حضرت زينب عليها السلام و دوران اسارت
بخشی از حیات اجتماعی حضرت زينب عليها السلام مربوط به دوران اسارت مي شود كه در اين دوره نيز وي بارها كوشيد موضوع پوشش و حجاب را پيش كشد و به هر نحو ممكن آن را براي خود و ديگر بانوان فراهم سازد كه به نمونه هايي از آن اشاره مي شود:
1- شيوه سخنراني زينب عليها السلام در جمع مردم كوفه
بانوان اهل بيت عليهم السلام را وارد شهر كوفه كردند. زينب عليها السلام مصمم بود تا دل هاي كوفيان را منقلب كند. تصميم گرفت در جمع آنان خطبه بخواند - خطبه اي آتشين كه دل ها را به آتش كشد و جان ها را سوزاند - اما مهم نحوه سخن گفتن اوست. شهيد مطهري اوج عفاف و منزلت زينب را در اين هنگامه به خوبي به تصوير مي كشد: «… زينب شايد از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته. سرهاي مقدس را قبلا برده بودند…. وضع عجيبي است، غير قابل توصيف. دم دروازه كوفه دختر علي، دختر فاطمه، اين جا تجلي مي كند. اين زن با شخصيت كه در عين حال زن باقي ماند و گران بهاء، خطابه اي مي خواند، راويان چنين نقل كرده اند كه در يك موقع خاصي زينب موقعيت را تشخيص داد و «قد اومات » دختر علي يك اشاره كرد…. گويي نفس ها در سينه حبس شد و صداي زنگ ها و هياهوها خاموش شد…. راوي گفت: «ولم ار والله خفرة قط انحلق منها» اين «خفره » خيلي ارزش دارد. خفره يعني، زن با حياء، اين زن نيامد مثل يك زن بي حيا حرف بزند. زينب آن خطابه را در نهايت عظمت القا كرد…. اين است نقش زن به شكلي كه اسلام مي خواهد. شخصيت در عين حيا، عفاف، عفت، پاكي و حريم.»
2- مجلس عبيدالله بن زياد
ابن زياد كه حداكثر بي شرمي را نسبت به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله روا داشته بود، در آستانه ورود اسرا نيز مجلس جشني برقرار كرد. او مجلس مفصلي تدارك ديد و دستور داد سر شهدا را نيز بياورند پس از آن اهل بيت عليهم السلام را وارد كردند. شيخ مفيد مي نويسد: «دخلت زينب علي ابن زياد و عليها ارذل ثيابها و هي متنكرة » و ابو مخنف مي نويسد: «هي تستر وجهها بكمها» و طريحي در منتخب مي نويسد «كانت تتخفي بين النساء و هي تستر وجهها بكمها لان قناعها اخذ منها» آري، هنگامي كه زينب به مجلس پسر زياد وارد مي شد، پست ترين لباس به تن داشت و صورتش را با آستين پوشانده بود، او ميان زنان، خود را مخفي مي كرد و صورتش را با آستنين مي پوشاند، چون مقنعه اش را از او گرفته بودند.» و در تاريخ طبري نيز آمده كه در گوشه اي نشست و زنان و دختران دورادور او را گرفتند.
به اين ترتيب زينب عليها السلام در اين مجلس نيز نهايت تلاش را براي حفظ عفاف و پوشش به كار برد. همين كار توجه ابن زياد را جلب كرد و او پرسيد: «اين زن كيست؟ پاسخي نشنيد، بار دوم هم پاسخ نشنيد و بار سوم يكي از دختران جواب داد: «هذه زينب بنت فاطمه بنت رسول الله صلي الله عليه و آله » ابن زياد به گمان اين كه با اين همه فشاري كه بر بانوان آورده، حالا مي تواند استفاده اي عوام فريبانه هم از وجود آنان ببرد، گفت: «الحمدلله الذي افضحكم و قتلكم و اكذب احدوثتكم; شكر خدايي را كه شما را رسوا كرد و كشت و افسانه شما را دروغ نمود» اما زينب سخن او را بي پاسخ نگذاشت و فرمود: «الحمد لله الذي اكرمنا بنبيه محمد و طهرنا من الرجس تطهيرا انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا و الحمد لله….; ستايش خداي راست كه ما را به وجود پيامبرش گرامي داشت و ما را از پليدي پاك ساخت، به درستي كه فاسق رسوا مي شود و فاجر دروغ مي گويد و او غير از ماست و ستايش مخصوص خداست.» آن گاه ابن زياد پرسيد: رفتار خدا با برادر و خاندان خود را چگونه ديدي؟ حضرت زينب عليها السلام پاسخ داد: «ما رايت الا جميلا هؤلاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا الي مضاجعهم و سيجمع الله بينك و بينهم فتحاج و تخاصم فانظر لمن يكون الفلج يومئذ هبلتك امك يابن مرجانه; (16) من جز نيكي نديدم. اينان مردمي بودند كه خداوند كشته شدن را براي آن ها مقرر فرموده بود و آنان نيز به آرامگاه خود شتافتند. ولي [بدان كه] به زودي خدا ميان تو و ايشان جمع مي كند و تو را بازخواست مي كند. پس نگران باش كه در آن روز پيروزي از آن كيست؟ اي پسر مرجانه! مادرت به عزايت بنشيند.»
