بدترین دوستان
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید:
شَرُّإِخْوانِکَ مَنْ داهَنَکَ فی نَفْسِکَ وَساتَرَکَ عَیْبَک(1)
بدترین دوستان تو آنها هستند که با تو مداهنه و چرب زبانی می کنند و عیوب تو را می پوشانند.
شرح کوتاه
گریز از واقعیات و پرده پوشی بر حقایق نه مشکلی را حل می کند و نه خدمتی به کسی محسوب می شود، به همین دلیل دوستانی که به جای انتقاد سازنده و صحیح سعی دارند حقایق را کتمان کنند و برای ارضای کاذب خاطر دوست عیوب او را بپوشانند و یا آن را حسن جلوه دهند نه تنها خدمتی در عالم دوستی و رفاقت نکرده اند، بلکه خیانتی بزرگ مرتکب شده اند; خیانتی که گاهی به قیمت حیثیت وآبرو و افتخار و سعادت دوست آنها تمام می شود.
1. نقل از کتاب غرر الحکم.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
در محضر آیت الله بحجت
ذکر الله حدی ندارد
هر عمل خیری، حدی از آن مطلوب است که اگر از آن حد گذشت، ضدش حاصل می شود، یعنی اگر انسان پایین تر از حد مطلوب انجام داد قاصر و یا مقصر است، و اگر بالاتر از حد مطلوب بود، به صعوبت مبتلا می شود، تا این که به حدی می رسد که غیر ممکن و غیر مقدور بشر می گردد. مانند نماز که بدن انسان طاقت زیاد نماز خواندن را ندارد، و یا مزاحم خیراتی است که به سبب نماز از انسان فوت می شوند، به گونه ای که دیگر انسان نمی تواند آن ها را مثل گذشته انجام دهد. سایر خیرات و طاعات نیز این گونه است، به جز ذکر الله چنان که در روایت دارد که حدی برای آن نیست. البته مقصود ذکر لسانی نیست، زیرا در اثر آن نیز اعضا و جوارح انسان به ملالت و ضعف و عجز و سستی دچار می شوند، بلکه ذکر الله که حدی ندارد اعم از ذکر قلبی و لسانی، بلکه اعم از ذکر بدنی است، چون تمام طاعات و همه ی آن چه مرضی خداست ذکر الله است، و این گونه با همه ی طاعات جمع، و با هر نوع طاعت پیاده می شود، نظیر قضای حوایج، ادای واجبات، ادای واجبات، بلکه به جا آوردن مستحبات، که نزد اهلش ذکر الله است، بلکه ترک مکروهات و محرمات هم ذکر الله است. در آن روایت از امام صادق علیه السلام - آمده است:
من اشد ما فرض الله علی خلقه، ذکر الله کثیرا. ثم قال: لا اعنی سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر و ان کان منه، و لکن ذکر الله عند ما احل و حرم.
از سخت ترین چیزهایی که خداوند بر خلق واجب نموده، ذکر بسیار خداوند است. سپس فرمود: مقصودم سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر نیست، هر چند این ها نیز از یاد خداست؛ بلکه منظورم یاد خدا هنگام حلال و حرام او است.
یعنی ذکر قلبی محض. آیا واقعا سبحان الله است و اشد تذکیرا؛ (بیشتر انسان را به ی اد خدا می آورد) است، و یا این گفتار حضرت یوسف - علیه السلام - که: معاذ الله انه، ربی احسن مثوای انه، لا یفلح الظلمون
پناه بر خدا! او پروردگار من است، و جایگاهم را نیکو قرار داده است، و ستمکاران هرگز رستگارنمی شوند.
بسم الله بفرمایید، کار گذشته بود که قرآن می فرماید:
و هم بها لولآ ان رءا برهن ربه
حضرت یوسف - علیه السلام - نیز آهنگ او را می کرد، اگر برهان و نشانه ی روشن پروردگارش را نمی دید.
آیا همه اش به اختیار او بود، یا خدا حفظ کرد؟ چه کار کرد؟ آیا کاری کرد جز این که برهان رب را دید. البته قطعا هزارها کار پیش از آن انجام داده بود تا اسباب برهان رب را در اوقات خلوت تحصیل کرده بود، که در آن موقعیت حساس برهان رب را دید.
