روز عاشورا
و اینك میدانی دوباره، اینك 72 یار و هزاران دشمن كینه توزی كه رحم و مروت را از ازل نیاموخته اند . اینك عاشورا كه هر چه از آن بگوییم كم گفته ایم، از برخوردهای جلادانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه السلام.
سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری میكردند و امام معصومی لشكر كم تعداد خود را به بهشت بشارت میداد . . . و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و . . .
تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت
ریخت خون مقدست به زمین آسمان ز اشك آب گرفت
ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت
ناله مصطفی به گوش رسید موج خون ز چشم بوتراب گرفت
شد سیه رنگ آسمان از خشم كه زخونت زمین خضاب گرفت
آن تن پاره پاره را دربر گه سكینه گهی رباب گرفت
شست زینب ز اشك جسمت را بلكه از چشم خود گلاب گرفت
بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده گلو جواب گرفت
هردم از زخم بی حساب تنت خم شد و بوسه بی حساب گرفت (سازگار)
روز نهم
در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامهای كه از عبیدالله داشت از «نخیله» - كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود - با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت كرد .
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ای . به خدا قسم! تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی . . . .
شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از عبیدالله بن زیاد امان نامهای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود كه در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت .
شمر نزدیك خیام امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه السلام كه مادرشانام البنین علیها السلام بود) را طلبید . آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفتهام . آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!
در این روز اعلان جنگ شد كه حضرت عباس علیه السلام امام علیه السلام را باخبر كرد . امام حسین علیه السلام فرمود:ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد كه اینان میگویند: یا حكم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید .
امام حسین علیه السلام به عباس فرمودند: اگر میتوانی آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم . خدای متعال میداند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم .
حضرت عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست . عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید كه چه باید كرد؟ «عمرو بن حجاج» گفت: سبحان الله! اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی میكردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی .
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت میدهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله میسپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت .
چهار حادثه مهم شب عاشورا
در شب عاشورا به «محمد بن بشیر حضرمی» یكی از یاران امام حسین علیه السلام خبر دادند كه فرزندت در سرحد ری اسیر شده است . او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از متعال آرزو میكنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم . امام حسین علیه السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد كردن فرزندت بكوش .
محمد بن بشیر گفت: در حالی كه زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین كنم و از تو جدا شوم .
امام علیه السلام پنج جامه به او داد كه هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت كه همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف كند .
امام حسین علیه السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد . در این مجلس «قاسم بن الحسن» به امام علیه السلام عرض كرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض كرد:ای عمو! مرگ در كام من از عسل شیرینتر است . امام علیه السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنكه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبدالله (كودك شیرخوار) به شهادت خواهد رسید .
قاسم گفت: مگر لشكر دشمن به خیمهها هم حمله میكنند؟ امام علیه السلام به ماجرای شهادت عبدالله اشاره نمودند كه قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند .
امام علیه السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمهها حفر كنند . حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاكی كه در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه السلام بسیار سودمند بود .
مرحوم شیخ صدوق در كتاب ارزشمند «امالی» نوشته است: شب عاشورا حضرت علی اكبر علیه السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه السلام از شریعه فرات آب آوردند . امام علیه السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل كنید و وضو بگیرید كه این آخرین توشه شماست .
ابوالفضل العباس
منم یك عمر پابست ابوالفضل اسیر دیده مست ابوالفضل
نبوده غیر عشقش حاصل من كه نامش بوده تسبیح دل من
تمام عمر را یا ایها الناس تپشهای دلم میگوید عباس
عباس بن علی علیهما السلام چون دید همه افراد سپاه از اصحاب و برادران به شهادت رسیده اند، در حالی كه مشتاق دیدار پروردگارش بود پرچم را برگرفت و به سوی برادر آمده عرضه داشت:
برادر جان! آیا اذن میدان هست؟ امام علیه السلام سخت منقلب شد و گریست، سپس فرمود: «یا اَخی كُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْكَری وَ مَجْمَعَ عَدَدِنا فَاِذا اَنْتَ غَدَوْتَ یؤُلُ جَمْعُنا اِلَی الشَّتاتِ؛ برادرم! تو نشان [پایداری] و ركن سپاه ما بودی، اگر تو بروی جمع ما پراكنده میشود . »
عباس علیه السلام گفت: جانم فدایت باد!ای سرورم! سینهام از زندگی دنیا به تنگ آمده و میخواهم از این منافقان انتقام بكشم! امام علیه السلام فرمود: «اِذا غَدَوْتَ اِلَی الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْاَطْفالِ قَلیلاً مِنَ الْماءِ؛ اینك قصد جهاد داری، برای این كودكان اندكی آب بیاور . »
عباس مشك بر دوش رهسپار میدان شد، با كشتن هشتاد نفر وارد آب فرات گردید، شدیداً تشنه بود، خواست كفی آب بیاشامد امّا به یاد تشنگی امام و اهل حرم افتاد، آب را بر روی آب ریخت، مشك را پر كرد و راهی خیمهها شد؛ امّا دشمنان او را احاطه كردند، دست راست و چپش را قطع نمودند، تیری بر مشك و تیری هم بر سینهاش نشست .
