2.شاخصهای دینداری
بسیاری از بایدها و شاخصهای بایسته ای که باور به دین را زندگی عصر انتظار می نمایانند، در روایات اسلامی، بیان شده است از این چشم انداز، به مطالعه پاره ای از آنها می پردازیم:
1. انتظار فرج
به انتظار زیستن و منتظرانه دین داشتن، وظیفه ای است که شریعت اسلام، از مؤ منان خواسته است. چشم داشتن به ظهور منجی و حاکمیت دوازدهمین امام، از سلسله امامان معصوم (ع)، باور به تداوم امامت و عینیت رهبری دینی، در نهایت تاریخ زندگی است، نهایتی دور، ولی در پیش، بسا امروز، فردا یا فردای دیگر.
عالمان دین، بر پایه احادیث معصومین (ع) انتظار فرج را شاخص بزرگ انسان دیندار در عصر غیبت دانسته اند و همواره دینداران را به داشتن و دانستن این مهم، فرا خوانده اند:
پیامبر اسلام (ص) می فرماید:
«افضل اعمال امتی انتظار الفرج من الله عزوجل»
انتظار فرج داشتن برترین عمل امت من است.
امام صادق (ع) می فرماید:
«الا أخبرکم بما لا یقبل الله عزوجل من العباد عملا الا به ؟ فقلت بلی، فقال:»
«شهادة ان لا اله الا الله محمدا عبده و رسوله… و الانتظار للقائم (ع).»
خبر دهم شما را به چیزی که خداوند عمل بندگان را جز با آننمی پذیرد؟
گفتم آری.
امام فرمود: باور به خدای یکتا و بندگی و پیامبری محمد… و چشم داشتن به ظهور قائم (ع).
مفهوم انتظار: انتظار، باوری است بارور به عمل، که در زندگی انسان منتظر، در قالب کرداری خاص، تجسم می یابد. دست روی دست گذاردن و بی هیچ کنشی منتظرانه، خود را منتظر دانستن، تفسیری وارونه و منافقانه از انتظار است.
انتظار، اعتقادی است در گرو عمل، عمل کردن به آنچه که فرهنگ انتظار ایجاب می کند.
انتظار، چشم داشتن به حاکمیتی است که در آن، ناپاکان، ظالمان، متظاهران بی اعتقاد و معتقدان بی کردار، به شمشیر عدالت و دیانت سپرده می شوند. دین، از بدعتها و کجیها و نفاقها و نارواییهای بشری پیراسته می گردد.
نادرستیها و ناراستیها کنار می رود، کاخهای به ظلم افراشته تاریخ، سقوط می کنند، زنجیرهای جل و اسارت گسسته می شوند، نابخردیها و ناحقیها، پایان می یابند، دنیای ناراستان به فرجام می رسد.
شخص منتظر، خود ساخته ای است آماده پیوستن و در آمدن در صف نهضت و قیامی که نهمین سلاله حسین (ع)، آن را رهبری می کند و همه سنگرهای ظلم و ستم و پلیدی و نفاق و ناپاکی و بدعت را فرو می ریزد و حق و حق پرستی و درستی و راستی و عدالت را جایگزین آن می کند.
انتظار مکتب آمادگی: آمادگی همیشگی، جوهر اصلی انتظار است و وظیفه قطعی منتظران. انتظار قیام و ظهور مهدی (ع) را داشتن، آمادگی پیشین می خواهد، از جمله: پیراسته و پاک زیستن، صداقت در عقیده و عمل داشتن، دارا بودن توان روحی برای جهاد و مبارزه در رکاب امام مهدی (ع).
آنان که انتظار را به عنوان عقیده و باوری دینی در ذهن می پرورند، و بازتاب عملی آن را در بر پایی مجالس دعا و جشن می جویند، ولی با الفبای مبارزه و جهاد و باطل ستیزی نا آشنایند، در طول زندگی خود، کوچکترین صحنه برخورد با دشمنان دین تجربه نکرده اند و حتی از تصور آن نیز، بر خود می لرزند، چگونه می خواهند به صف مجاهدان در قیام توفنده و جهانی مهدی (ع) در آیند و با بزرگ ترین و بیشترین دشمنان رویاروی شوند؟ آیا اینان، تاریخی مکرر از پیروان موسی نخواهند بود که گاه نبرد گفتند:
«فأذهب أنت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون.»
پس تو و پروردگارت بروید و بجنگید که ما در این جا نشسته ایم.
