امام موسي بن جعفر علیه السلام
وجود مقدس موسي بن جعفر(ع) بلای سنگینی را تحمل کردند تا شیعیان را نجات دهند…
“وجود مقدس موسي بن جعفر (ع) بلای سنگینی را تحمل کردند و بخشی از عمر شريفشان در زندان سپري شده؛ آن هم زندان هاي سختي که نمور و نمناک و حفره هاي زيرزمينی بوده؛ به طوري که شب و روز در آنجا تشخيص داده نمي شد. تعبيري که در زيارت جامعه ائمة آمده اين است: «وَ مُكَبَّلٍ فِي السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِيدِ أَعْضَاؤُه». تعبير نيست فقط ساق پا، بلکه استخوان هاي حضرت و عضوعضو حضرت نرم شده بود…”
“بلای معصومين (ع) فقط ترفيع درجه و گاهي تدارک اشتباه يارانشان است. در باب امام موسي بن جعفر (ع) هست که دوستان حضرت لغزشي کرده بودند؛ ايشان فرمودند: من مخير شدم که خودم يا شيعيانم رنج و بلای لغزش را بکشند، و من بر خودم انتخاب کردم (إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي»). آن ابتلای عظيم امام موسي بن جعفر (ع)، يک چهره اش تحمل بلائي بود که مي خواست به شيعيان شان برسد و حضرت سپر شدند؛ و الا خودشان ترک اولي هم نداشتند…
بلائی که انسانها تحمل میکنند معمولا مطهِّرشان است ولي بلای معصومين (ع) آن قدر ظرفيت دارد که هم براي معصوم ترفيع درجه مي آورد و هم ديگران را پاک مي کند. مثل حضرت يوسف صديق که با تحمل رنج و بلائي که کشيد هم خودش ترفيع درجه پيدا کرد و نبي شد، هم کل مصر را از فقر و کفر نجات داد. ابتلائات معصومين (ع) هم ترفيع درجه براي خودشان است هم وسيله شفاعت و هدايت قلوب و دستگيري ديگران است.
نبي اکرم (ص) با بلای سيد الشهدا (ع) قلوب را از شيطان نجات مي دهند و به طهارت مي رسانند. اين خاصيت بلای اوليای خدا است". (محرم۱۴۳۵ق)
استاد سیدمحمّدمهدی میرباقری
نماز و طهارت روح
از امام صادق (سلام اللهعليه) نقل شده است كه فرمود:
«أوّل ما يحاسب به العبد عن الصلاة فإذا قُبلت قُبل منه سائر عمله وإذا رُدّتْ عليه رُدّ عليه سائر عمله، فإذا صلّيت فأقبل بقلْبك إلي الله عزّ وجلّ فإنّه ليْس من عبدٍ مؤمنٍ يُقبِل بقلْبه علي الله عزّ وجلّ فى صلاته ودعائه إلا أقبل الله عليه بقلوب المؤمنين إليه وأيّده مع مودّتهم إياه بالجنّة»
اول چيزي كه انسان به آن محاسبه ميشود نماز است. اگر نماز قبول شد ساير اعمال هم از نمازگزار قبول مي شود و اگر رد شد اعمال ديگر نيز مردود است. پس هرگاه نماز مي خواني، با قلب خود متوجه خداي سبحان باش تا دعا و نماز تو قبول شود و خدا با قلوب مؤمنان به تو رو كند.
قرآن كريم نماز و نمازگزار را به خوبي معرفي فرموده است؛ نمازگزار كسي است كه مسائل مالي بر عهده او نيست، طمع و آز در درون او نيست. وقتي كه طبيعت دنياپرست انسان را خالق انسانْ تبيين ميكند كه:
(إنّ الإنسان خلق هلوعاً إذا مسّه الشر جذوعاً وإذا مسّه الخير منوعاً إلاّ المصلّين)
ابتدا مفاسد طبيعت انسان را تشريح مي كند؛ آنگاه مي فرمايد: نمازگزاران از اين رذايل محفوظ اند. معلوم مي شود نمازْ انسان را از اين رذايل محفوظ و تطهير مي كند. بنابراين، فضيلت و كمال انسان از نماز خواهد بود؛ زيرا نماز بسياري از فضايل را براي انسان تحصيل، و بسياري از رذايل را برطرف ميكند.