3- تقاضاي دور نگاه داشتن سرها از كاروان
به محض آن كه نامه عبيدالله بن زياد به يزيد رسيد، وي دستور داد كه سر بريده امام و ديگران را همراه با اموال و زنان و عيالات حضرت به شام بفرستند. او نيز محضر بن ثعلبه عائذي را مامور كرد تا اسيران را همچون كفار شهر به شهر ببرد و به شام برساند. با هر مصيبتي بود، كاروان به شام نزديك شده، ام كلثوم (زينب) به شهر نزديك شد و فرمود: «نيازي دارم… اذا دخلت بنا البلد فاحملنا في درب قليل النظارة و تقدم اليهم ان يخرجوا هذه الرؤوس من بين المحامل و ينحونا عنها فقد خزينا من كثرة النظر الينا و نحن في هذه الحال; (17) ما را كه به اين شهر مي بري، از دروازه اي ببر كه تماشاگر كمتر باشد و [ديگر اين كه] به اين ها پيشنهاد كن سرها را از ميان كجاوه ها بيرون ببرند و ما را از آن ها دور كنند كه از بس ما را به اين حال ديدند، خوار شديم.» كه البته شمر به دليل خباثتي كه داشت، درست بر عكس توصيه حضرت عمل كرد. حضرت سكينه عليها السلام نيز از راهي ديگر كوشيد به اين هدف برسد و يكي از حاضران (سهل بن سعد) به توصيه حضرت مبلغ چهارصد دينار به مامور مربوطه داد تا سرها را از بين جمعيت بيرون ببرد و او نيز چنين كرد (18) و به اين ترتيب تلاش بانوان براي حداقل كمتر ديده شدن به نتيجه رسيد.
4- در مجلس يزيد
در اين مجلس وقايع شرم آوري روي داد كه تقاضاي به كنيزي دادن فاطمه بنت الحسين، را مي توان نام برد كه با درايت حضرت زينب عليها السلام خنثي شد و بعد جسارت و اشعار كفرآميز يزيد. به نوشته ابن طاووس: يزيد چوب خيزراني به دست گرفت و با آن به دندان هاي امام كوبيد و اين اشعار را خواند:
«ليت اشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل
لاهلوا واستهلوا فرحا ثم قالوا يا يزيد لاتشل;
اي كاش! بزرگان قبيله من كه در جنگ بدر كشته شدند، اكنون زنده بودند و زاري قبيله خزرج را از زدن شمشيرها و نيزه ها مي ديدند. در آن وقت از شدت خوشحالي فرياد مي كشيدند كه اي يزيد! دست تو درد نكند.» اين حركات، خشم برخي مانند ابو برزه سلمي را برانگيخت. باري، موقعيت مناسب براي حضرت زينب كبري عليها السلام فراهم آمد. او برخاست و خطبه اي خواند كه تمام رشته هاي يزيد را پنبه كرد. از جمله در مورد سلب حجاب بانوان فرمود:
«… امن العدل يابن الطلقا تخديرك حرائك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟ قد هتكت ستورهن و ابديت وجوههن تحدوبهن الاعداء من بلد الي بلد و يشرفهن اهل المناهل والمنافل و يتصفح وجوهي القريب والبعيد والدني والشريف وليس معهن من رجالهن ولي ولا من حماتهن حمي…
اي فرزند آزاد شدگان! اين رسم عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاي داده اي ولي دختران رسول خدا را اسير در برابرت [به طوري كه] پرده هاي احترامشان هتك شده و صورت هايشان نمايان، آنان رادشمنان شهر به شهر مي گردانند و در مقابل ديدگان مردم بياباني و كوهستاني و در چشم انداز هر نزديك و دور و پست و شريف، نه از مردانشان سرپرستي دارند و نه از يارانشان حمايت كننده اي؟»
بنابراين حضرت زينب عليها السلام در آخرين لحظات اسارت نيز دست از اعتراض به خاطر هتك حجاب بانوان برنمي دارد و آن را به عنوان سند خباثت يزيد بارها و بارها مطرح مي كند.