یاران مهدی عج
در سوره صف، آیه ۱۴ آمده است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ….أَنْصارَ اللَّهِ کما قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ کفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ؛
ای کسانی که ایمان آورده اید! یاوران [دین] خدا باشید؛ همان گونه که عیسی بن مریم به حواریون گفت: «یاوران من در راه خدا چه کسانی هستند؟ » حواریون گفتند: «ما یاوران [دین] خدا هستیم»؛ پس گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند؛ پس کسانی را که ایمان آوردند، بر دشمنشان یاری دادیم، تا [بر آنان غلبه کرده و] پیروز شدند.
برخی نکات موجود در این آیه عبارتند از:
۱. مؤمن باید گام به گام رشد کند. در آیات قبل، دعوت به تجارت با خدا بود؛ اما در این آیه در مرتبه ای بالاتر، رسماً به «انصار اللّه» بودن دعوت میکند. «… أَنْصارَ اللَّهِ» یعنی برای همیشه بر نصرت قانون و اولیای الهی پایدار باشید.
۲. خداوند، به نصرتِ ما نیازی ندارد؛ زیرا همه نصرتها و پیروزیها از اوست: «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ». انصار خدا بودن، برای ما افتخار است.
۳. انبیای الهی، مردم را برای خدا میخواهند، نه برای خود یا گروه و حزب خود: «مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ».
۴. پیامبران برای غلبه بر دشمن، مسیرهای عادّی و طبیعی را طی میکردند و از اسباب ظاهری و نیروهای مردمی استفاده میکردند: «مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ».
۵. رهبر باید ارزیابی دقیقی از یاران خود داشته باشد: «مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ».
۶. اقرار گرفتن از یاران، نوعی تجدید بیعت و اعلام وفاداری است: «مَنْ أَنْصارِی … قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ».
۷. باید دعوت رهبران دینی را پاسخ دهیم: «مَنْ أَنْصارِی … نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ».
۸. انسان، مختار است که دعوت انبیا را بپذیرد و سعادتمند شود یا آن را رد کند و بدبخت شود: «فَآمَنَتْ طائِفَةٌ… وَ کفَرَتْ طائِفَةٌ».
۹. معمولًا همه مردم به یک پیامبر ایمان نیاورده اند؛ بلکه بعضی کفر میورزیدند و بعضی ایمان میآوردند: ما نیز نباید ایمان آوردن همه مردم را انتظار داشته باشیم: «فَآمَنَتْ طائِفَةٌ… وَ کفَرَتْ طائِفَةٌ»
۱۰. شناخت نیروهای وفادار و سازماندهی و تمرکز بخشیدن آنان و جداسازی جبهه حقّ از باطل، برای رهبری و ادامه حرکت او ضروری است: «مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ».
۱۱. تجدید بیعت با رهبری الهی، ارزش سیاسی، اجتماعی و دینی دارد: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ».
۱۲. یاری کردن منادیان الهی، یاری خداوند است: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ».
۱۳. سبقت در حمایت از رهبران دینی، دارای ارزش است. با اینکه حضرت عیسی طرفدارانی داشت؛ ولی خداوند ایمان حواریّون را
ستوده است، و این به دلیل سابقه و صراحت آنان است: «مَنْ أَنْصارِی… قالوا: نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ».
منتظر امام با اینکه به او اعتقاد دارد، باید در مرحله عمل نیز کوشا باشد و به یاری و نصرت او بشتابد.
سه ویژگی اساسی مؤمن
عنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي إِذَا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِي إِثْمٍ وَ لَا بَاطِلٍ وَ إِذَا سَخِطَ لَمْ يُخْرِجْهُ سَخَطُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ وَ الْمُؤْمِنُ الَّذِي إِذَا قَدَرَ لَمْ تُخْرِجْهُ قُدْرَتُهُ إِلَى التَّعَدِّي وَ إِلَى مَا لَيْسَ لَهُ بِحَقٍّ.
امامباقرعلیهالسلام فرمود:
مؤمن کسی است که:
هرگاه شاد باشد، شادیاش او را به گناه و باطل نمیکشاند
هرگاه خشمگین شود، خشمش او را از گفتار حق خارج نسازد
هرگاه قدرت یابد، قدرتش او را به ظلم و کردار ناروا نکشاند.