اميرالمؤمنين (سلام اللهعليه) در نهج البلاغه از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل فرموده كه: من در عجبم از كسي كه چشمه اي درِ منزل اوست و شبانه روز پنج بار در آن چشمه شستشو مي كند، با اين حال، باز آلوده است. چون نماز مثل چشمه زلال است كه انسان نمازگزار در وقتهاي پنجگانه در آن شستشو ميكند.
نماز كوثري است كه انسان را تطهير ميكند. قهراً اگر ما از نماز اين طهارت را در خود احساس نكرديم، بايد بپذيريم آن نماز واقعي را نخواندهايم. ممكن است نماز صحيح باشد، لكن مقبول نيست؛ زيرا نمازي مقبول است که روح انسان را تطهیر کند. آنگاه گذشته از اقبال الهي و بهشت خداوند متعال، دلهاي ديگران را متوجه شما مي كند و شما محبوب ديگران مي شويد.
چه ذخيره اي بالاتر از اينكه دلهاي مؤمنان به طرف انسان متوجه باشد؟ زيرا در مشكلات، مؤمنين يار انسانند. دعاي مؤمنان نسبت به انسان مؤثر است. اگر انسان بخواهد مؤمنان مشكل او را حل كنند، براي او دعا وطلب آمرزش كنند، بايد قلب خودش را مخصوصاً در حال نماز متوجه خداوند سازد.
وقتي انسان در نماز قلب را مهار مي كند كه چشم و گوش را در بيرون مهار كرده باشد. اگر در بيرون نماز، چشم و گوشش را حفظ كرد، در نماز دشمن دروني هجوم نمي آورد. مهم آن است كه انسان در بيرون نماز خود را حفظ كند.
[حكمت عباداتْ - صفحه 115]
آسماني شدن انسان
اگر عمل بالا رفت عامل نيز بالا مي رود چون عمل از عامل جدا نيست كه عمل را در نامه اي بنويسند و تنها همان بالا برود. ممكن نيست جان عمل كه نيّت است، از انسان جدا باشد. عمل مانند بخار و دود نيست، بلكه واقعيتي است وابسته به جان آدمي. حقيقتي كه منشأ اين عمل است همواره با صاحب عمل خواهد بود. اگر عمل بالا ميرود عامل هم بالا ميرود. آنگاه انسان آسماني و فرشته شده، وصف او سماوي ميشود.
اين معناي عقلي را اميرالمؤمنين (سلاماللهعليه) در بيان لطيفي، تبيين فرموده اند كه:
«فاعل الخير خيْر منه وفاعل الشرّ شرّ منه» بهتر از هر عمل خيري، انساني است كه عمل خير را انجام ميدهد.
اگر نماز فضيلت دارد، اگر نماز بالا مي رود، بهتر از نماز، نمازگزار است؛ چون اين نماز فعل اوست. چگونه ميشود نماز بالا رود و نمازگزار بالا نرود، روزه بالا رود و روزه دار بالا نرود. نيز بدتر از هر عمل بدي همان عامل بدي است كه آن را مرتكب مي شود؛ زيرا عمل بد و شر، اثر آن شخص است. چگونه مي شود اثر از مؤثر قويتر باشد.
در بعد فضيلت اگر اعمال خير بالا مي رود، روح انسان كه عامل اين اعمال خير است آن هم يقيناً بالا مي رود.
قرآن كريم به پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
(قُلْ تعالوْا أتل ما حرّم ربكم… )
«تعال» غير از «إليّ» است. اگر دو نفر در يك سطح قرار گيرند، يكي به ديگري مي گويد: «إليّ» يعني، پيش من بيا. امّا اگر در دو طبقه باشند، آنكه بالاتر است ميگويد «تعال» يعني، بالا بيا. حرف انبيا اين است كه بالا بياييد.
