فروپاشی اندلس
داستان واقعی درباره چگونگی فروپاشی تمدن هشتصد ساله مسلمانان در اندلس به دلیل ترویج هوسرانی و بی حجابی در میان جوانان مسلمان
اندلس (اسپانیا) در سال های پايانی قرن اول هجری توسط مسلمانان فتح گرديد. اما پس از هشتصد سال از دست مسلمين خارج شد، بگونهای كه اكنون فقط کمتر از یک درصد جمعيت آن را مسلمانان تشكيل می دهند.
فتح اندلس مسيحی توسط مسلمانان برای مسيحيان بسيار گران تمام شد و با توجه به شكست راهبردهای نظامی مسيحيان عليه مسلمانان، آنها را به سمت گشودن جبهه فرهنگی و ترويج فساد، فحشا و بی بند و باری سوق داد.
مشروب رایگان توزیع شد و می خوارگی كه در گذشته در ميان مردم بولهوس اندلس در خفا انجام می شد، يك عمل عمومی و علنی گردید. مسجد و جوامع مذهبی در انحصار پيرمردان و پيرزنان درآمد و جوانان را با مسجد و نماز سرو كاری نبود. دختران زيبا و طناز و بی حجاب اروپايی كه در همه جا مأمور دلربايی از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه تمامتر مأموريت خود را انجام دادند و در نتيجه جوانان مسلمان تا نيمه های شب در گوشه مهمانخانه ها به سر بردند.
شهید مطهری در این باره میگوید:
تاريخ بشر نشان می دهد كه هر گاه قدرت های حاكم می خواهند جامعه ای را تحت سلطه خود قرار دهند و آن را استثمار كنند، تلاش می كنند تا روح جامعه را فاسد كنند و برای اين منظور تسهيلات شهوترانی را برای مردم مهيا می كنند و آن ها را به شهوترانی ترغيب می كنند. نمونه عبرت انگيزی از اين شيوه كثيف، فاجعه ای بود كه در اسپانيای مسلمان برای مسلمانان اتفاق افتاد.
مسيحيان براي خارج كردن اسپانيا از چنگ مسلمانان، از راه فاسد كردن روحيه و اخلاق جوانان مسلمان وارد عمل شدند تا آن جا كه توانستند وسايل لهو لهب و شهوترانی را به سهولت در اختيار مسلمانان قرار داده و در اين كار تا آن جا پيش رفتند كه حتی سرداران و مقامات دولتی را نيز فريفتند و آنان را آلوده ساختند و به اين ترتيب توانستند عزم، اراده، نيرو، شجاعت، ايمان و پاكی روح مسلمين را از ميان بردارند و آنها را به آدم هايی زبون، ضعيف، شهوتران، شراب خوار و زن باره مبدل كنند و پر واضح است كه غلبه و پيروزی بر چنين مردمی كار دشواری نيست… .
آشنايی با قرآن، شهید مطهری (ره)
تلاش معنادار
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم
اما آن هنگامی که خداوند از من می پرسد : “زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟”
پاسخ میدهم : هر آنچه از من برمی آمد !
برای امام زمان به همین مقدار کار انجام دهید که اگر از شما پرسیده شد در هجران امام معصومتان چه کردید بی جواب نباشید…
درخانواده های موفق چه میگذرد؟
اعضا به گفتگو و مشورت منطقی اعتقاد دارند و احساس مسئولیت می کنند.
افراد به یکدیگر اعتماد دارند و از این اعتماد سوء استفاده نمی کنند و اعتماد را یکی از پایدارترین ویژگی ازدواج موفق و خانواده موفق می دانند.
تا جایی که امکان دارد با هم هستند و در مهمانی ها یا کارهای مربوط به خانواده تنها نمی روند. همدلی، همکاری، همفکری، هماهنگی را بقای خانواده خوشبخت می دانند.
با هم اتحاد دارند و در مسائل مختلف، با گفتگو و مشورت به تفاهم می رسند و سعی می کنند اگر سوء تفاهم به وجود آمد، آن را در درون خود بدون این که کسی بفهمد حل می کنند.
به سلیقه ها و عقاید یکدیگر آگاه بوده و به آن احترام گذاشته و عمل می کنند.
خواسته های طبیعی خودشان را بدون نگرانی یا خشونت ابراز می کنند.
به حریم یکدیگر احترام گذاشته و از حدود مشخص شده خود فراتر نمی روند.
نگران سلامت روحی و جسمی یکدیگر بوده و از هم مراقبت می کنند. اگر چنانچه مشکلی به وجود آید، نهایت سعی خود را در حل مشکل بکار می برند.