هنگامی كه حضرت عباس علیه السلام از اسب به زمین افتاد، با صدای بلند امام حسین علیه السلام را ندا داد:
«اَدْرِكْنی یا اَخی؛ برادرم! مرا دریاب . » امام همانند باز شكاری به كنار عباس رسید، مشاهده كرد كه دو دستش قطع شده، پیشانیاش شكسته و چشمش در اثر اصابت تیر مجروح شده بود .
كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام شد در این قبله عشّاق دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی كه نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی تا كه تكمیل شود حج من و تقدیرم (حسان)
امام با كمر خمیده به پیكر به خون آغشته عباس نگریست و بر بالین او نشست و گریه كرد و فرمود: «اَلآنَ اِنْكَسَرَ ظَهْری وَ قَلَّت حیلَتی وَ شَمَّتْ بی عَدُوّی؛ اكنون كمرم شكست و تدبیر و چارهام كم شد و مورد شماتت دشمنم قرار گرفتم . » و بعد از آن بود كه احساس غربت و تنهایی نمود . شاعر عرب سید جعفر حلّی از زبان امام حسین علیه السلام خطاب به حضرت عباس میگوید:
هذا حُسامُكَ مَنْ یذِلُّ بِهِ الْعِدی وَ لِواكَ هذا مَنْ بِهِ یتَقَدَّمُ
« [عباس!] این شمشیر توست، چه كسی بعد از تو با آن دشمنان را ذلیل و خوار خواهد كرد؟ و این عَلَم توست، چه كسی آن را در صف مقدم بر خواهد افراشت . »
اَلْیوْم نامَتْ اَعْینٌ بِكَ لَمْ تَنُم وَتَسَهَّدَتْ اُخْری وَ قَلَّ مَنامُها
«امروز چشمانی كه [از ترس تو] آرامش نداشتند راحت میخوابند؛ امّا گروه دیگر (دخترانم) نخواهند خفت و خوابشان اندك خواهد بود . »
اَخی! مَنْ یحْمی بَناتَ مُحَمَّدٍ اِنْ صِرْنَ یسْتَرْحَمْنَ مَنْ لا یرْحَم
«برادر! چه كسی از دختران محمدصلی الله علیه وآله [بعد از شهادت تو] محافظت خواهد كرد؟ و چه كسی پناه خواهد داد به آنان اگر آنان از دست نامردمان پناهی بجویند . »
قداست و تحریف ناپذیری قیام عاشورا
شما اگر هر زمان دربارهی شخصیت انبیا و اولیای خدا مطالعه بفرمایید، میبینید حتی در زمان خودشان ابهامهایی دربارهی شخصیت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندین برابر بر این ابهامها افزوده شده است. خود پیامبر صلی الله علیهو آله مثل سایر انبیا، به زشتترین تهمتها متهم شدند؛ گفتند این شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهید! گفتند او سحر میکند و جادوگر است! به جوانها سفارش میکردند که وقتی میبینید آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوشهایتان بگذارید یا در گوش خود پنبه فرو کنید تا صدای او را نشنوید، چون ساحر است و سخن او شما را سحر میکند. همه این تهمتها را به پیغمبر اکرم (ص) میزدند و خود پیغمبر اکرم (ص) پیشبینی فرمودند که بعد از وفات من دروغهای زیادی به من خواهند بست، نه دشمنانی که از کفار بودند، بلکه به اصطلاح پیرامون خود حضرت و از میان کسانی که میگفتند ما به او ایمان داریم؛ و چنین هم شد. فرمود: «قَدْ کَثُرتْ عَلَی الْکذابَةُ و سَتَکْثُرُ»، دروغ بستن بر من زیاد شده و به زودی بعد از من کسان زیادی به دروغ احادیثی را از قول من نقل میکنند. بعد معیاری تعیین فرمود برای این که با آن تشخیص دهید کدام حدیث راست و کدام دروغ است، و آن این که روایت را بر قرآن کریم عرضه کنید، اگر مخالف قرآن بود بدانید من نگفتهام. به علاوه، ائمه اطهار: به عنوان کارشناسان علوم الهی بارها حدیثهای دروغین نقل شده را پالایش کردند. یک مرتبه در زمان امام رضا علیهالسلام بود که روایات نقل شده تصحیح شد و بعداً بر اساس آنها کتاب عیون اخبار الرضا (ع) نوشته شده