حکایات و داستان های تربیتی
كودكان را قرآن بياموزيد
زماني كه«فرزدق»[1] در دوران كودكي، همراه پدرش به حضور امام علي ـ عليه السّلام ـ رسيد، امام از پدرش سؤال كرد: «اين پسر كيست؟»
جواب داد: «او فرزند من است و همام نام دارد.»
پدر فرزدق در ادامه سخنش گفت: «شعر و كلام عرب را آن چنان به او آموختم كه مهارت كامل در اين فن دارد.»
آن مرد انتظار داشت كه فرزندش مورد تشويق امام ـ عليه السّلام ـ قرار بگيرد، ولي امام ـ عليه السّلام ـ كه افتخار كودك مسلمان را در فراگيري #قرآن ميدانست فرمود: «اگر قرآن را به او ياد ميدادي برايش بهتر بود.»
فرزدق وقتي اين سخن امام را شنيد به فكر فرو رفت. كلام امام ـ عليه السّلام ـ در قلبش نشست و اين سخن هميشه در خاطرش ماند. از آن لحظه خودش را مقيد كرد تا وقتي قرآن را حفظ نكند آرام ننشيند. چنين نيز كرد و قرآن را كاملا حفظ نمود.[2]
————————-
[1] . از بزرگترين شعراي صدر اسلام است كه اشعاري بلند در مدح ائمه ـ عليهم السّلام ـ نيز دارد.
[2] . ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج10، ص21.
فرزندان موفق
1 - توفیقات مقام معظم رهبری در خدمت به والدین است
از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای نقل شده است که ایشان در مورد رمز موفقیت خود (با تواضع حکیمانه ) می فرمایند :
بنده اگر در زندگی خود در هر زمینه ای توفیقاتی داشته ام ، وقتی محاسبه می کنم به نظرم می رسد که این توفیقات باید از یک کارنیکی که من نسبت به یکی از والدینم انجام داده ام باشد .
سپس در ادامه : خاطره ای را نقل می فرمایند که به نظر ایشان رمز موفقیت ایشان می تواند حساب شود ، و مایه اختصار آن را نقل می کنیم می فرمایند :
پدرم در سنین پیری - بیست و چند سال قبل از فوت - به بیماری آب چشم که موجب نابینائی می شود مبتلا شد بنده در آن موقع در قم مشغول تحصیل و تدریس بودم ، از قم مکررا به مشهد می آمدم و ایشان را به دکتر می بردم ، و دوباره باز می گشتم تا اینک در سال 1343 هجری شمسی به ناچار برای معالجه ، ایشان را به تهران آوردم ، اطباء در ابتداء ما را ماءیوس کردند گرچه بعد از دو سه سال یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم میدید ، اما آن زمان مطلقا نمی توانست با چشمهایش جائی را ببیند و باید دستشان را می گرفتیم .
و این برای من یک غصه (بزرگ ) شده بودم ، زیرا اگر به قم می آمدم ، ایشان مجبور بود در گوشه ای از خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود ، و انس و الفتی هم که با من داشت با دیگر برادران نداشت ، با من به دکتر می رفت ولی همراه شدن با دیگران و رفتن به دکتر برایش آسان نبود ، وقتی بنده نزد ایشان بودم برایشان کتاب می خواندم و با هم بحث علمی می کردیم و از این رو با من ماءنوس بود ، به هر حال احساس کردم اگر ایشان را در مشهد مقدس تنها رها کنم و به قم برگردم ، ایشان به یک موجود معطل و از کارافتاد تبدیل می شود که برای خود ایشان بسیار سخت بود ، برای من نیز خیلی ناگوار بود از طرفی دوری از قم نیز برای من غیر قابل تحمل بود ، زیرا که من با قم انس داشتم و تصمیم گرفته بودم که تا آخر عمر در قم بمانم .
بر سر دو راهی گیر کرده بودم ، این مساءله در ایامی بود که ما برای معالجه پدرم در تهران بودیم ، روزهای سختی را در حال تردید گذارندم .