اين لطيفه را در تفسير بيضاوي ملاحظه مي فرماييد كه آن اديب ميگويد: در باديه نشيان عرب رسم بود و هم اكنون هم هست كه در مناطق كوهستاني خانه ها را در سينه كوه مي سازند و دامنه كوه را كه هموار است براي كشت و زرع آماده ميكنند. بچهها در نقاط هموار به بازي مشغول مي شدند. هنگام غروب پدر و مادر به لبه ايوان منزل مي آمدند و به بچه ها ميگفتند: «تعالوا تعالوا» بياييد بالا. بياييد بالا.
حرف انبيا نيز چنين است. قرآن كريم هم وقتي سخن پيامبر را نقل ميكند، مي فرمايد: بياييد بالا تا من براي شما بگويم: (تعالوا أتلُ ما حرّم ربّكم عليكم)
.[حكمت عبادات - صفحه 121]
[حكمت عباداتْ - صفحه 120]
نماز ظهر و رحمت واسعه الهي
قرآن مي فرمايد:
(حافِظوا علي الصلوات والصلوة الْوسْطي)
روايات، صلات وسطي را به نماز ظهر تفسير كرده اند، كه اولين نماز رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بود.
فرموده اند: وقتي آفتاب از دايره نصف النهار زايل شد و ظهر فرا رسيد، نگذاريد نماز ظهر شما به تأخير افتد. چون هنگام زوال ظهر، درهاي رحمت باز است. از خداي سبحان رحمت را مسئلت كنيد. در اين وقت هرگز تنها به فكر خود يا پدر و مادر يا دوستان خود نباشيد. بلكه همه را دعا كنيد. از امام هشتم (سلام اللهعليه) رسيده است كه فرمود:
«لك الحمْد إن أطعتك ولا حجّة لى إن عصيتُك ولا صنع لى ولا لغيرى فى إحسانك ولا عذر لى إن أسأت ما أصابنى من حسنةٍ فمنك يا كريم إغفر لمن فى مشارق الأرض ومغاربها من المؤمنين والمؤمنات»
پروردگارا اگر از تو اطاعت كنم تو را سپاس ميگويم، و اگر معصيت كنم دليل و حجتي براي گناه ندارم من و ديگران نقش در احسان تو نداريم و عذري براي من نيست اگر بدي كنم. آنچه از خوبيها به من ميرسد از تو است: خدايا همه زنان و مردان مؤمن را در سراسر عالم ببخش و بيامرز.
از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: «إذا زالت الشمس فتحت نشود.
چنانكه در روز عاشورا مبارز ه و جنگ سيدالشهدا (عليه السلام) از ظهر به بعد بوده و قبل از ظهر چند مرتبه آن حضرت به ارشاد و تبليغ لشگر دشمن پرداخت.
حكمت عباداتْ - صفحه 118
جرعه ای از معارف سوره مبارکه یس
آيات 11 تا 12
إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ (12)
ترجمه:
11- تو تنها كسى را انذار مىكنى كه از اين يادآورى الهى پيروى كند، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد، چنين كسى را به آمرزش و پاداش پر ارزش بشارت ده! 12- ما مردگان را زنده مىكنيم، و آنچه را از پيش فرستادهاند و تمام آثار آنها را مىنويسيم، و همه چيز را در” كتاب” احصا كردهايم.
تفسير:
چه كسانى انذار تو را مىپذيرند؟
در آيات گذشته سخن از گروهى در ميان بود كه به هيچوجه آمادگى پذيرش انذارهاى الهى را ندارند و انذار و عدم انذار در برابر آنها يكسان است، اما آيات مورد بحث از گروه ديگرى كه درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفتهاند سخن مىگويد، تا با مقايسه با يكديگر- همانگونه كه روش قرآن در بحث است- مساله روشنتر شود.
مىفرمايد” تو تنها كسى را انذار مىكنى كه از” ذكر” پيروى كند، و از خداوند رحمن در پنهان بترسد” (إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِي الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ)
” و كسى كه چنين است او را بشارت به مغفرت و پاداش پر ارزش ده” (فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ).