خصال شیخ صدوق، ج۱، ص
تقي يعني چه؟
در مجمع البحرين آمده است:
«سمي محمد الجواد، «التقي» لأنه اتقي الله تعالي فوقيه شر المأمون اذ دخل عليه بالليل و هو سكران، فضربه حتي ظن أنه قتله، فوقيه الله تعالي شره. »
«امام جواد عليه السلام را «تقي» ناميدند زيرا خداوند او را از شر مأمون حفظ كرد در هنگامي كه شبانه با حالت مستي به بستر او هجوم آورد و ضربات پي در پي شمشير را بر امام وارد ساخت به گونه اي كه گمان كرد حضرت را به قتل رسانده است ولي خداوند متعال امام را از شر مأمون حفظ نمود. »
دانشنامه امام جواد علیه السلام٬ ص۲۰۴
مهريّه فاطمه چه بود؟
اكنون ببينيم مهريّه فاطمه چه بود؟
بدون شك ازدواج بهترين مردان جهان با سيّده زنان عالم دختر پيامبر بزرگ اسلام بايد از هر نظر الگو باشد، الگويى براى همه قرون و اعصار، لذا پيامبر (صلى الله عليه وآله) رو به اميرمؤمنان على (عليه السلام) كرد و فرمود: چيزى دارى كه مهريه همسرت قرار دهى؟ عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت، تو از زندگى من به خوبى آگاهى كه جز شمشير و زره و شتر چيز ديگرى ندارم. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: درست است، شمشيرت به هنگام كارزار با دشمنان اسلام مورد نياز است; و با شتر نيز بايد نخلستان را آب دهى، و در مسافرتها از آن استفاده كنى; بنابراين تنها زره را مى توانى مهريه همسرت بنمايى، و من دخترم فاطمه را در برابر همين زره به عقد تو درآوردم».
شايد بيشترين قيمتى كه در تواريخ درباره اين زره نوشته شده، پانصد درهم است اين از يك سو اما از سوى ديگر در حديثى مى خوانيم كه: فاطمه (عليها السلام) از پدرش خواست مهر او را شفاعت گنهكاران امت در قيامت قرار دهد، اين درخواست قبول شد و جبرئيل فرمان آن را از آسمان بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) نازل كرد. آرى اين گونه بايد ارزش هاى غلط درهم بشكند، و ارزش هاى اصيل جانشين آن گردد، و اين گونه است راه و رسم مردان و زنان با ايمان، و اين چنين است برنامه زندگى رهبران راستين بندگان خدا.
هميشه «مهريه» و «جهيزيه» و «تشريفات عروسى» سه مشكل بزرگ بر سر راه خانوادهها در مسأله ازدواج بوده است، مشكلاتى كه گاهى تمام دوران حيات ازدواج را مى پوشاند و آثار نكبت بارش تا پايان عمر دو همسر باقى مى ماند.
خواستگاری حضرت زهرا سلام الله علیها
«لَو لَمْ يُخْلَقْ عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ لِفاطِمَةَ كُفْو»ٌ;
هرگاه #على آفريده نمى شد، كسى كه لايق همسرى #فاطمه باشد وجود نداشت».
كمالات فوق العاده فاطمه (عليها السلام) از يكسو، و انتسابش به شخص پيامبر از سوى ديگر، و شرافت خانوادگى او نيز از ديگر سوى; سبب شد كه مردان زيادى از بزرگان ياران پيامبر (صلى الله عليه وآله) به خواستگارى او بيايند، اما همه جواب رد شنيدند.
