دانش ام البنين
خواندن اشعار براي عزاداري گاه جنبههاي ديگري دارد.ام البنين با اين اشعار هم حماسه كربلا و شجاعت پسران خود و مظلوميت حق را به مردم زمان خود و آيندگان معرفي ميكرد و هم تاريخ كربلا را واگويه ميكرد و در قالب عزاداري و مرثيه سرايي نوعي اعتراض به حكومت وقت ميكرد و مردم كه اطراف او اجتماع ميكردند نسبت به عمال بني اميه متنفر و منزجر ميشدند. وي پس از كربلا بار رسالت سياسي و اجتماعي خويش را به دوش گرفت و پيامهاي مهم كربلا را به فرداها صادر كرد و ارزشهاي معنوي اين حماسه عرفاني را زنده نگاه داشت.
زندگانيام البنين همواره با بصيرت و نور دانش همراه بوده است و اين ويژگي والا در جاي جاي كتب تاريخي ذكر شده است و ما را با عظمت اين بانوي عالمه و فاضله آشنا ميسازد. علاقهام البنين به اهل بيت عليهم السلام و بصيرت ديني او به امامت به قدري بود كه در باره او مينويسند: « براي عظمت و معرفت و بصيرتام البنين كافي است كه او هر گاه بر اميرالمؤمنين وارد ميشد و حسنين مريض بودند با ملاطفت و مهرباني با آنها صحبت ميكرد و از صميم قلب با آنها برخورد ميكرد چونان مادري مهربان و دلسوز. » او همسرش را تنها همسر نمي دانست كه قبل از همسر او را امام و «ولي » خويش ميداند و همچنين به اين دو بزرگوار، حسنين، به جهت عشق به امامت و ولايت و به خاطر اتصال آنها با ولي خويش اينچنين محبت و ارادت نشان ميدهد.
بصيرت ام البنين
يكي از ابعاد شخصيتي انسانهاي برجسته آشنايي و بصيرت نسبت به زمان خود است كه امروزه از آن با واژه سياسي بودن و سياست ياد ميشود.
از ويژگيهاي بسيار مهمام البنين توجه به زمان و مسايل مربوط به آن است.ام البنين از افرادي بود كه با توجه به شجاعت و شهامت فراوان به علت تأثير عميق و ژرف مبارزه كلامي براي مخالفت با عاملان واقعه كربلا از سخنراني و مرثيه خواني و اشعار جانسوزي استفاده كرد. تا نداي مظلوميت كربلائيان را به گوش نسلهاي آينده برساند. پس از اين فاجعه عظيم، مجلس سوگواري بر پا ميكرد، تا از اين طريق راه شهداي كربلا را زنده نگه دارد و همه زنان بني هاشم در آن مجلس شركت ميجستند و بياد شهداي كربلا اشك ميريختند. او در مرثيه جوانان از دست رفته اش اشعار جان سوزي دارد… مورخان مينويسند: «پس از شهادت عباس،ام البنين هر روز به همراه عبيداللّه، فرزند عباس، به بقيع ميرفت و نوحه ميخواند و گريه ميكرد و مردم اجتماع كرده و همراه با او ميگريستند.
صحيفه صفات ام البنين
از صفات والايام البنين علیها سلام فصاحت و بلاغت اوست كه نمود آن در اشعار زيبا و جاودانه وي متجلي است.