پیشینه ی روان شناسی زن
دانش روان شناسی از اوایل قرن نوزدهم به عنوان یک رشته علمی قابل تعلیم و تعلم در مجامع علمی و فرهنگی مطرح شد و پیش از آن به گونه ای منسجم و نظام یافته نبود. اگرچه در میان کتاب ها و سخنان اندیشمندان نظریه های روانی وجود داشته است ولی به مرحله ی رشته ی علمی دانشگاهی نرسیده و نظرها در حواشی فلسفه و سیاست و جامعه شناسی و… بیان می شده است.
روان شناسی زن به عنوان یکی از شاخه های برجسته علم روان شناسی نیز پس ازگسترش این علم با آن همراه شده است برخی می نویسند:
«مطالعه ی جنسیت و تفاوت های جنسی همواره مورد توجه و علاقه ی پژوهشگران بوده است. برخلاف پروهش های نخستین که اغلب با سوگیری همراه بود، رشته ی نوین روان شناسی زن را می توان مربوط به اواخر دهه ی1960 دانست.»
بنابراین مطلب سابقه روان شناسی زن در عرب به کمتر از نیم قرن می رسد. در حالی که با مروری بر سخنان ائمه معصومین(علیهم السّلام) در می یابیم که زوایای روحی و روانی زن از چهارده قرن پیش مورد توجه پیشوایان دینی بوده است و با اندک مطالعه و مقایسه سخنان آن بزرگواران با روان شناسی جدید می بینیم که عمدتاً سخنان برگرفته از وحی و بر اساس فطرت و طبیعت بشری که قرن ها پیش از طریق پیشوایان دینی و دین باوران بیان شده است امروزه با نظرهای روان شناسان بزرگ مطابقت دارد و حتی روان شناسی امروز نسبت به آموزه های صدر اسلام حرفی است از هزاران.
گفتنی است که مباحث زنان پیشینه ای به اندازه ی2400 سال در تاریخ بشری دارد: یعنی از زمان افلاطون مباحث مربوط به شخصیت و تفاوت ها و انگاره های علمی در مورد نقش زنان مطرح بوده است. البته احتمال می رود پیش از آن زمان هم مطرح بوده و به صورت مدون به دست بشر امروز نرسیده است ولی روان شناسی زن به صورت سازمان یافته دانشی جوان و نوپا است.
افلاطون مباحث مربوط به زنان را درکتاب «جمهوریّت» خود بیان کرده است و پس از وی ارسطو نظریه های خویش راکه دقیقاً مقابل نگره های افلاطون بوده است درکتاب «سیاست» می آورد.
بنابر نظریه افلاطون، زنان و مردان از نظرکیفی مشابه یکدیگر هستند ولی از نظرکمّی تفاوت هایی دارند. به عبارت دیگر او زن و مرد را از نظر استعداد مشابه دانسته و در نتیجه نسخه ای برای تشابه وظایف و حقوق زن ومرد می پیچد و معتقد است همانگونه که به مردان تعلیمات جنگی داده می شود به زنان هم باید داده شود.
آن چه امروز در جهان غرب و پست مدرنیزم دیده می شود بازگشتی است به نظریه های افلاطون و تمدن یونان باستان. گویا نه تنها در عرصه ادب و فرهنگ بلکه در تمامی علوم پس از سیر در ادوارگوناگون، صاحبان رأی به دوره های اولیه بر می گردند و سخنان پیشینیان را با رنگ و لعاب جدید و مدرن بیان می کنند. نکته قابل توجه این است که افلاطون اگرچه معتقد به تشابه کیفی زن و مرد است، امّا از نظرکمّی یعنی جسمی، روحی و مغزی زن را متفاوت از مرد دانسته و درتمام این مواردکیفی وکمّی زن را ناتوان تر از مرد می داند و می گوید:
«زنان در هر رشته ای از رشته ها از مردان ناتوان تر هستند.»
او می گوید:
«طبیعت، زن و مرد را یکسان مورد لطف و عنایت خود قرار داده است و در جامعه هیچ امتیاز خاصی به دلیل مرد یا زن بودن صرف نداریم»
در قرن نوزدهم همین سخنان در آثار جان استوارت میل، فیلسوف و اقتصاددان انگلیسی مشاهده می شود. او نظریه های خود را درکتاب «درباره موضوع زن» مطرح کرده و اصلِ برابریِ کامل راکه تا حدودی واگویه کردن نظریه افلاطون است برای بشریت وضع می کند.
در مقابل نظرگاه افلاطون، نگرش ارسطو وجود دارد. او معتقد است که تفاوت زن و مرد منحصر به مسایل کمّی نیست و آن ها از نظرکیفی هم متفاوت هستند. زن و مرد دارای استعدادهای متفاوت بوده و حتی فضائل اخلاقی آن ها هم در بسیاری از موارد با هم تفاوت دارد او بر این باور است که یک خلق و خو می تواند برای مرد فضیلت باشد، ولی برای زن فضیلت به حساب نیاید.