پیوستن به جمع یاران مهدی (ع)، از منتظرانی ساخته است که روح جهاد و ستیز با باطل را، به روزگار غیبت، تجربه کرده باشند. بسا این گروه، بر این پندارند که قیام و انقلاب مهدی (ع)، به نیروی غیب و اعجاز است. مس وجودشان، به یک نظر طلای ناب می شود؟ شجاع، دلیر و شهادت خواه! در حقیقت، اینان چشم دوخته اند تا امام (ع) ظهور کند، اوضاع مادی و معنوی را به یک نگاه به سامان آورد و آن گاه اینان، به زندگی آرام و ایمن دست یابند.
ابو بصیر از امام صادق (ع) می پرسد:
«جعلت فداک متی الفرج ؟ فقال: یا ابا بصیر و أنت ممن یرید الدنیا؟ من عرف هذا الامر فقد فرج عنه لانتظاره.»
فدایت شوم، فرج کی خواهد بود؟
امام فرمود: ای ابو بصیر؟ تو هم از کسانی هستی که دنیا را طلب می کنند! آن کسکه قیام امام را بشناسد برای او، به جهت انتظارش فرج شده است.
چون امام (ع)، متوجه است که ابو بصیر، با توجه به زندگی غمبار شیعیان، از فرج می پرسد، به گونه ای پاسخ او را می دهد که بفهمد، فرج به معنای چشم داشتن به رهایی از سختیها و رسیدن به کامیابی های زندگی نیست، بلکه فرج، در گرو شناخت حق و شناختن رهبر و امام حق و منتظر یاری رساندن به اوست. راوی می گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم:
مردم می گویند: مهدی که قیام کند، کارها خود بخود درست می شود، و به اندازه یک حجامت خون نمی ریزد.
امام (ع) فرمود:
«کلا، والذی نفسه بیده، لو استقامت لأحد عفوا، لأستقامت لرسول الله (ص) حین أدمیت رباعیته، و شج فی وجهه، کلا و الذی نفسه بیده، حتی فسخ نحن و أنتم العرق و العلق.»
هرگز چنین نیست. به خدای جان آفرین سوگند، اگر قرار بود کار برای کسی خود به خود درست شود، برای پیامبر(ص) درست می شد، هنگامی که دندانش شکست و صورتش شکافت. هرگز چنین نیست که کار، خود به خود درست شود، به خدای جان آفرین سوگند، کار دست نخواهد شد تا این که ما و شما در عرق و خون غرق شویم.
بنابراین، از زاویه خواهش ها و آرزوها و خواسته های بشری خویش، قیام امام (ع) را نگریستن و منتظر او بودن، به هیچ روی با تعالیم اسلامی سازگاری ندارد. در احادیث، کسی منتظر و یاور مهدی (ع) دانسته شده که در زندگی منتظرانه خود، دوره آمادگی را گذرانده و به مرتبه ایثار جان و مال در راه خدا رسیده باشد. برای شرکت در استقرار عدل بزرگ و نجات بشر مظلوم و انسانیت محروم، گامهای خود را به ایمان و ایثار استوار سازد و آن گاه برای یاری کردن نهضتی که می خواهد ریشه ظلم را در جهان بکند و عدل و قسط را به جای آن بنشاند، بی صبرانه منتظر جهاد باشد.
امام صادق (ع) می فرماید:
«لیعدن أحدکم لخروج القائم و لو سهما، فأن الله اذا علم ذلک من نیته رجوت لأن ینسی فی عمره حتی یدرکه و یکون من أعوانه و أنصاره.»
باید هر یک از شما برای خروج قائم اسلحه آماده کند. چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیت یاری مهدی اسلحه تهیه کرده، امید می رود خداوند، عمر او را دراز کند، تا ظهور را درک کند و از یاوران مهدی باشد.
آماده بودن و سلاح تهیه کردن، بیش از هر چیز، نیرو و روح سلحشوری و ستیز لازم دارد. منتظر مسلح، وقتی می تواند در صف جهاد گران قیام، قرار گیرد، دست به سلاح ببرد و در رکاب امام حق، نقش بیافریند که در صحنه نبرد، پیروزی یا شهادت در نظر او یکسان باشد. در صحنه شعله و خون، عاشقانه خود را برای امام و آرمانهای او بخواهد، نه امام را برای آرزوهای خویش و این، میسر نمی شود مگر آن که همواره روح حماسه و اقدام و سلحشوری و مقاومت و شهادت و ایثار را در خود بپروراند و هر آن آمادگی خود را برای چنین امری بیازماید.