عصر تابستانی بود که سراغ یکی بزرگان و دوستانم در چهار راه حسن آباد تهران رفتم او اهل معنا و آدم با معرفتی بود ، جریان ایشان تعریف کردم ، در ضمن گفتم : من دنیا و آخرت خودم را در قم می بینم ، اگر اهل دنیا باشم دنیای من در قم است و اگر اهل آخرت هم باشم آخرت من در قم است ، خلاصه من باید از دنیا و آخرت خودم بگذرم که با پدرم به مشهد بروم و در آنجا بمانم !
آن بزرگوار تاءمل مختصری کرد و فرمود : شما برای خدا از قم دست بکش و به مشهد برو ، خداوند متعال می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند .
من در سخنان ایشان تاءملی کردم عجب حرفی است ! انسان می تواند با خداوند معامله کند ، با خودم گفتم برای خاطر خدا ، پدرم را به مشهد می برم و تردا همانجا می مانم ، خداوند هم اگر اراده فرمود ، می تواند دنیا و آخرت مرا از شهر قم به مشهد مقدس بیاورد ، تصمیم خود را گرفتم ، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم یعنی کاملا راحت شدم و با حالت بشاش و آسودگی خاطر به منزل آمدم .
والدین من که چند روزی بود که مرا ناراحت میدیدند ، از بشاش بودن من تعجب کردند به آنها گفتم : من تصمیم گرفتم با شما به مشهد بیایم و آنجا بمانم ، آنها اول باورشان نمی شد که من از قم دست بکشم ، با آنها به مشهد قدس رفتم و آنجا ماندم و خداوند متعال بعد از آن ، توفیقات زیادی به ماداد و به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم ، اگر بنده در زندگی خود توفیقی داشتم اعتقادم این است که ناشی از همان بر و نیکی است به پدر و مادرم انجام داده ام
2 - رمز موفقیت مرجع عالیقدر
حضرت آیت الله نجفی مرعشی قدس سره نسبت به پدر و مادر خویش همیشه به صورت متواضعانه ادای احترام میکرد ، حتی در همان دوران نوجوانی اگر مادرش به او می گفت : برو پدرت را از خواب بیدار کن ، برای وی مشکل بود که با صدا زدن ، پدر را از خواب بیدار کند .
از ایشان نقل شده است که فرمود : در نجف بودیم ، روزی مادرم فرمودند : پدرت را صدا بزن برای صرف نهار تشریف بیاورد ، حقیر به طبقه بالا رفتم ، دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است ماندم که چه کنم ، خدایا امر مادر را اطاعت کنم یا با بیدارکردن ایشان از خواب باعث رنجش خاطر مبارکشان شوم ؟ خم شدم ، لبهایم را کف پای پدرم گذاشتم و چند بوسه از پای پدرم برداشتم تا اینکه بر اثر قلقلک پا ، از خواب بیدار شد ،
ایشان وقتی این علاقه و ادب و احترام را از من دید فرمود : شهاب الدین تو هستی ؟ عرض کردم : بلی آقا ایشان دو دوستش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود : پسرم : خداوند عزت تو را بالا برد و تو را از خادمین اهل بیت علیه السلام قرار دهد
حضرت آیت الله نجفی مرعشی قدس سره فرمودند : هر چه دارم از برکت دعای پدر است و بارها می فرمود : من به این مقام و موقعیت نرسیدم مگر به برکت دعای پدرم
زنان و مردان آخر الزمان
حضرت علی علیه السلام در یکی از خطبه ها پس از حمد و ثنای الهی سه بار فرمود : (( سلونی ایها الناس قبل ان تفقدونی : )) ای مردم سئوالات خود را از من بپرسید ، قبل از اینکه مرا نیابید .
یکی از اصحاب حضرت بنام صعصعة عرضکرد یا امیرالمؤ منین دجال چه وقت خروج می کند ؟ حضرت فرمود : بنشین ، خداوند سخن تو را شنید و قصد تو را می داند ، (گویا می خواسته زمان دقیق ظهور حضرت مهدی یا قیامت را بداند) به خدا قسم سوال شده (یعنی من ) در این مساله از سوال کننده داناتر نیست ، ولی برای آن عاملاتی است که یکی بعد از دیگری مو به اجرا خواهد شد اگر مایلی به تو خبر دهم ؟ صعصعة عرض کرد : آری می خواهم ، حضرت فرمود :
اینها را حفظ کن ، علامت خروج دجال این است : زمانی که مردم نماز را از بین ببرند و امانت را ضایع گردانند ، دروغ را حلال شمرند و ربا بخورند و رشوه بگیرند .