گفتنی است که تفاوت زن و مرد از جهت فضیلت ها در دین اسلام صریحاً بیان شده است. حضرت علی (علیه السّلام) می فرماید:
خِیارُ خِصالِ النِّساءِ شِرارُ خِصالِ اَلرِّجال. الزَّهُو وَ الجُبنُ وَا لبُخل.
«خصلت های نیک زنان، خصلت های بد مردان است مانند تکبر، ترس، و بخل.»
دیدگاه های ارسطو تا دهه ی1970میان اندیشمندان و صاحبان نظریه مثل فرانسیس بیکن، دکارت، لاک، نیچه، روسو و… مورد توجه بود و از این سال به بعد طرفداران نگره ی برابر نگرانه به زنان تحت عنوان نهضت اجتماعی زنان 1 به گونه ای منسجم و برنامه ریزی شده به مخالفت با پیشینیان پرداختند.
نگرش های اندیشمندان به زن همواره مبتنی بر انگاره های فلسفی هر زمان و متأثر از روح حاکم بر اندیشه ها بوده است. برای مثال آن جاکه سایه تفکر «اومانیستی» بر سر انسان می افتد و مبنای این تفکر توجه به انسان مادی و زمینی است و مو ضوعات دیگر بر همین پایه تحلیل و ارزیابی می شوند؛ زن با توانایی ها و جلوه های زمینی اش مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و طرفداران حقوق زن با سلاح برابری و تشابه به جنگ ارزش های انسانی و دینی و فرهنگی می آیند. و نیز تفکر و اندیشه ای که مبتنی بر «فردگرایی» است هرگز نمی تواند زن را با ویژگی های خاص زنانه که لازمه ی تکامل خود او و جامعه و خانواده اش است تعریف کند. این اندیشه که از قرن هفدهم میلادی با تعبیر «ملکیت» در هم می آمیزد، تصریح می کندکه زندگی فرد به خودِ او تعلّق دارد و این زندگی دارایی خود فرد است و به خداوند جامعه ودولت تعلّق ندارد.
اکنون با توجه به این نگرش چگونه می توان ویژگی های روان شناختی زن را با نوعدوستی، عشق، دیگر خواهی، ایثار و… تعریف کرد؟ آیا صفات آسمانی و خد اگونه زن همچون عطوفت، مربی گری (پرورشگری) و همدلی و همسازی در چنین مکاتبی قابل تبیین خواهد بود؟ هرگز!
روان شناسی زن در نهج البلاغه - مریم معین الاسلام
چرا برای بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمیشود؟
زنده نگه داشتن یاد عاشورا فقط منحصر به این نیست که انسان سینهزنی و گریه کند، شهر را سیاهپوش کند، مردم تا نیمههای شب به عزاداری بپردازند و حتی گاهی روزها کار و زندگی خود را تعطیل کنند، مخصوصاً با توجه به اینکه این امور ضررهای اقتصادی به دنبال دارد. در حالی که ممکن است این خاطرهها به گونهای تجدید شود که ضررهای اقتصادی و اجتماعی کمتری داشته باشد. این سؤال را بر اساس این فرض به این صورت مطرح میکنم که روحیه بسیاری از مردم با مسائل اقتصادی و مادی بیشتر سازگار است و مردم به این مسائل بیشتر توجه دارند. در این صورت آنان حوادث را بر اثر منافع یا ضررهای مادی و اقتصادی ارزیابی میکنند. نوجوانی را فرض میکنیم که هنوز تربیت دینی کاملی نیافته است. ممکن است این سؤال به ذهن او باید که انجام این قبیل امور ضررهای اقتصادی در پی دارد. تولید کم میشود، وقت اشخاص گرفته میشود، هنگامی که مردم تا نیمه شب عزاداری میکنند، روز بعد توان کار کردن ندارند. دو ماه جامعه باید نوعی سستی و رخوت را بپذیرد، برای این که یاد این حادثه زنده داشته شود. در حالی که راههای دیگری نیز برای بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد. مثلاً جلسات بحث، میزگرد یا سمینارهایی ترتیب داده میشود، و با تماشای بحث و گفتگو خاطره این حادثه برای مردم تجدید شود. دیگر دو ماه عزاداری و گریه کردن و بر سر و سینه زدن، چرا باید صورت پذیرد؟ حتی اگر یک مجلس کافی نیست، میتوان مجالس متعدد، کنفرانس و کنگره برپا کرد. مگر زنده نگه داشته یک خاطره صرفاً به این است که مردم بر سر و سینه بزنند و خود را اذیت کنند؟
