفت: «خوشا به حالت ، ای لقمان! به تو حکمت داده شد و بلا از تو دور گردید ؛ ولی به داوود خلافت داده شد و دچار مصیبت و فتنه گردید» .
صفحات: 1· 2