در زمان امام صادق (ع) نیز چنین شرایطی پیش آمد. ابوطالب و دیگران دروغهایی جعل کرده بودند و امام علیهالسلام آنها را تصفیه نموده و احادیث صحیح را معرفی کردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهید احادیثی را که قطعاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودهاند و همه مسلمانان به عنوان کلام پیامبر (ص) قبول دارند شناسایی کنید، تعداد ان احادیث خیلی زیاد نیست. بعضی در صدد برآمدهاند که آنها را بشمارند، ولی به هر حال تعداد روایاتی که قطعاً از خود پیامبر (ص) روایت شده باشد خیلی زیاد نیست؛ اما روایات جعلی الی ماشاءالله است. درباره روایاتی که به دروغ به پیامبر (ص) نسبت داده شده است کتابهای بسیاری از شیعه و سنی نوشته شده است.
مسألهای که در زندگی پیامبر (ص) مثل آفتاب روشن بود- گرچه ممکن است بعضی آن را نیز حمل بر تعصب کنند- این حقیقت بود که از روزی که پیغمبر اکرم (ص) دعوت خود را علنی کرد، علی علیهالسلام را به عنوان جانشین خود معرفی فرمود. روزی که گوسفندی ذبح کرد و به دستور قرآن که فرمود: «أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین» (شعراء:214) همه عموها، عموزادهها و اقوام و خویشان را دعوت کرد و فرمود هر کس اول به من ایمان بیاورد، او جانشین من خواهد بود. هیچ کس ایمان نیاورد به جزنوجوانی ده یا سیزده ساله، یعنی همان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام، بعضی از بزرگان قریش که حضور داشتند به ابیطالب نگاه کردند و خندیدند، و گفتند طولی نمیکشد که تو تابع فرزندت شوی. یعنی با تمسخر گفتند چون او جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله شد، او رئیس میشود و تو هم باید تابع او بشوی.
این مطلب بارها در طول حیات پیغمبر (ص) به صورتهای مختلف مورد تأکید قرار گرفت. پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: «أَنْتَ مَنّی بِمَنْزَلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی الاَّ أَنَّهُ لا نَبی بَعْدی»؛ و روایات دیگری که مسلمانان شیعه و سنی نقل کردهاند، تا بالاخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدیر و در آن جریانی که همه میدانید، مسلمانها را در آن آفتاب سوزان جمع کردند، علی (ع) را بلند کردند و فرمودند این است جانشین من: «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلی مَولاه». بیست سال به صورتهای مختلف و در آخرین روزهای زندگیشان هم به این صورت که جنبهی تاریخی داشت علی (ع) را معرفی کردند. مردم تعجب میکردند که در گرمای ظهر، پیغمبر اکرم (ص) برای چه آنها را این جا جمع کرده است. هفتاد روز از واقعه غدیر خم گذشت. پیغمبر اکرم (ص) از دنیا رفتند و همین مسلمانهای اصحاب بدر و حنین جمع شدند تا برای پیغمبر (ص) جانشین تعیین کنند. بعضی گفتند باید جانشین حضرت (ص) از مهاجرین باشد؛ بعضی گفتند باید از انصار باشد؛ بعضی گفتند دو تا امیر برگزینیم: «مِنَّا أَمیرٌ وَ مِنْکُمْ أَمیرٌ». آنچه مطرح نشد و دنبال نکردند این بود که هفتاد روز قبل، پیغمبر (ص) خودشان چه فرمودند؟
برای چه ما را در غدیر جمع کردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بیست سال بارها علی (ع) را معرفی کرده بودند؟ هم سخنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و هم رفتار آن حضرت تحریف شد؛ حتی بعضی از همسرانش به او تهمتها زدند. سورهی تحریم را بخوانید و بینید که قرآن درباره بعضی از همسران پیامبر (ص) با چه لحنی سخن میگوید.