علی (ع) می فرماید:
«المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فی سبیل الله.»
منتظر امر ما، بسان کسی است که در راه خدا به خون خود،غلتیده باشد.
این سخن، انسان منتظر را فردی مهیا برای جهاد و شهادت معرفی می کند و به او، این باور را می دهد که سلوک منتظرانه، مسؤولیتی است بسان جهاد، سخت و چه بسا همراه بذل جان، از این روی، منتظر باید خود را فدیه ای ببیند در راه اعتلای دین، بی هراس از شهادت و پذیرای هر گونه فداکاری و ایثار.
امام صادق (ع) می فرماید:
«من مات منکم و هو منتظر لهذا الامر کمن هو مع القائم فی فسطاطه، قال: ثم مکث هنیئة ثم قال: لا بل کمن قارع معه بسیفه، ثم قال: لا و الله الا کم استشهد مع رسول الله».
هر کس به انتظار بزید و بمیرد، چون کسی است که قائم را یاوری کرده است.
پس از لحظه ای درنگ، فرمود:
نه، بلکه بسان کسی است که با آن حضرت شمشیر زند.
و سپس فرمود:
نه، به خدا، به حتم، همچون کسی است که در رکاب رسول خدا شهید شده باشد.
بهای کدام زندگی، چون بهای یاوری و شمشیر زدن در خدمت حضرت را می تواند داشته باشد؟ چگونه زیستنی است که فرجامش بسان شهادت است ؟
بی شک، زیستی که در نتیجه و اثر، با شهادت و جهاد یکسان باشد، زیستنی که آگاهی بخشد، شور و اشتیاق دینی بیافریند، ارزشها را بگسترد و در جهت تحقق هدفهای مکتب، باشد بله، در عصر انتظار، بدین سان زیستن، یاوری امام قائم است.
امام صادق (ع) می فرماید:
«من عرف امامه ثم مات قبل أن یقوم صاحب هذا الأمر، کان بمنزلة من کان قاعدا فی عسکره.»
هر کس امام خود را بشناسد و پیش از قیام او بمیرد، مانند کسی که در گروه سربازانش نشسته باشد.
انسان منتظر، باید به گونه ای بزید که اگر ظهور و قیام مهدی (ع) را در حیات خویش درک نکند، باز در آن سهیم باشد و این در گرو آن است که از نظر فکر و عمل، در صف حق جویان و باطل ستیزان روزگار خویش باشد و سلوک اجتماعی اش، در جهت زمینه سازی و آمادگی هر چه بیشتر خود و جامعه، برای پذیرش این قیام باشد.
چنین انسانی، همواره جهادی بزرگ را فرا روی خود می نگرد و آزمون پایداری به دین و عقیده را که لازمه این جهاد است، در سراسر دوران زندگی به اجرا می آورد و پیوسته با آزمونهای کوچک تر، میزان موفقیت و شایستگی خود را در آن آزمون بزرگ می افزاید.
انتظار مکتب تعهد و تکلیف: نزد همگان، جاودانگی شریعت و احکام آن، اصلی بی تردید است و در تمامی عصرها، پیروی از دستورها و تعالیم دینی و پیاده کردن آنها در متن زندگی واجب است. بر پایه این اصل پذیرفته و مسلم، دینداران، برای همیشه به حضور در صحنه و به انجام همه تکلیف های فردی و اجتماعی وظیفه دارند. انجام تکلیف های دینی، تعطیل بردار نیست.
آیا غیبت امام و چشم به ظهور او داشتن، می تواند مجوز برداشتن تکلیف در بخشی از احکام دینی باشد؟
در این صورت، جاودانگی شریعت اسلام، به عنوان یک دستگاه فکری و حقوقی و ارزشی به هم پیوسته، چگونه تفسیر خواهد شد؟
مثلا در روایتهای بسیاری از گسترش ظلم و فساد و انحراف، در عصر غیبت، سخن رفته است که اکنون شاهد آن هستیم، آیا انسان دیندار که در این روزگارمی زید، در برابر اینها رها و بی تکلیف است ؟ یا تکلیف مبارزه با ظلمها و فسادهای فردی و اجتماعی و اصلاح جامعه و جهاد در راه دفاع از مکتب و امت، همچنان باقی و جاوید است ؟
هیچ کدام از فقیهان و دین شناسان به رها شدن بخشی از احکام دین فتوا نداده اند، آن هم احکامی که نگهداشت دین به عمل کردن به آنها وابسته است. برای اجرای حکم امر به معروف و نهی از منکر، شرایطی از جمله: شناخت معروف و منکر و نتیجه بخش بودن آن، بیان کرده اند، اما این به معنای برداشتن تکلیف نیست.