در محضر آیت الله بهجت - محمد حسین رخشاد
دور افتادگان از رحمت خدا
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:
مَنْ وَجَدَ ماءً وَتُراباً فَافْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللهُ!(1)
کسی که آب و زمین در اختیار داشته باشد و با این حال فقیر و نیازمند گردد از رحمت خدا بدور باد!
شرح کوتاه
از احادیث اسلامی این حقیقت به خوبی به دست می آید که مسلمانان و جهاد باید از تمام منابع مختلف: دامداری، کشاورزی منابع و معادن زیر زمینی، حرفه و صنعت و تجارت برای مبارزه با فقر استفاده کنند، حتی اگر ملتی تنها یکی از این سرمایه ها را در اختیار داشته باشد باید بوسیله این، خلاء اقتصادی خود را پر کند تا چه رسد به این که همه آنها را در اختیار داشته باشد; و اگر چنین نکند ملتی نفرین شده و دور از رحمت خدا و روح اسلام خواهد بود، نیاز به دیگران در هر صورت از نظر اسلام محکوم است.
1. بحارالانوار، جلد 103، صفحه 65.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
ساز و کارهای تعلیم و تربیت در عصر ظهور
عصر ظهور، عصر شکوفایی و بالندگی انسان، در پرتو تعلیم و تربیت واقعی و رسیدن او به بصیرت اخلاقی است و آن با مکانیسم ها و شیوه های گوناگونی محقق می شود که مهم ترین آنها تربیت عقلانی است؛ یعنی، شکوفا کردن عقل و خرد آدمی (برای باور عمیق و ژرف نسبت به آموزه های دینی و عشق به مکارم اخلاقی) و نیز بالنده کردن فطرت و سرشت پاک آدمی و تزکیه نفس آلوده. در واقع چند مؤلّفه مهم اخلاقی ـ فکری در این نظام قابل شناسایی است.
1. انقلاب بزرگ فرهنگی و اخلاقی؛
2. بالابردن سطح دانایی و خرد ورزی انسان؛
3. ریشه کنی عوامل فساد و تباهی فرد و اجتماع؛
4. کمک گرفتن از عقل و خرد در جهت شناختمبدأ و معاد و نیکی ها و زشتیها؛
5. کمک به قدرت انتخاب گری مردم در جهت دادن به آنها برای تغییر وضع نابسامان خود؛
6. رشد توأم فکری و اخلاقی انسان (تزکیه و تعلیم مردم)؛
7. مهذب کردن اخلاق مردم و آشنا ساختن آنان با فضایل انسانی و… .
روشن است برای نجات انسان ها از گرداب ضلالت و جهالت و اصلاح جوامع و کاستن از مشکلات عدیده، باید سازوکارها و شیوه های مختلفی به کار گرفته شود و از ابزار و امکانات مناسبی استفاده گردد. در عصر ظهور از همة امکانات و مکانیسم های ممکن برای بهْسازی اخلاق و پاکزیستی انسان و ایجاد محیط سالم و متعالی بهره گرفته خواهد شد و این در پرتو عنایات الهی و شخصیت، قدرت و درایت ویژة امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ممکن خواهد بود. در این قسمت سازوکارها و مکانیسم های برگرفته از روایات و منابع دینی، ذکر می شود:
1. شکوفاسازی عقل فردی و جمعی
مهم ترین مکانیسم رسیدن به بصیرت اخلاقی، کمال فکری است؛ یعنی، توجه ویژه دین به شکوفا کردن عقل و خرد آدمی و بالا بردن سطح دانایی و روشن بینی او. پس نخستین و اساسی ترین مکانیسم، شکوفایی بعد فکری و عقلی انسان ها است.
عقل، پایه و اساس انسانیت، حجت باطنی خداوند، وسیلة فهم و دریافت معارف بنیادین اعتقادی و یکی از منابع استنباط احکام فقهی اسلام است. شکوفا سازی و تربیت این موهبت ارجمند الهی، رسالت تمامی ادیان آسمانی، به ویژه دین اسلام بوده است.