شب گذشته درباره امیرالمؤمنین علیهالسلام اشاره کردم و شما بارها شنیدهاید که علی (ع) در تمام عالم با دو چیز شناخته میشود. هر جا از علی (ع) سخنی گفته میشود، عدالت و عبادت او به ذهن میآید. علی (ع) از عابدترین و نیز از عادلترین انسانها شناخته شده بود. علی (ع) در حال بیل زدن در مزرعه هم نماز نافله میخواند. در هر شبانه روز پانصد یا هزار رکعت نماز میخواند و همه او را میشناختند. اما وقتی خبر رسید که علی (ع) در کوفه، در مسجد به شهادت رسیده است مردم شام گفتند مگر علی (ع) هم نماز میخواند؟ و همینطور سایر ائمه اطهار علیهمالسلام و بزرگان دین، هر کدام به صورتی مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترین حجت بر تمام انسانها قرآن کریم است. از روزی که حضرت آدم علیهالسلام خلق شده است تا پایان زندگی انسان بر روی کره زمین حجتی رساتر، روشنتر و هدایتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همین قرآن را مورد تفسیرهای غلط قرار داده بودند و حالا هم چنین میکنند. همه طوایف مسلمین با همه اختلافاتی که در مذاهبشان دارند به نحوی به آیات قرآن تمسک میجویند.در مورد یک مسأله، هم آن کسی که آن را اثبات میکند و هم آن که آن را نفی میکند،به آیه قرآن تمسک میکنند. چه آنها که قائل به جبرند و چه آنها که قائل به تفویض، هر دو گروه به آیات قرآن تمسک میکنند. یعنی قرآن مورد ابهام قرار میگیرد. این که چرا قرآن به گونهای است که میتوان برای آن تفسیرهای مختلفی کرد، مسألهای است و به بحث مفصلی احتیاج دارد. ولی قطعاً عامل عمدی هم در این جریانات وجود دارد. یعنی کسانی عمداً میخواهند قرآن را طبق رأی خودشان تفسیر کنند. همه این کارها از جهل و اشتباه نیست.
این تحریفهای معنوی، مسخ شخصیتها، تهمت و افتراها درباره هرگونه حجت الهی وجود دارد. روشنترین حجتها قرآن است و این ابهامها در آن هم وجود دارد. بالاترین انبیا و راهنمایان انسانها، پیامبر اسلام (ص) و پس از ایشان امیرالمؤمنین (ع) بود. این ابهامها درباره هر دو بزرگوار وجود داشت. میدانید بعد از آن که بیست و پنج سال از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود، اولین کسانی که با امیرالمؤمنین علیهالسلام بیعت کردند، همان اصحاب نزدیک و بعضی از اقوام و خویشان امیرالمؤمنین (ع) بودند، مثل زبیر که پسر عمه پیغمبر (ص) و علی (ع) بود. اینها از اولین کسانی بودند که با علی (ع) بیعت کردند و بعد از چند روز گفتند علی (ع) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهی عثمان، با علی (ع) جنگ کردند. بسیاری از مردم را به اشتباه انداختند که عثمان به دست علی (ع) کشته شده است، پس باید با او جنگید. همان کسانی که با او بیعت کرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم سایر جنگها را به راه انداختند.