آیا می توان گفت: در عصر غیبت به سبب حاضر نبودن امام (ع)، با وجود این همه ظلم و فساد، شرایط امر به معروف و نهی از منکر تحقق نمی یابد و یا هجومی صورت نمی گیرد؟ اگر چنین است، پس چرا فقیهان در مباحث فقهی خود، در طول دوران غیبت، برای این موضوع، کتابی اختصاص داده و در چگونگی آن به تفصیل سخن گفته اند. آیا بیهوده بحث کرده اند؟!
جای تأسف است که شاهد باشیم گروهی نا آشنا به مسائل دین، انتظار را به گونه ای تفسیر کنند که اصل جاودانگی تکلیف و تعهد دینی انسان دیندار در این بخش از دستور دینی نادیده انگاشته شود.
به راستی بسامان آوردن نابسامانیهای دینی در اجتماع و دست یازیدن به حرکتهای اصلاحی و احیاگری در عصر انتظار، با فرهنگ انتظار ناسازگار است و زنده نگاهداشتن سنت دعوت دینی حرام و ناروا؟
امام سجاد(ع) می فرماید:
«ان اهل زمان غیبة، القائلین بامامته و المنتظرین لظهوره… الدعاة الی دین الله عزوجل سرا و جهرا.»
معتقدان به مهدی (ع) و منتظران ظهور او در عصر غیبت… در پنهان و آشکار مردمان را به دین خدا فرا می خوانند.
همان گونه می نگرید، امام (ع) منتظران معتقد و راستین را در روزگار غیبت، دعوت کنندگان به دین خدا معرفی می کند. اگر انتظار را به معنی برداشته شدن تکلیف های اجتماعی و نبودن مسؤولیتهای اصلاحی در جامعه بدانیم، پس دعوت به دین در این سخن امام معصوم (ع) چگونه تفسیر می شود؟
آیا مبارزه با فسادهای اجتماعی، با ظلم و بی عدالتی و با حرکتهای ضد انسانی و ضد دینی مستبدان و مستکبران، که بقای آنها، محور دین و باورهای دینی را در پی دارد، دعوت به دین خدا نیست ؟
آیا تحقق و استقرار حاکمیت دین و احیای نماز و حج و ولایت و امامت در جامعه و برقراری عدالت اسلامی به قدر توان، دعوت به دین نیست ؟ تلاش در راه اصلاح بنیادهای مادی و معنوی اجتماع و برآوردن سلامت دینداری، دعوت به دین نیست ؟
پس، انتظار، باوری نیست که با آن تعهد اجتماعی انسان منتظر نفی شود، یا سکوت و سازش با ستم بارگان و ظالمان توجیه گردد.
با چه تفسیری از دین، می توان از دست رفتن عزت دینی و تحمل انواع ذلتها و مشاهده فسادها و ظلمها و هیچ نگفتن و انزوا گزیدن را، دینداری دانست ؟
سرنوشت میلیونها انسان دیندار را در دست فاسدان و جنایت پیشگان و ظالمان دید و از میان رفتن ارکان و ارزشها و اصالت های دین و دینداران را، به دست این شیطان صفتان، شاهد بود و در برابر، خود را دینداری بیتکلیف دانست ؟ راستی امام زمان (ع) از این دینداری راضی است ؟ این گونه تفسیر از انتظار، با کدام اصل دینی سازگار است ؟
البته دست زدن به مبارزه و مقاومت منفی که در برخی روایتهابه آن اشاره شده، پذیرفته است؛ زیرا در پاره ای شرایط زمانها، این موضعی است پسندیده و خرد ورزانه، ولی باید مقتضای زمانی و اجتماعی جامعه را شناخت و تأثیر این موضوع را در موفقیت دعوت دینی، ارزیابی کرد و سنجیده و هوشمندانه عمل کرد. پس به هر روی، تکلیف و تعهد دینی باقی و جاوید است.
