شيوه ي دشمن در دست يابي به اهداف شيطاني
نخستين گام دشمن در قداست زدايي دين، «ايجاد ترديد در باورهاي عمومي » و آن گاه «تضعيف ارزش هاي الهي » و سرانجام «تحقير پاي بندي و دل بسته گي به آموزه هاي آسماني است.او، در اين باره، هماره، از «نفوذ افكار بيگانه » استفاده مي كند تا نوگرايي و نوفهمي و تنوع طلبي افراد را پاسخ داده، ارزش هاي ديرپا و سنتي را خدشه دار سازد و افكار و عقايد انحرافي را با لعاب هاي دل انگيز و پرجاذبه عرضه كند. از اين رو، در قرون نخستين اسلام، اسرائيليات و مجوسيات و مانويات در درون جامعه ي اسلامي رخنه كرد و اكنون نيز انقلاب اسلامي ايران با هجوم ايسم ها و ايست هايي از آن سوي مرزها رو به رو است.
آن گاه كه با عينك «پلوراليسم » به تمامي مذاهب بنگريم، بينش ها و گرايش هاي يهوديت و مسيحيت و تمامي مذاهب اسلامي، سربلند و شايسته و پابرجا تلقي شده و هيچ حق مطلقي يافت نمي شود; زيرا، با «كثرت گرايي » ، هميشه لبخند بر چهره نمايان مي كنيم و آغوشي پرعطوفت، بر تمامي انسان ها، چه هدايت يافته و چه گمراه، مي گشايم و همه را بر سر سفره ي هدايت مي نشانيم و هر گونه حق گرايي و باطل ستيزي را شيوه يي خشونت بار و دور از آداب و رسوم امروز جهاني معرفي مي كنيم! !
با اين نگرش، بسياري از آيات قرآن، مانند «محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم » و «فقاتلوا ائمة الكفر» بايد دگرگون شود! و برخي سوره ها، مانند سوره ي كافرون - كه رسول الله صلي الله عليه و آله به كافران لبخند نزده بلكه آرا و عقايد آنان را به كلي مردود مي شمرد و در پايان با جمله ي «لكم دينكم و لي دين » حقيقت را يكي دانسته و ديگر اديان را باطل مي شمرد - دوري از تشنج زدايي تفسير شود! ! و يا آن كه دين، به حاشيه ي جامعه رفته، سلسله آموزهايي اخلاقي، دور از راه كارهاي اجتماعي - سياسي تلقي شود كه تنها در گوشه ي معابد و كنج خانه ها جاي دارد!
افزون بر آن، با تئوري «قبض و بسط شريعت » ، واقعي نبودن سخنان رهبران فكري - فرهنگي جامعه و پديد آمدن قرائت هاي مختلفي از دين جلوه مي كند. بدين ترتيب، هر كسي، نظري داشته و هيچ سخني، مقدس محسوب نمي شود تا فردي شايسته و صاحب دانش و بينش برتر، حرف نهايي را درباره ي مشكلات جامعه بر زبان جاري كند و مسير سعادت دين باوران را باز نگهدارد!
در كنار اين مكاتب پر زرق و برق، گاه فكرهاي جديدي رخ مي نمايد كه در آن زن سالاري در خانواده و جامعه مطرح مي شود (فمينيسم) يا انسان محوري ارائه مي گردد (اومانيسم) و يا آن كه ميهن پرستي و محوريت آب و خاك در برابر دين و آيين به ميان مي آيد. (ناسيوناليسم) .
دست آورد تمامي اين نظرها، جاي گزيني فكر و فرهنگ و آداب و رسوم غير آسماني در دل و ديده و خانواده و جامعه ي ديني خواهد بود. پديده يي كه از دير زمان، استعمارگران، به دنبال آن بودند نگاه نوراني و بينش شفاف دين باوران را ربوده، باورهايي مادي و غبارآلود و بي مقدار به آن ها عرضه كنند و در پي آن، «غيرت ديني » و «جوش و خروش مذهبي » در درون افراد بي رنگ گردد و «تساهل و تسامح » نوعي لاابالي گري و بي توجهي به ارزش هاي والاي الهي و دهن كجي به مقدسات آسماني به همراه آورد! ! .
اسپنسر، فيلسوف معروف انگليسي، به ماموران مخفي و جاسوسان استعمار پير انگلستان، اين نكته ي بنيادين را گوشزد كرد و گفت: «اخلاق و آداب و زبان و تمدن خودتان را به اقوام و مردم كشورهاي ديگر بياموزيد و آنان را به حال خودشان واگذاريد كه براي هميشه، از آن شما خواهند بود» .
مستر همفر، سلسله دستورهاي وزارت مستعمرات بريتانياي كبير را در كتاب «چگونه اسلام را نابود كنيم؟» اين گونه بازگو مي كند:
«بايد مسلمانان را از عبادت بازداشت و در سودمند بودن آن ترديد افكند، با اين دستاويز كه خدا از اطاعت انسان ها بي نياز است. بايد به شدت، از حج و از هر گردهمايي مسلمانان مانند نماز جماعت و حاضر شدن در مجلس هاي (امام) حسين ( عليه السلام) و دسته هاي عزاداري جلوگيري كرد، چنان كه بايد آن ها را به شدت از ساختن مساجد و زيارت گاه ها و حسينيه ها و مدارس بازداشت.
بايد زنان را تشويق كنيم كه چادر از سر بيفكنند و جوانان را تشويق كنيم كه به سوي آنان بروند تا فساد در ميان شان افتد. بايد پيام بي بند و باري را در جان هاي مسلمانان دميد» .