تجليل و تحسين بزرگان ادب قرار گرفته است شعر جانسوز وي پس از شهادت پسرش كه پدر فضايل بود ميباشد:
لا تدعوني ويكام البنين *
تذكريني بليوث العرين
كانت بنون لي ادعي بهم *
و اليوم اصبحتُ و لا من بنين
اربعة مثل نسور الرّبي ***
قد واصلوا الموت بقطع الوتين
از ديگر اشعار وي در مورد عباس، تنديس بزرگ شجاعت، است كه ميگويد:
يا من رَاَي العباس كرّ علي جماهير النقد *
و وراه من ابناء حيدر
كل ليث ذي لبد نبئّت
اَنّ ابني اصيب براسه مقطوع يد *
ويلي علي شبلي امال براسه ضرب العمل
لو كان سيفك في يديك لما دنامنه احد ***
خاستگاه رشد انسان
برای رسیدن به رشد فکری و بهره برداری از آثار پربار آن می بایست پایگاهها و زمینه های آن را شناخت و آنگاه به کار بست، این چنین چیزی نیست که فردی یک باره و بی مقدمه به این مقام رفیع نائل آید، انسانهای رشید و صاحب اندیشه در پرتو علل و عواملی بدین قله بلند رسیده اند و البته هر کس که در سر هوای چنین مرتبتی دارد باید این راه را طی کند.
قسمتی از این علل و عوامل جنبه های معنوی و روحی دارد و در رابطه با قوس صعودی و نزولی روح آدمی است و از آنجا که روح انسانی خود جهان ناشناخته و اسراآمیزی است، «هزار نکته ی باریکتر ز مو» در رشد و ترقی آن مطرح است.
قسمت دیگر، تلاشها و مراقبتهای عقلی و فکری و ایجاد زمینه های مناسب برای رشد و تعالی است. در واقع کسی که اهل تحقیق و بررسی است و در راه رسیدن به حق و عدل خستگی احساس نکرده و از تلاش باز نمی ایستد، این خود زمینه را برای ایجاد رشد فکری و وسعت بینش و برخورداری از موهبت عظیم زایائی و شکوفایی اندیشه فراهم میسازد، تا آن کس که در گوشهای بخزد و درها را به روی خود ببندد و از بررسی و ارزیابی درست و دقیق خود را محروم سازد که چنین فردی با دست خود، گوهر عقل و فکر را به رکود و خمود کشانده و نه تنها رشد و شکوفایی ندارد بلکه روزا روز رو به افول و پوسیدگی میرود.
و سه دیگر، تکنیک ویژه و برنامه ریزی هایی است که میتواند آمادگیها و مراقبتها را شکل داده و به بار بنشاند، مثلا بررسی و تحقیق و نیز تلاش و فعالیت اگر برمبنای صحیح و معقولی نباشد جز خستگی و رنج محصولی نخواهد داشت.
از علی آموز … سلسله درسهای شناخت دین - مدرسه مکاتباتی نهج البلاغه
یک اصل کلی در باره شکست انقلاب
امام علي عليه السلام رمز شکست انقلاب را چنین تشخیص میدهد:
«و اجتنبوا کل امر کسر فقرتهم و اوهن منتهم من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور و تدابر النفوس و تخاذل الایدی»: .
در این بخش امام ابتدا به ضابطهی کلی شکست انقلاب اشاره میکند و میفرماید که اجتناب از آنچه که ستون فقرات یک ملت و یک جامعهی انقلابی را خرد میکند برای تداوم انقلاب ضروری است و سپس توضیح میدهد که:
شکنندهی ستون فقرات یک جامعه انقلابی عبارتست از «کینهورزی دلها، پشت کردن به یکدیگر و همیاری ننمودن».
بنابراین امام «اختلاف و کینهورزی گروهها و عدم همیاری» را به عنوان یک اصل کلی بر اساس تجربهی تاریخی خویش مانع از تداوم انقلاب و عامل شکست آن در شرائط مشابه تاریخی میداند.
در موارد دیگری از نهجالبلاغه نیز این اصل کلی موردتوجه است:
«ایم الله ما اختلف امه قط بعد نبیها الاظهر اهل باطلها علی اهل حقها الا ما شاء الله»:
«به خدا سوگند، میان هیچ امتی پس از پیامبرش اختلاف نیفتاد مگر اینکه اهل باطل بر طرفداران حق پیروز شدند مگر آنچه خدا خواهد».