چشم به راه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف - جمعی از نویسندگان مجله حوزه
1.شرح اندیشه دینی
با آغاز دوران غیبت، مسؤولیت و رسالت دینی امام (ع) در برابر حفظ مکتب و هدایت امت، بر عهده عالمان دین، به عنوان نایب و جانشین امام، نهاده شد. شرح و تفسیر دین، به منظور پاسخ گویی به نیازهای موجود دینداران و بازگویی و باز فهمی تعالیم به جای مانده از امامان (ع)، به وسیله اینان آغاز شد و به تدریج سلسله عالمان دین در طول تاریخ انتظار، به وجود آمد.
عالمان، با به کار گرفتن آگاهیهای خود، از منابع اولیه دین: قرآن و سنت، و استناد به فهم علمی خویش از آنها، کوشیدند پاسخهای در خور عصر را بیابند و با عرضه آنها، مسؤولیت خویش را در روزگار غیبت به انجام رسانند.
دینداران نیز، بر اساس این سخن امام (ع):
«واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا»
وظیفه یافتند به عالمان دین مراجعه و موضع فکری و رفتاری خود را در رویدادهای زندگی، با رهنمودهای اجتهادی اینان هماهنگ کنند. این پیوند و ارتباط متقابل، میان عالمان و مردمان، سبب گردید، معارف دینی در پرتو تلاشهای دین شناسانه عالمان، در بخشهای گوناگون مکتب نموده شود و یا
گذشت روزگار رشد و توسعه یابد.
دانشهای بسیاری، مانند: فقه، کلام، اصول، تفسیر، رجال، حدیث، فلسفه، عرفان و تاریخ، که اساس فکری آنها در عصر حضور امامان ارائه شده بود، مراحل تکامل را پیمود و میراث علمی ارزنده ای در این علوم پدید آمد.
از جمله این تلاشها، تثبیت اندیشه غیبت در قرنهای چهارم و پنجم بود که غیبت امام (ع) در روزگار نخستین، مورد انکار و مناقشه عالمان سنی قرار می گرفت. دانشوران شیعی، در استواری و درستی این باور اسلامی بجد کوشیدند و پرسشها و شبهات را پاسخ گفتند. عالمانی چونان: نعمانی (175) شیخ صدوق (176) (م: 381)، شیخ مفید(177) (م: 413)، شیخ طوسی (178) (م 460) در خصوص مسائل غیبت امام (ع) و شرح فلسفه آن، کتابهای مستقل نگاشتند.
به هر روی، اندیشه دینی، با همه گسترده آن، در دوران غیبت، با ایثار و مجاهدت عالمان شیعی پاس داشته شد و فراروی دینداران قرار گرفت. نقش بزرگ اینان در حفظ و رشد این اندیشه و نیز شدت دغدغه دینمداری و پروای دینی که در تمامی دین پژوهیهای آنان مشاهده می شود، به هیچ روی جای تردید و انکار نیست.
البته وجود برخی کاستی ها و نادرستیها، جای انکار ندارد، مانند: رشد یافتگی بخشی از معارف دینی و کنار نهاده شدن بخشهای دیگر، ذهنی اندیشی و دور بودن از واقعیت های موجود و یا به وجود آمدن پاره ای افکار و آرای نادرست و تفسیرهای ناصواب درباره بعضی مفاهیم دینی، که مصداق آن را امروزه در افکار گروهی با عنوان «ولایتها» شاهدیم.
حتی در مطالعه تاریخ، افرادی بدعتگذار را می بینیم که توانسته اند در مقیاسی کوچک ومحدود، اندیشه دینی را از مسیر اصیل آن خارج سازند و با دسیسه های درونی و یا خود فروشی، به فرقه سازی و دعوت های گمراه کننده دست یابند.
مطالعه سخنان معصومان (ع)، نشان می دهد که در روزگاران غیبت، بعضی افراد مدعی علم دین، داده ها و مفاهیم دینی را بر اساس خواهش های نفسانی تفسیر و تاویل می کنند و بدین گونه، دین و تعالیم دینی قربانی خواسته های اینان می شود.
همچنان که اکنون نیز، پاره ای از انحرافها و تفسیر به رایها را در افکار گروهی شاهدیم که به نام دین، همه تکالیف و مسؤولیتهای اجتماعی را در روزگار انتظار نفی می کنند و برای خود، هیچ گونه وظیفه اجتماعی که دین به آن حکم کرده باشد، نمی شناسند.
این افراد، در دوران غیبت، به گونه ای در باتلاق تأویل و تحریف فرو می غلتند که گاه ظهور نیز، با امام (ع) برخورد می کنند و مورد انتقام قرار می گیرند:
علی (ع) می فرماید:
«اذا خرج القائم من اهل الفتوی بما لا یعلمون، فتعسا لهم ولاتباعهم»
زمانی که قائم ظهور کند، از عالمانی که ندانسته فتوا می دهند انتقام می گیرد، اینان و پیروانشان را نگونساری باد.