بعد از اینکه پذیرفتیم زنده داشتن یاد عاشورا و حسین به علی علیهالسلام برای ما مفید است و در جامعه ما اثر مطلوب دارد، سؤال دوم این است که چرا این بزرگداشت باید به این شکل صورت بگیرد؟ در تمام دنیا هنگامی که میخواهند از بزرگان خود به بزرگی یاد کنند، مراسمی تشکیل میدهند، بحث و گفتگو برگزار میکنند؛ اما چرا مراسم بزرگداشت عاشورا باید به این شکل باشد؟
جواب این است که البته بحث درباره شخصیت سیدالشهداء علیهالسلام، تشکیل میزگردها، کنفرانسها، سخنرانیها، نوشتن مقالات و امثال این قبیل کارهای فرهنگی، علمی و تحقیقات، بسیار مفید و لازم است. و البته در جامعه ما نیز انجام میشود و به برکت نام سیدالشهداء علیهالسلام و عزاداری آن حضرت، بحث، گفتگو و تحقیقات زیادی پیرامون این امور صورت میگیرد و مردم نیز معارف را فرا میگیرند. این فعالیتها به جای خود لازم است، اما آیا برای این که ما از حادثه عاشورا بهرهبرداری کامل کنیم، این اقدامات کافی است؟ یا این که امور دیگری نیز مثل همین عزاداریها به جای خود لازم است؟ جواب دادن به این سؤال متوقف بر این است که ما نظری روانشناسانه به انسان بیندازیم و ببینیم عواملی که در رفتار آگاهانهی ما مؤثر است فقط عامل شناختی و معرفت است یا عوامل دیگری هم در شکل دادن رفتارهای اجتماعی ما مؤثر است.
هنگامی که در رفتارهای خود دقت کنیم درمییابیم که که در رفتارهای ما دست کم دو دسته از عوامل نقش اساسی ایفا میکنند. یک دسته عوامل شناختی، که موجب میشود انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد. طبعاً مطلبمورد نظر از هر مقولهای که باشد، متناسب با آن از استدلال عقلی، تجربی و یا راههای دیگر استفاده میشود.قطعا شناخت در رفتار ما تأثیر زیادی دارد، اما یگانه عامل مؤثر نیست. عوامل دیگری هم هستند که شاید تأثیر آنها در رفتار ما بیشتر از شناخت باشد این عوامل را به طور کلی انگیزهها، و به تعبیرات دیگری احساسات و عواطف، تمایلات، گرایشها، میلها، غرائز و عواطف مینامند اینها سلسلهای از عوامل درونی و روانی است که در رفتار ما مؤثر است. هرگاه شما رفتار خود را تحلیل کنید، خواه رفتار مربوط به زندگی فردی شما باشد، و خواه رفتار خانوادگی، رفتار اجتماعی، یا رفتار سیاسی شما باشد، میبینید عامل اصلی که شما را به انجام آن رفتار واداشته است همین عوامل تحریک کننده و برانگیزاننده است. مرحوم شهید استاد مطهری در این مورد تشبیهی داشتند. ایشان رفتار انسان را به خودرو تشبیه میکردند. یک خودرو برای حرکت به دو عامل نیازمند است. عاملی که انرژی مکانیکی را در خودرو تولید کند، تا خودرو به کمک آن بتواند حرکت کند. غیر از انرژی مکانیکی، یک خودرو باید چراغ هم داشته باشد تا راه را بنمایاند و خودرو داخل دستانداز و گودال و پرتگاه نیفتد. اگر در محیط تاریکی موتور خودرو خیلی خوب کار کند و انرژی مکانیکی هم تولید کند، اما راه را نبینیم، ممکن است با خطرهای بسیار جدی مواجه شویم. ممکن است تصادفاتی روی دهد که به قیمت جان راننده و سرنشینان تمام شود. پس خودرو باید علاوه بر داشتن سوخت برای تولید انرژی مکانیکی، چراغ هم داشته باشد تا راه را به ما بنمایاند. همچنین وجود انسان هم به دو نوع عامل نیازمند است. عاملی باید در درون ما باشد تا ما را برانگیزاند. باید برای هر کاری میلی داشته باشیم تا آن کار را انجام دهیم. باید شور و شوقی نسبت به انجام آن کار پیدا کنیم، علاقهای نسبت به آن کار داشته باشیم تا بر انجام آن اقدام کنیم. و دیگر این که باید بدانیم به چه دلیل باید این کار را انجام دهیم؟ این کار، برای ما چه فایدهای دارد؟ و چگونه باید آن را انجام دهیم؟ مواردی از این قبیل از جمله عوامل شناختی است. این عوامل را باید دقت مورد مطالعه قرار داد و از طریق تجربه یا استدلال فراگرفت. لازم است با مراجعه به منابع،متناسب با کاری که میخواهیم انجام دهیم شناختهای لازم را به دست آوریم. اما فقط شناخت کافی نیست تا ما را به حرکت درآورد.