و جالب اين كه غالباً پيامبر در پاسخ آنها مى فرمود: «اَمْرُها اِلى رَبِّها». كار فاطمه به دست پروردگار فاطمه اس! از همه عجيب تر خواستگارى «عبدالرحمن بن عوف» بود، همان مرد ثروتمندى كه مطابق راه و رسم جاهليّت، به همه چيز از دريچه مادى مى نگريست، و مهريّه سنگين را دليل بر شخصيت زن و موقعيت ممتاز شوهر مى پنداشت. او به خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: «اگر فاطمه را به همسرى من درآورى يكصد شتر كه بار همه آنها پارچه هاى گرانقيمت مصرى باشد به اضافه ده هزار دينار طلا مهريه او مى كن! ». پيامبر (صلى الله عليه وآله) از اين خواستگارى زشت و بى معنا چنان خشمگين شد كه مشتى سنگريزه برداشت و به طرف عبدالرحمن پاشيد و گفت: «تو گمان كردى من بنده پول و ثروتم كه با پول و ثروت مى خواهى بر من فخر بفروش! ». آرى، بايد در خواستگارى فاطمه الگوهاى اسلامى مشخص شود، سنّت هاى جاهليّت پايمال گردد، و معيارهاى ارزش اسلامى معلوم شود. مردم مدينه در اين گفتگوها بودند ناگهان اين صدا در همه جا پيچيد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى خواهد تنها دخترش را به همسرى علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) درآورد. علىّ بن ابى طالب دستش از مال و ثروت دنيا كوتاه بود و از معيارهاى عصر جاهلى چيزى نداشت، اما وجودش از فرق تا قدم مملو از ايمان و ارزش هاى اصيل اسلامى بود.
هنگامی که تحقيق كردند، معلوم شد رهنمون پيامبر (صلى الله عليه وآله) در اين ازدواج مبارك تاريخى، وحى آسمانى بوده است، زيرا خودش فرمود: «اَتانِي مَلَكٌ فَقالَ: يا مُحَمَّدُ اِنَّ اللهَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامُ وَ يَقُولُ لَكَ: اِنِّي قَدْ زَوَّجْتُ فاطِمَةَ ابْنَتَكَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ اَبِي طالِب فِي الْمَلاَِ الاَْعْلى، فَزَوِّجْها مِنْهُ فِى الاَْرْضِ». فرشته اى از سوى خدا آمد و به من گفت: خداوند بر تو سلام مى فرستد و مى گويد من دخترت فاطمه را در آسمانها به همسرى علىّ بن ابى طالب درآوردم، تو نيز در زمين او را به ازدواج على درآور. هنگامى كه اميرمؤمنان على (عليه السلام) به خواستگارى فاطمه (عليها السلام) آمد، چهره مباركش از شرم گلگون شده بود. پيامبر (صلى الله عليه وآله) با مشاهده او شاد و خندان فرمود: براى چه نزد من آمدى؟ ولى اميرمؤمنان على (عليه السلام) به خاطر ابهت پيامبر (صلى الله عليه وآله) نتوانست خواسته خود را مطرح كند، و لذا سكوت كرد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه از درون اميرمؤمنان على (عليه السلام) با خبر بود، چنين فرمود: «لَعَلَّكَ جِئْتَ تَخْطِبُ فاطِمَةَ؟ » شايد به خواستگارى فاطمه آمدى؟ عرض كرد: آرى، براى همين منظور آمدم. پيامبر فرمود: اى عل! قبل از تو مردان ديگرى نيز به خواستگارى فاطمه آمدند، هر گاه من با خود فاطمه اين مطلب را در ميان مى نهادم روى موافق نشان نمى داد، و اكنون بگذار تا اين سخن را نيز با خود او در ميان نهم. درست است كه اين ازدواج آسمانى است و بايد بشود، اما
شخصيت فاطمه (عليها السلام) خصوصاً، و احترام و آزادى زنان در انتخاب همسر عموماً ايجاب مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) بدون مشورت با فاطمه (عليها السلام) اقدام به اين كار نكند. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فضايل اميرمؤمنان على (عليه السلام) را براى دخترش بازگو كرد و فرمود: من مى خواهم تو را به همسرى بهترين خلق خدا در آورم، نظر تو چيست؟ فاطمه كه غرق در شرم و حيا بود سر به زير انداخت و چيزى نگفت و سكوت كرد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) سر برداشت و اين جمله تاريخى را كه سندى است براى فقها در مورد ازدواج دختران باكره، بيان فرمود: «اَللهُ اَكْبَر! سُكُوتُها اِقْرارُها». خداوند بزرگ اس! سكوت او دليل بر اقرار اوست. و در پى اين ماجرا عقد ازدواج بوسيله پيامبر (صلى الله عليه وآله) بسته شد.