روایتهای دیگر نیز، از فساد و انحراف برخی متولیان اندیشه دینی روزگار غیبت خبر می دهد. همچنین از بخشی دیگر از روایتهایی که حرکتهای فکری و فرهنگی امام (ع) را در عصر ظهور بیان می کند، دانسته می شود که در این روزگار توجیه ها و تأویل ها و تحریفها و انحرافها و پیرایه ها، بسیاری از باورهای اسلام ناب و راستین را تهدید می کند و ساخته های ذهنی مدعیان دین، به عنوان باورهای دینی ترویج می شود. به برخی احادیث که بیانگر وقوع این احوال در حوزه اندیشه دینی است، اشاره می شود:
امام صادق (ع) درباره راه و روش مهدی (ع) می فرماید:
«یصنع کما صنع رسول الله (ص)، یهدم ما کان قبله کما قدم رسول الله (ص) امر الجاهلیة، ویستأنف الاسلام جدیدا».
راه و روش او، چون پیامبر(ص) است؛ یعنی هر چه را پیش از او باشد ویران می کند، چنان که پیامبر(ص) جاهلیت را ویران ساخت و اسلام را از نو می نمایاند.
در بسیاری از روایتهای اسلامی: از تجدید دین و آمدن آیین جدید، توسط امام مهدی (ع)، سخن رفته است . تجدید دین، به هر یک از این معانی تصور شود: تصحیح انحرافها و تحریفها، آشکار کردن فراموش شده های دینی، شرح احکام واقعی و فهم درست دین، متناسب با فرهنگ زمان و…همه اینها در تجدید حیات دین، از این حکایت می کند که پیش از ظهور، اندیشه دینی به گونه ای به کاستی ها و پیرایه ها آمیخته خواهد شد که از حرکتهای مهم امام (ع)، پاکسازی و پیراستن ذهنها از رسوبات فکری گذشته و باز سازی فکر دینی و در نهایت، احیای دوباره تعالیم اسلام راستین، خواهد بود.
علی (ع) می فرماید:
«یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطف الرای علی القرآن اذا عطفوا القران علی الرأی» (183).
هواپرستی را به خدا بازگرداند، پس از آن که خدا پرستی را به هوا پرستی بازگردانده باشند. رأی ها را به قرآن بازگرداند، پس از آن که قرآن را به رأی های خود بازگردانده باشند.
این کلام علی (ع)،روشن می کند که اندیشه دینی، پیش از ظهور، در سطح وسیعی، بر اساس هواها و هوسها و منافع شخصی و گروهی، شکل می گیرد.عالمان دنیا مدار و نفس پرست، اصول و فروع دینی و آیات وحی را به دلخواه تفسیر و تأویل می کنند، آن گونه که با آرزوهای دنیا خواهانه آنان، هیچ تضادی پیدا نکند و چنانکه احادیث بسیار دیگر نیز، به این تصریح دارد، این کار، امری رایج خواهد بود. بدین روی، چون تعالیم حیاتبخش دین و چهره واقعی کتاب و سنت، زیر لایه های افکار و آرای نادرست، پنهان می شود، امام (ع) آنها را بیرون می کشد و آشکار می سازد:
علی (ع) می فرماید:
«ویحیی میت الکتاب والسنة».
مهدی (ع)، کتاب و سنت مرده و از میان رفته را زنده می کند.
در این احادیث، امام (ع)، به صراحت از مردن کتاب و سنت سخن می گوید.
بی شک، اندیشه دینی که برخاسته از کتاب و سنت باشد و حقیقتا آموزشهای این دو منبع اصلی شریعت را نشان دهد، در این حکم، همانند خواهد بود؛ یعنی اثر حیاتی و سازنده در جامعه و زندگی دینی نخواهد داشت؛ چرا که جز پندارها و ادعاهای دروغین به نام دین، حقیقت دیگری نخواهد داشت.
روایتهایی که از پدید آمدن نارواییها و تیرگیها در حوزه تفکر دینی خبر میدهند، بسیارند. آنچه یاد شد، گزینشی اندک از آن بسیار بود.