در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت:
1- در اين آيه دو وصف براى كسانى كه” انذار” و” اندرز” پيامبر ص در آنها مؤثر است ذكر شده: پيروى از ذكر، و خشيت از خداوند در پنهان، البته منظور از بيان اين دو وصف همان آمادگى و جنبه” بالقوه” آن است، يعنى انذار تنها در كسانى مؤثر واقع مىشود كه گوش شنوا و قلب آماده دارند، انذار در آنها دو اثر مىگذارد: نخست پيروى از ذكر و قرآن، و ديگر احساس ترس در برابر پروردگار و مسئوليتها.
و به تعبير ديگر اين دو حالت بالقوه در آنها وجود دارد، اما بعد از انذار به فعليت مىرسد بر خلاف كوردلان لجوج و غافل كه هرگز نه گوش شنوا دارند نه آماده خشيتاند.
2- منظور از” ذكر” به عقيده بسيارى از مفسران قرآن مجيد است، زيرا اين كلمه به همين صورت كرارا در قرآن در همين معنى به كار رفته است.
ولى مانعى ندارد كه منظور معنى لغوى آن يعنى هر گونه يادآورى بوده باشد، كه شامل آيات قرآن و ساير انذارهاى پيامبر ص و رهبران الهى مىشود.
3-” خشيت"، به معنى ترسى است كه آميخته با احساس عظمت باشد، و تعبير به” رحمان” كه مظهر رحمت عامه خداوند است در اينجا نكته لطيفى در بر دارد، و آن اينكه: در عين ترس از عظمت خداوند بايد اميد به رحمت او نيز داشته باشند، تا دو كفه” خوف” و” رجا” كه عامل حركت مستمر تكاملى است متوازن گردد.
4- تعبير” بالغيب” در اينجا اشاره به شناخت خداوند از طريق استدلال و برهان است، چرا كه ذات پاك او از حواس انسان پنهان مىباشد، تنها با چشم دل و از لابلاى آثارش مىتوان جمال و جلال او را مشاهده كرد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه” غيب” در اينجا به معنى پنهان از چشم مردم است، يعنى مقام” خشيت” و ترس او جنبه ريايى و در حضور مردم نداشته باشد، بلكه در نهان نيز داراى خشيت باشد.
بعضى نيز آن را به معنى” قيامت” تفسير كردهاند، چرا كه از مصداقهاى روشن امورى است كه از حس ما پنهان است، ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مىرسد.
5- جمله” فبشره” در حقيقت تكميل” انذار” است، زيرا پيامبر ص در آغاز انذار مىكند، و هنگامى كه پيروى از فرمان خدا و ترس آميخته با عظمت نسبت به او پيدا شد و اثراتش در” قول” و” فعل” انسان ظاهر گشت بشارت مىدهد.
به چه چيز بشارت مىدهد؟ نخست به چيزى كه بيشتر از هر موضوع ديگر فكر انسان را به خود مشغول مىدارد، و آن لغزشهايى است كه احيانا از او سر زده، به او بشارت مىدهد كه خداى بزرگ همه آنها را بخشوده است، سپس به اجر كريم و پاداش پر ارزش كه هيچكس جز خداوند ابعاد آن را نمىداند.
6- بعضى از مفسران معتقدند كه” فاء” در جمله” فبشره” كه براى تفريع است اشاره به اين مىباشد كه آن دو عمل (پيروى از ذكر، و خشيت از پروردگار) نتيجهاش اين دو اثر است: مغفرت، و اجر كريم، كه اولى از اول سرچشمه مىگيرد، و دومى از دوم.
در آيه بعد به مساله” معاد و رستاخيز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا” اشاره كرده، مىفرمايد:” ما مردگان را زنده مىكنيم” (إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى).تكيه روى عنوان” نحن” (ما) اشاره به اين است كه با قدرت عظيمى كه همه در ما سراغ داريد ديگر جاى بحث و گفتگو نيست كه چگونه استخوانهاى پوسيده و عظام رميم از نو جان مىگيرد، و لباس حيات در تن مىپوشد؟
نه تنها مردگان را زنده مىكنيم بلكه” تمام آنچه را از پيش فرستادهاند و تمام آثار آنها را مىنويسيم” (وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ).