اسلام، به عقل و تعقل بسیار اهمیت داده و تربیت اخلاقی را به نوعی تربیت عقلانی و بازپروری قوة استدلال می داند. فلاسفه و متکلمان شیعی ـ از جمله شیخ طوسی، شیخ مفید، فارابی، بو علی سینا و… ـ بر این باورند که عقل آدمی، توان شناسایی حسن و قبح افعال را داراست و عقلی دانستن حسن و قبح را نیز به این معنا می دانند که عقل آدمی، می تواند در ابتدا به حسن و قبح عملی پی ببرد.
محتوای برخی از روایات، این است که اساساً زیربنای اخلاق، وابسته به عقل و خرد است؛ زیرا عقل است که آدمی را از ارتکاب اعمال زشت و رفتار ناپسند باز می دارد و او را به پاکی گزینی و روشنبینی ایمانی و اخلاقی دعوت می کند. به عبارت دیگر عقل همانند پیامبر بیرونی است که انسان ها را از ارتکاب اعمال زشت باز می دارد. امام علی (علیه السلام) می فرماید:
«العاقل من تورع عن الذنوب و تنزه من العیوب» ؛ «خردمند کسی است که خود را از گناهان بر حذر داشته، خود را از عیوب پاک سازد.»
و نیز: «العاقل من قمع هواه بعقله»؛ «خردمند کسی است که در پرتو عقلش، بر هواهای نفسانی پیروز گردد».
با توجه به سخنان امام علی (علیه السلام) عقل عبارت است از: نیروی تشخیص و ادراک حق و باطل در «قلمرو نظر» و خیر و شرّ در «قلمرو عمل» از یک سو و بازدارنده از اعمال گناه، و هدایت کننده به اعمال صالحه از سوی دیگر.
پس برای برخورداری از روحیات متعالی و اخلاقی در درجة اول باید به پرورش خرد و عقل پرداخت. طبیعی است وقتی علت، پرورده باشد، معلول نیز قوی تر واستوارتر به وجود خواهد آمد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«دعامة الانسان العقل و العقل منه الفطنة و الفهم الحفظ والعلم»؛ «ستون وجودی انسان، عقل است و هوشمندی و فهم و حفظ و دانش از عقل سرچشمه می گیرند».
وصول به کمالات اخلاقی در پرتو نیروی خرد و عقل امکان پذیر است و هر مقدار عقل دچار رکود گردد، به همان نسبت امکان رشد اخلاقی ممتنع خواهد بود. رسول خدا در روایتی می فرماید:
«انما یدرک الخیر کله بالعقل»؛ «همانا همه نیکی ها و کمالات در پرتو عقل عاید انسان می گردد».
البته آنچه در امر تربیت عقلانی از اهمیت برخوردار است، بذل توجه به پرورش عقل الهی است؛ چرا که انسان سعادتمند در مکتب اسلام، کسی است که علاوه بر تربیت یافتن در عقل معاش، عقل معاد نیز در وی رشد یابد. به نظر مرحوم نراقی، عقل برترین قوة وجود آدمی است و با پیروی از آن است که دیگر قوا تعدیل شده و به فضایل مربوط دست می یابند.
البته در عین حال که بر عقل تأکید فراوان شده، به تزکیه درون و تحولات درونی نیز توجه گشته است؛ یعنی در امر تربیت اخلاقی، باید به تحوّل و پاکی درونی نیز توجه داشت. قرآن هر گاه از هدایت بشر صحبت می کند؛ این هدایت، بیشتر هدایت درونی، قلبی و شهودی (الهامی و ایجابی) است. برای مثال در جایی می فرماید:
?و یزید الله الذین اهتدوا هدیً?؛ «خداوند هدایت آنهایی را که هدایت یافته اند، افزون خواهد نمود».
این شهود از منظر اسلام، به معنای تحولی درونی و باطنی است که فرد را به یک منشأ متعالی (خداوند) وصل می کند و آدمی را واجد دریافت الهامات و مکاشفات دینی و مذهبی می نماید.
در روایت بسیار قابل توجهی، به این بعد از کمال فکری و عقلی بشر ـ که در عصر ظهور در حد بالایی خواهد بود ـ اشاره شده است. امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
«اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و کملت به احلامهم» ؛ «وقتی قائم قیام کند، دست (عنایتش) را بر سر بندگان می نهد و بدین وسیله عقل آنها زیاد شده و فهمشان بالا می رود (کامل می گردد)».