به راستی معصومان (ع) چرا و به چه منظور از این حوادث خبر داده اند؟
بی شک، یک جهت مهم در بیان این سخنان، این است که از یک سوی، دینداران با عوامل انحراف دینی که در آینده جامعه را فرا
می گیرد، آشنا شوند و در گرفتن معارف دینی، هوشیار باشند؛ و از دیگر سوی، خواسته اند به عالمان و متولیان اندیشه دینی هشدار دهند که زمینه های انحراف و کژ اندیشی را به نیکی بشناسند و از آنها پروا گیرند.
البته عوامل انحراف در اندیشه دینی، در همه زمانها بوده است، حتی در عصر حضور، افکار و تأویلهای نادرست و عالمان منحرف وجود داشته اند. اما آنچه دوران غیبت را در برابر این رویداد حساس می کند این است که چون مفسر واقعی دین، حضور ندارد، معیاری مسلم و قطعی که شاخص بازشناسی اندیشه راستین از دروغین باشد. وجود ندارد. در عصر حضور، شیعیان، هنگام اختلاف یا تردید در فهم و یا اعتقاد درست از نادرست، به حضور امامان (ع) می رسیدند و معارف دینی خویش را به داوری معصومانه ایشان می گذاشتند. اما در عصر غیبت، اگر چه قرآن، به طور کامل و بی هیچ کاستی در دسترس است، ولی محک زدن اندیشه ها به قرآن و داوری خواستن از قرآن باز به نوبه خود، استناد به فهمی از قرآن خواهد بود و هرگز قطعیت و معصومیت داوری معصومانه امام (ع) را نخواهد داشت. بی تردید، قرآن، معیار اصیل بازشناسی درستیها و راستیها در اندیشه دینی این دوران است، اما شناخت مراد قرآن، بدون دخالت فهم عالم در دسترس نیست؛ از همین روی، می بینیم برخی در استناد به قرآن، به دیدگاهی روی می آورند که حتی فهم ظواهر آن را حجت نمی دانند و معتقد می شوند که جز از طریق احادیث و سخنان معصومان (ع)، نمی توان به مراد وحی دست یافت!
خوب، آیا این دیدگاه را می توان معیار قرار داد؟ پاسخ منفی است، زیرا این خود فهمی است بشری و چه بسا خطا و دیگر آن که اساسا در تمسک و استناد به حدیث، امکان لغزش و فرو افتادن در خطا به مراتب بیشتر است، چه اگر به فرض، مشکل فهم درست آن را به سبب: تعارض، از میان رفتن قراین، پوشیده ماندن ظرف صدور و موقعیت تخاطب و…، نادیده بگیریم باز با مشکلی بزرگ تر روبه رو، می شویم، یعنی پدیده جعل و وضع حدیث و تشخیص حدیث درست از نادرست.
آیا رخ نمودن اندیشه های گوناگون در تاریخ اندیشه دینی را می توان در دایره پدیدار شدن انحرافها در فکر دینی زمان غیبت دانست ؟
بی شک، اختلاف آرا و افکار در حوزه اندیشه دینی، به مقتضای اجتهادی بودن آن است و این، نزد دین پژوهان، اصلی پذیرفته و برخاسته از تعالیم دینی امامان (ع) است. از این روی، باید بر اساس هماهنگی و ناهماهنگی و برابری و نابرابری ملاک های درستی بر هر کدام از آنها، به داوری پرداخت. احادیث یاد شده، اندیشه هایی که بر پایه فهم و استنباط درست، یعنی با آگاهیهای لازم و شناخته شده برای اجتهاد، پدید آید و معیارهای مسلم اجتهاد دینی را متناسب با نیازمندیهای فرهنگ دینی زمان خود، دارا باشد، در بر نمی گیرند. اندیشه هایی که بی توجه به قانونمندی ها و ضوابط کشف شده برای فهم درست دین، به وجود آیند و با اصول مسلم در تفکر دینی، ناسازگار و بیگانه باشند، روشن است که انحراف خواهند بود.
بنابراین، اندیشه دینی در طول زمان غیبت،به تلاشی مشترک و پیوسته، از سوی دین شناسان خبره و آگاه، نیاز دارد، تا منابع، شیوه های فهم و تحقیق دینی برای بازیافت آموزشهای راستین و اصیل اسلام در هر زمان شناخته گردد. این، به توبه خود، تلاشی است بر آمده از روح و فرهنگ انتظار و ایجاد زمینه سازی برای تحقق اصلاح در تفکر دین که بزرگ ترین حرکت در انقلاب جهانی مهدی (ع) است
چشم به راه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف - جمعی از نویسندگان مجله حوزه
زندگی دینی پیش از ظهور
زیست منتظرانه، پیشینه ای دراز در تاریخ وافقی ناپیدا در آینده روزگار دارد. باور انتظار، نه تنها به پایان عصر حضور (260 ه -.ق.) که به دوران آغازین دین باز می گردد؛ چه، تاریخ اسلام، این سلوک را، در زندگی دینی آن روزگار، نشان می دهد.