بنا بر اين چيزى فروگذار نخواهد شد مگر اينكه در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود.
جمله” ما قدموا” (آنچه را از پيش فرستادند) اشاره به اعمالى است كه انجام دادهاند و اثرى از آن باقى نمانده، اما تعبير به” و آثارهم” اشاره به اعمالى است كه از انسان باقى مىماند و آثارش در محيط منعكس مىشود، مانند صدقات جاريه (بناها و اوقاف و مراكزى كه بعد از انسان باقى مىماند و مردم از آن منتفع مىشوند).
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه” ما قدموا” اشاره به اعمالى است كه جنبه شخصى دارد، و” آثارهم” اشاره به كارهايى است كه سنت مىشود و بعد از انسان نيز موجب خير و بركت، و يا شر و زيان و گناه مىگردد.
البته مفهوم آيه گسترده است و ممكن است هر دو تفسير در مفهوم جمع باشد.
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مىافزايد” ما همه چيز را در كتاب آشكار احصا كردهايم” (وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ).
غالب مفسران” امام مبين” را در اينجا به عنوان” لوح محفوظ” همان كتابى كه همه اعمال و همه موجودات و حوادث اين جهان در آن ثبت و محفوظ است تفسير كردهاند.
و تعبير به” امام” ممكن است از اين نظر باشد كه اين كتاب در قيامت رهبر و پيشوا است براى همه ماموران ثواب و عقاب و معيارى است براى سنجش ارزش اعمال انسانها و پاداش و كيفر آنها.
جالب اينكه اين تعبير (امام) در بعضى ديگر از آيات قرآن در مورد” تورات” به كار رفته، آنجا كه مىفرمايد:
أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً
:” آيا آن كس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى او مىباشد، و پيش از آن كتاب موسى كه امام و رحمت بود گواهى بر آن مىدهد (همچون كسى است كه چنين نباشد).
اطلاق كلمه” امام” در اين آيه بر تورات به خاطر معارف و احكام و دستورات آن است، و همچنين به خاطر نشانههاى پيامبر اسلام ص كه در آن آمده، و در تمام اين امور مىتوانست رهبر و پيشواى خلق باشد بنا بر اين كلمه مزبور در هر مورد متناسب با آن مفهومى دارد.
نكتهها:
1- انواع كتابهاى ثبت اعمال
از آيات قرآن مجيد چنين استفاده مىشود كه اعمال انسان در چند كتاب ثبت و ضبط مىگردد، تا به هنگام حساب هيچگونه عذر و بهانهاى براى كسى باقى نماند.
نخست” نامه اعمال شخصى” است كه ثبت كننده تمام كارهاى يك فرد در سراسر عمر او است، قرآن مىگويد: روز قيامت به هر كس گفته مىشود: اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً:” خودت نامه اعمالت را بخوان، كافى است كه خود حسابگر خويش باشى” (اسراء- 14).
اينجاست كه فرياد مجرمان بلند مىشود و مىگويند: واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را ثبت و احصا كرده است؟!” يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها (كهف- 49).
اين همان كتابى است كه” نيكوكاران آن را در دست راست دارند و بدكاران در دست چپ” (حاقه- 19 و 25).
دوم كتابى است كه” نامه اعمال امتها” است، و بيانگر خطوط اجتماعى زندگى آنها مىباشد چنان كه قرآن مىگويد: كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا:” روز قيامت هر امتى به نامه اعمالش فرا خوانده مىشود” (جاثيه- 28).
و سومين كتاب همان كتاب” نامه جامع و عمومى لوح محفوظ” است كه نه تنها اعمال همه انسانها از اولين و آخرين، بلكه همه حوادث جهان در آن يك جا ثبت است، و گواه ديگرى در آن صحنه بزرگ بر اعمال آدمى است، و در حقيقت امام و رهبر براى فرشتگان حساب، و ملائكه پاداش و عقاب است.