در سخن دیگر امام، جامعه اسلامی را از تفرقه که هویت آن را تهدید میکند سخت برحذر میدارد و صریحا اعلام میکند که بر اساس یک قانون عمومی در گذشته و آیندهی جهان هیچ ملتی با تفرقه و اختلاف به سعادت و رفاه نرسیده و نخواهد رسید:
«ایاکم و التلون فی دین الله فان جماعه فیما تکرهون من الحق خیر من فرقه تحبون من الباطل و ان الله سبحانه لم یعط احدا بفرقه خیرا ممن مضی و لاممن بقی»:
«هشیار باشید! که- بوقلمونگونه، در آئین خدا رنگ به رنگ نگردید، که حفظ همبستگی و اتحاد در راه حق هر چند ناخوشآیند شما باشد، از اختلاف کلمه و جدائیطلبی در مسیر باطل که مورد پسند شما است، بهتر است و به طور قطع خداوند در گذشته و آیندهی جهان هیچ ملتی را با تفرقه، سعادت و رفاه نداده و نخواهد داد. .
در سخن دیگری امام تصریح میکند که قانون مذکور آنچنان عام و قطعی است که حق با «اختلاف» شکست میخورد و «باطل» با «اتحاد» به پیروزی میرسد، هر چند طرفداران حق از رهبری قاطعی چون علی علیهالسلام برخوردار باشند.
«والله لاظن ان هولاء القوم سیدالون منکم باجتماعهم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم»:
«به خدا سوگند که گمان میکنم به همین زودی آنان «ارتش معاویه» بر شما چیره میشوند، چرا که آنان در باطل خود اتحاد وهمبستگی دارند و شما در حق خود دچار تفرقه و اختلاف هستید».
در سخن دیگری میفرماید:
«الزموا السواد الاعظم فان یدالله علی الجماعه و ایاکم و الفرقه، فان الشاذ من الناس للشیطان، کما ان الشاذ من الغنم للذئب»:
«از سواد اعظم و تودهی مردم جدا نشوید که دست خدا با جماعت است و از تفرقه و جدائیطلبی اجتناب کنید که جداشدهی از مردم در دام شیطان است، چنانچه گوسفندی که از گله جدا میشود طعمهی گرگ است» .
آنچه در این دو بخش از سخنان امام (ع) جالب توجه و قابل تامل است اینست که امام عامل پیروزی و رفاه و سعادت و تداوم انقلاب را، داشتن ارتش قوی و یا فرهنگ غنی و یا اقتصاد سالم و امثال این امور نمیداند و همچنین عامل شکست جوامع انقلابی را ضعفهای سیاسی و یا فرهنگی و اقتصادی معرفی نمیکند بلک در یک جمله فلسفهی پیروزی و تداوم انقلاب را «اتحاد» و راز شکست را «اختلاف» ذکر میکند.
بدیهی است که امام نمیخواهد نقش قدرت نظامی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را در پیروزی و تداوم انقلاب و یا در شکست آن نفی کند، بلکه مقصود، بیان نقش بنیادی و اصیل «اتحاد» و «اختلاف» در تداوم و شکست انقلاب و بیان یک اصل کلی و سنت آفرینش در رابطه با پدیدههای تاریخی است و اینکه با «وحدت کلمه» هیچ نیروئی تاب مقاومت در برابر جامعهی انقلابی را ندارد و با «اختلاف کلمه» هیچ نیروئی نمیتواند از شکست اجتنابناپذیر جامعه و استثمار آن جلوگیری کند.
این نظریهی امام در تاریخ معاصر ایران تجربه شد و جهان دید که چگونه ملت قهرمان بپاخاستهی ایران با دست خالی ولی با وحدت کلمه و ایمان به خدای تعالی در برابر تمام ابرقدرتها ایستاد و بر مدرنترین تجهیزات نظامی عصر حاضر پیروز شد.
رمز تداوم انقلاب در نهج البلاغه - محمد محمدی ری شهری