در حقیقت، این باور، آن گاه بر اندیشه پرتو افکند که پیامبر اسلام (ص)، از ظهور دوباره دین و احیای سنت خویش، در آینده دور، سخن گفت و دینداران را بر تحقق کامل دین و عینیت یافتن آرمانهای نهایی اسلام، به وسیله یکی از فرزندانش، دوازدهمین امام شیعیان، آگاه کرد.
اینک، قرنها از تجربه این اندیشه دینی می گذرد. زندگی مردمان را در عصر پایدار و بلند انتظار، با تاریخی روشن از نمودها و جلوه های فکری و عملی، مشاهده می کنیم. برخی بر آمده از باور راستین انتظار و پاره ای آمیخته به پیرایه ها و وام گرفته از سنتهای کهن بشر.
گرفتاری و رنج
آثار گناه – گرفتاری و رنج
ومَا أَصَابَکم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کسَبَتْ أَیدِیکمْ وَیعْفُوا عَن کثِیرٍ
و هر مصیبتی به شما رسد پس به خاطر دستاورد شماست؛ و بسیاری (از خطاهای شما) را می بخشد.(سوره شوری، آیه 30)
نکته ها و اشاره ها
1.مصیبت ها و مشکلات زندگی انسان چند گونه اند: اول، مصیبت هایی که در اثر اعمال خود انسان گریبان گیر او می شوند و پیامد گناهان و خطاهای او و نوعی مجازات در مورد سهل انگاری ها و گناهان او هستند و موجب بیداری انسان و دفع غفلت ها می شوند.
دوم، مصیبت هایی که برای آزمایش انسان ها هستند که اگر انسان در برابر آنها استقامت و صبر و شکر کند، به تکامل روحی و شکوفایی استعدادها و مقامات معنوی نایل می شود؛ مثل مصیبت هایی که به پیامبران و اولیای الهی می رسد.
2.در حدیثی از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمودند:
بلا برای ستمکار تأدیب و برای مؤمن امتحان و برای پیامبران درجه و برای دوستان خدا کرامت است.
3.رابطه ی بین اعمال انسان با بروز مشکلات و مصیبت ها، رابطه ای قراردادی و اعتباری نیست، بلکه رابطه ای تکوینی و حقیقی است؛ یعنی کیفرها و مصیبت ها بازتاب طبیعی و تکوینی اعمال انسان اند.
از دست دیگران چه شکایت کند کسی سیلی به دست خویش زند بر قفای خویش
دزد از جفای شحنه چه فریاد می کند گو گردنت نمی زند الّا جفای خویش
چندین چراغ دارد و بیراهه می رود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
(سعدی)
آموزه ها و پیام ها
1.هر چه می کشید از دست خود می کشید.
2.مشکلات شما پیامد کردار شماست (پس در اعمال خود تجدید نظر کنید).
3.اگر خدا بسیاری از کارهای بد شما را عفو نمی کرد، مشکلات شما بیش تر بود.
4.راه گریزی از قانون مکافات عمل نیست.
منبع: تفسیر قرآن مهر جلد هجدهم، صفحه 298
خدای گنهکاران
روزی حضرت موسی (علیه السلام) در کوه طور، هنگام مناجات عرض کرد:
ای پروردگار جهانیان!
جواب آمد: لبیک!
سپس عرض کرد: ای خدای اطاعت کنندگان!
جواب آمد: لبیک!
سپس عرض کرد: ای پروردگار گناه کاران! موسی (علیه السلام) شنید: لبیک، لبیک، لبیک!
حضرت موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا! حکمتش چیست که تو را به بهترین اسامی صدا زدم، یک بار جواب دادی؛ اما تا گفتم: ای خدای گنهکاران، سه مرتبه جواب دادی؟
خداوند فرمود: ای موسی! عارفان، به معرفت خود و نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ اما گنهکاران جز فصل من پناهی ندارند. اگر من هم آنها را از درگاه خود نا امید کنم، به درگاه چه کسی پناهنده شوند.
قصص التوابین، ص198