ساختمانهای بلند بسازند ، دین را به دنیا بفروشند ، نادانان را رئیس کنند و با زنها مشورت نمایند ، با اقوام و فامیل خود قطع رابطه نموده و به دنبال هوی و هوس روند . . .
قرآنها زینت شود و مساجد طلاکاری گردد و مناره ها طولانی و بلند شود ، اشرار مورد احترام قرار گیرند و صف ها شلوغ شود و خواسته ها مختلف گردد و عهدها شکسته گردد و موعود نزدیک شود ، زنها با شوهرهایشان در تجارت و کسب برای حرص دنیا شریک شوند . . .
ساز و آواز وسائل غنا را استعمال کنند ، و آخر این امت اولش را لعن کند ، زنها سوار زینها گردند ، و زنان به مردان و مردان به زنان شبیه شوند . . .
لباسهایمیش را بر دلهای گرگها بپوشاند ، قلبهای آنها از مردار گندیده تر است و از گیاه تلخ صبر تلخ تر است . . . و در روایت دیگری که حضرت علائم آخر الزمان را بیان می نمود فرمود : آشوبگری که در عراق خروج کند ، حجاب از زنان و بکارت از دختران برود . . .
اخلاق در خانواده و تربیت فرزند - محمد نجفی یزدی
آنچه سودمند است عمل است
حضرت امیر علیه السلام فرمود :
پسر آدم وقتی آخرین روز از دنیا و اولین روز از آخرت قرار گیرد (یعنی هنگام مرگ ) مال و فرزند و اعمال او در مقابلش ظاهر می شوند ، او به مال خود توجه کرده می گوید : به خدا قسم که من بر تو حریص بودم ، و از خرج کردن تو دریغ می ورزیدم ، اکنون چه کمکی از تو ساخته است ؟
دارائی او جواب می دهد : تو از من (فقط) کفن خودت بر بردار !
(آن شخص چون از دارائی ناامید می شود) روبه فرزندانش می کند و می گوید : به خدا قسم که من شما را دوست می داشتم و از شما نگهداری می کردم ، چه کمکی از شما ساخته است ؟ آنها جواب می دهند : ما (فقط) تو را تاگودال قبر و هنگام دفن همراهی می کنیم .
سپس روبه اعمال خود می کند و می گوید : به خدا که من نسبت به تو بی رغبت بودم و تو بر من سنگین بودی ، اعمالش جواب می دهد : من همدم تو هستم چه در قبر و چه هنگام قیامت تا اینکه من و تو با هم در مقابل خداوند قرار بگیریم .
اخلاق در خانواده و تربیت فرزند - محمد نجفی یزدی
رفتار با بچه ها
من کان عنده صبی فلیتصاب له .
پیامبر اکرم (ص ) فرمود : هر که نزد او بچه ای است بچگی کند . (همانند او بازی کند و متناسب با او سخن گفته و رفتار نماید) .
ما چه می کنیم ؟ پیامبر اکرم چه می کرد ؟
در تاریخ زندگانی و احوالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که : بسیار می شد که نوزادی را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می آورند تا او نامگذاری کند و یا برایش دعا بفرماید ، حضرت برای احترام به خانواده طفل ، نوزاد را در دامن خود می نهاد ، بسا می شد که بچه در دامن حضرت ادرار می کرد و لباس حضرت را آلوده می نمود ، برخی از کسانی آنجا فریاد برمی آوردند ، (اعتراض می کردند)
حضرت فرمود : ادرار بچه را قطع نکنید (او را نترسانید) و می گذاشت بچه ادرارش را تمام کند ، سپس با روی باز دعا می کرد یا نامگذاری می نمود و نمی گذارد خانواده طفل ناراحت شوند ،
وقتی آنها می رفتند ، لباس خویش را می شست .
(آری آب کشیدن لباس و بر طرف کردن نجاست ، بسیار آسانتر است از بیرون کردن ناراحتی و دلشکستگی یک انسان )
اخلاق در خانواده و تربیت فرزند - محمد نجفی یزدی