علامه مجلسی در مراة العقول درباره این روایت می گوید:
«ضمیر در «یده» یا به خداوند بر می گردد و یا به قائم و در هر دو حال این سخن کنایه از بخشندگی و مهربانی، یا قدرت و تسلط می باشد و این دومی احتمالش بیشتر است».
به نظر می رسد این جمله، کنایه از تربیت امت اسلامی توسط امام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد و تعبیر از «رؤوس» (سرها)، به آن دلیل است که مردم سر را مرکز خرد و اندیشه می دانند و دست بر سر نهادن کنایه از اقناع و تربیت است و فرقی نمیکند که خداوند مربی باشد و یا مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛ زیرا قانون مهدوی، همان قانون الهی است و تربیت او، آیت تربیت پروردگار بلند مرتبه می باشد. بدین ترتیب نتیجة طبیعی و مطلوب تربیت ـ که عبارت از گرد آمدن عقل ها و تکامل اندیشه ها است ـ به بار می نشیند.
منظور از گرد همآمدن عقلها، توافق بر عقیده ای واحد و برنامة قانون واحد می باشد. آن طور که به سختی می توان، تصور کرد بین دو نفر که در تفکر کلی دولت جهانی مهدوی ذوب شدهاند، اختلافی درگیرد، به ویژه زمانی که امت و بشریت به درجه ای از کمال برسند که افکار عمومی آنها «معصوم» گردد و همنوایی و اتفاق در کارها بسیار آسان شود. مراد از تکامل اندیشه ها (کملت به احلامهم)، رشد یافتگی هر چه بیشتر انسان ها است. این تعبیر به جنبه خیرخواهانة انسان باز می گردد؛ همان جنبه ای که نخستین مرحلة آن عدالت فردی و بالاترین مرحلهاش «عصمت» است که جامعه بشری سرانجام به آن خواهد رسید.
این نتیجه در هر دو جنبة علمی و روانی، موجب پدید آمدن بینش و بیداری در دولت و جامعة مهدوی می شود؛ همان بینشی که در ژرفای آن، جز برای کسانی که در آن عصر زندگی می کنند، ممکن نیست و ما نیز تنها عناوین کلی آن را می شناسیم.
پس دست نهادن بر سر بندگان خدا، به معنای تربیت و اعتلای اندیشه ها و افکار و عواطف انسان ها است که اگر همراه با رشد اخلاقی و تزکیه و تربیت صحیح باشد در انسان «بصیرت اخلاقی» ایجاد می کند و او را به سرمنزل مقصود رهنمون می سازد.
پرورش خرد و اندیشة آدمی (تربیت عقلانی) و بالابردن سطح دانایی و بصیرت او، مکانیسمی تأثیرگذار و با ارزش در رشد و شکوفایی معنوی او است که بر اساس روایات در عصر ظهور محقق خواهد شد.
تعلیم و تربیت در عصر ظهور - رحیم کارگر
ادامه دارد…
علل و حکمتهای غیبت امام زمان
از آنجا که عالم براساس یک نظام علّی و معلولی اداره میشود لذا همه وقایعی که در آن به وقوع میپیوندند دارای علت و حکمت بهخصوصی هستند. در این راستا وقتی به منظور معلوم شدن علت غیبت امام عصر(عج) به بررسی روایات میپردازیم به روایات زیادی برمیخوریم که در ضمن آنها تصریح شده است که فلسفه واقعی غیبت آن حضرت برای بشر معلوم نیست. امّا در عین حال در تعدادی از روایات از حکمتهای غیبت سخن به میان آمده است. به عنوان مثال در بعضی از آنها (از اموری چون امتحان و آزمایش مردم، حفظ جان امام(ع) در امان ماندن از بیعت با ستمگران، فراهم شدن زمینه انجام وظایف و… به عنوان عوامل غیبت امام مهدی(ع) یاد میشود.در مجموعه روایتهایی که از حضرت علی(ع)، نقل شده است به برخی از حکمتهای غیبت اشاره شده است که از جمله آنهاست:
در امان ماندن از بیعت با ستمگران
بر طبق یک روایت، علیبن ابیطالب(ع) میفرمایند:موقعی که قائم [حضرت مهدی(ع)]، قیام کند بیعت کسی در گردن (ذمه) او نخواهد بود و به همین جهت است که تولد او به صورت مخفی صورت خواهد گرفت و بعد نیز وجود مبارکشان غایب خواهد شد.