2- همه چيز ثبت مىشود حتى …
در حديث گويا و بيدار كنندهاى از امام صادق ع مىخوانيم:
” رسول خدا وارد زمين بىآب و علفى شد، به يارانش فرمود: هيزم بياوريد، عرض كردند: اى رسول خدا! اينجا سرزمين خشكى است كه هيچ هيزم در آن نيست، فرمود: برويد، هر كدام هر مقدار مىتوانيد جمع كنيد، هر يك از آنها مختصر هيزم يا چوب خشكيدهاى با خود آورد، و همه را پيش روى پيغمبر ص روى هم ريختند (شعلهاى در آن افكند و آتشى عظيم از آن زبانه كشيد) سپس پيامبر ص فرمود: اينگونه گناهان (كوچك) روى هم متراكم مىشوند (و شما براى تك تك آنها اهميتى قائل نيستيد!) سپس فرمود: بترسيد از گناهان كوچك كه هر چيزى طالبى دارد، و طالب آنها آنچه را از پيش فرستادند، و آنچه را از آثار باقى گذاشتهاند مىنويسد و همه چيز را در كتاب مبين ثبت كرده .
اين حديث تكان دهنده ترسيمى است گويا از تراكم گناهان كم اهميت و آتش عظيمى كه از مجموع آنها زبانه مىكشد.
در حديث ديگرى آمده است كه قبيله” بنو سلمه” در نقطه دور دستى از شهر مدينه قرار داشتند، تصميم گرفتند به نزديكى مسجد پيامبر ص نقل مكان كنند، آيه فوق نازل شد إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى … و پيامبر ص به آنها فرمود:
ان آثاركم تكتب
” آثار شما (گامهاى شما به سوى مسجد) در نامه اعمالتان نوشته خواهد شد (و پاداش خواهيد گرفت) هنگامى كه بنو سلمه اين سخن را شنيدند صرفنظر كردند و در جاى خود ماندند” «2».
روشن است كه آيه مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه هر يك از اين امور مصداقى از آن است.
آنچه ممكن است در بدو نظر ناهماهنگ با تفسير فوق تصور شود رواياتى است از طرق اهل بيت ع كه” امام مبين” در آن به امير مؤمنان على ع تفسير شده است.
از جمله در حديثى از امام باقر ع از پدرش از جدش ع نقل شده است كه فرمود:” هنگامى كه اين آيه وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ نازل شد ابو بكر و عمر برخاستند و عرض كردند: اى پيامبر! آيا منظور از آن تورات است؟
فرمود: نه، عرض كردند انجيل است؟ فرمود: نه، عرض كردند: منظور قرآن است؟ فرمود: نه، در اينحال امير مؤمنان على ع به سوى پيامبر ص آمد هنگامى كه چشم رسول خدا ص بر او افتاد فرمود:
” امام مبين اين مرد است! او است امامى كه خداوند متعال علم همه چيز را در او احصا فرموده”
ولى با كمى دقت روشن مىشود كه اين گونه روايات منافاتى با تفسير” امام مبين” به” لوح محفوظ” ندارد، زيرا قلب پاك پيامبر ص در درجه اول و قلب وسيع جانشين او در درجه بعد آيينههايى است كه لوح محفوظ را منعكس مىكند، و قسمت عظيمى از آنچه در لوح محفوظ است از سوى خدا به آن الهام مىگردد، به اين ترتيب نمونهاى از” لوح محفوظ” مىباشد، و بنا بر اين اطلاق” امام مبين” بر آن مطلب عجيبى نيست، چرا كه فرعى است كه از آن اصل گرفته شده، و شاخهاى است كه به آن ريشه باز مىگردد.
از اين گذشته وجود انسان كامل ،عالم صغيرى است كه عالم كبير را در خود خلاصه كرده است، و طبق شعر معروف منسوب به على علیه السلام:
ا تزعم انك جرم صغير؟ و فيك انطوى العالم الاكبر!
آيا گمان مىكنى كه تو موجود كوچكى هستى در حالى كه عالم بزرگ در تو خلاصه شده است؟ و نيز مىدانيم كه عالم هستى از يك نظر صفحه علم خدا و لوح محفوظ است.
تفسير نمونه، ج18، ص: 338