مشخص شدن گمراهان
یکی از راههای تشخیص قوت ایمان و میزان پایبندی افراد به تعالیم اولیای الهی، عملکرد آنها در دوره غیبت رهبران الهی است. به عنوان مثال وقتی حضرت موسی(ع) به امر الهی حدود چهل روز برای مناجات در کوه طور اقامت کرد اغلب مردم به خاطر نداشتن ایمان و یقین کافی فریب سامری را خوردند و از آیین الهی دست کشیدند. در اشاره به این سنت الهی امام علیبن ابیطالب(ع) در روایتی پس از اشاره به وجود مبارک امام مهدی(ع) اضافه میکنند:آن حضرت از چشم مردم نهان خواهد شد تا مردمان گمراه از غیر گمراهان مشخص شوند.
ستم و ظلم مردم به خودشان
علی(ع) آنجا که از لزوم وجود حجت الهی در نظام هستی سخن میگویند به مسئله غیبت حجت الهی و علت آن با این تعابیر اشاره دارد:ای مردم! بدانید که زمین هرگز از حجت الهی خالی نمیماند. امّا پروردگار عالم مردم را به خاطر ظلم و ستمی که مرتکب میشوند و همینطور به جهت زیادهرویهایی که در حق خود انجام میدهند به زودی از دیدن حجت خودش [امام مهدی(ع)]، محروم خواهد ساخت.
به جهت ستم به فرزندان علی
حضرت علی بن ابیطالب(ع)، در روایتی به مناسبتی از وقایع غیبت و پیشامدهای آن سخن میگویند و وقایع مربوط به آن دوران را به حوادثی که برای قوم حضرت موسی(ع) رخ داده است تشبیه و تصریح میکنند که سرگردانی و تحیر مسلمانان در زمان غیبت حضرت مهدی(ع) چندین برابر سختتر و بیشتر از دوران سرگردانی و تحیر قوم حضرت موسی(ع) خواهد بود. آنگاه در اشاره به علت این پیشامد میفرمایند:شما به خاطر ظلم و ستمهایی که بر فرزندان من خواهید کرد به این مسئله و سختیهای آن دچار خواهید شد.قابل ذکر است با وجود تصریح امام(ع) به این موضوع، مردم در اثر غرق شدن در دنیا و زخارف آن چند سال بعد از شهادت علی(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسین(ع)، را به آن وضع رقّتبار به شهادت میرسانند و ائمه بعدی را نیز مسموم میکنند و در نتیجه اینکار وقتی نوبت به آخرین حجت الهی میرسد خداوند، ایشان را به خاطر لطفی که بر بندگان خود دارد (علیرغم ناسپاسی آنها) در پس پرده غیبت جهت هدایت مردم و حفظ نظام هستی ذخیره مینماید….
حفظ علامتهای هدایت
همانطور که در حکمت قبلی اشاره شد خداوند متعال به منظور تداوم هدایت مردم در برههای از زمان وقتی آنها قدر نعمت بینظیر الهی؛ یعنی امام معصوم(ع)، را فراموش میکنند بنابر مصالحی وجود مبارک او را در پس پرده غیبت قرار میدهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فیض و رحمت الهی از طریق وی به بندگان خدا تداوم پیدا کند و باب هدایت مردم به سوی خداوند همچنان باز باشد. امام علیبن ابیطالب(ع)، در این باره میفرماید:… خداوندحجتهای خود را به صورت آشکار یا پنهان یا حتی در حالی که خطر آنان را تهدید میکند (در حال ترس و نگرانی) در میان مردم حفظ خواهد کرد تا حجت و دلیلهای روشن و واضح (هدایت و رستگاری) از بین نروند.
غیبت امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) علل و آثار آن از دیدگاه امیرمومنان ( علیه السلام ) - صادق سید نژاد