امروز وقتی میخواهیم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، یا درباره شخصیت پیامبر (ص) و رفتار و گفتار ایشان صحبت کنیم، ابهام وجود دارد. مثال سادهای بزنیم تا ببینید چه قدر ابهام میتواند وجود داشته باشد. پیغمبر اکرم (ص) در طول بیست و سه سال رسالت الهی خود، با مردم محشور بود، مردمیترین پیغمبر و مردمیترین رهبر بود. همیشه در میان اصحاب خود به گونهای بود که وقتی کسی وارد مسجد میشد معلوم نمیشد کدام پیغمبر (ص) است. تا به این اندازه مردمی و به قول معروف خاکی بود. همیشه رفتار و کردارش جلوی چشم مردم بود. آیا مردم در طول بیست و سه سال نمیدیدند پیامبر (ص) چگونه وضو میگیرد؟ آیا این مسألهای بود که برای مردم مخفی بماند؟ دست کم ده سال مردم مکه و مدینه دیده بودند که پیامبر (ص) چگونه وضو میگیرد، بسیاری از اوقات آب وضوی پیغمبر (ص) را برای تبرک میبردند. اما بعد از چندی این مسأله مطرح شد که هنگام وضو گرفتن آب را چگونه باید بریزیم؟ مگر مردم وضو گرفتن پیامبر (ص) را ندیده بودند؟ این که یک امر سرّی نبود، سادهتر از این امر دیگر چیست؟ کسانی میخواستند به رفتار پیامبر (ص) اقتدا کنند و به ایشان تأسی داشته باشند، اما عواملی در کار بود که میخواست ابهام ایجاد کند و در رأس این عوامل، شیطان بود. شیاطین انس هم کمک میکردند.
در میان همه این حوادث و در میان همه گفتارها و رفتارهایی که از انبیا و اولیا سرزده است، چیزی که قابل تحریف و مسخ نیست و ممکن نیست که آن را به غلط تفسیر کنند این است که امام حسین علیهالسلام برای ترویج دین کشته شد، و در این راه تمام یاران او نیز شهید شدند، و حتی طفل شیرخواره او هم به شهادت رسید. این تاریخ را کسی نتوانسته است تحریف کند. البته در بعضی از جزئیات اختلاف بوده است. مثل این که جمعیتی که از کوفه آمدند سی هزار نفر بودند یا صد و بیست هزار نفر؟ کمتر بودند یا بیشتر؟ طبیعی است که به آسانی نمیتوان آمار گرفت. در سایر قضایا هم اینگونه اختلافات وجود دارد. اما اصل این حادثه و این که امام حسین (ع) برای دین خود قیام کرد تا آن جا که با لب تشنه شهید شد و تا آن جا که زن و بچه او را اسیر کردند، این قابل تحریف نیست. نه میتوان گفت این کار انجام نپذیرفته است و نه میتوان گفت که این کار برای دنیاپرستی بوده است. مگر برای رسیدن به مقام راهی بهتر از این نبود؟ کسی که اهل مقام است، وقتی ببیند جانش در خطر است راهی برای صلح پیدا میکند. شب عاشورا هم به او پیشنهاد کردند، روز عاشورا هم به او پیشنهاد کردند بیا با یزید بیعت کن تا سالم بمانی. قبول نکرد و فرمود: «هَیهات مِنی الذِّلَة» جریان حرّ و سایر حوادث پیش آمد. به این مطالب اضافه کنید آنچه را معتقدیم و با سندهای متظافر ثابت شده است و قرائن فراوانی وجود دارد که امام حسین (ع) میدانست کشته میشود. اگر کسی بگوید علم امامت نداشت و الهام خدایی نبود، بنابر حدیثهایی که از خود پیغمبر صلی الله علیه و آله رسیده بود میدانست که کشته میشود. در آن بیانی که خودش فرمود: «کَأَنی بِأَوْصالی یتَقَطَّعُها عْسلانُ الْفَلَواتَ بَینَ النَواویسَ وَ کَرْبَلا»، گویا میبینم که درندگان بیابان، گرگهای بیابان بند از بند من جدا میکنند. و نیز آن خوابهایی که دیده شد. مانند آنچه در داستان علی اکبر علیهالسلام شنیدهاید. اگر اینها را ضمیمه کنیم، به این معناست که امام حسین (ع) میداند پایان این جریان کشته شدن است، اما با این حال، زن و فرزندش را با خود برد. آیا برای این بود که به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنیا برسد؟ در بیابان کربلا کدام شهوات انسان تأمین میشود؟ به هیچ وجه نمیتوان این حادثه را به گونهای تفسیر کرد که این قیام برای دنیاخواهی، برای ریاستطلبی و برای قدرتطلبی بود. هیچ چیز جز این نبود که برای احیای دین جدش کشته شد.
البته ممکن است کسانی بگویند حسین علیهالسلام اشتباه کرد. بعضی از متعصبین و ناصبیهای منسوب به اسلام هستند که میگویند حق نبود که حسین (ع) این کار را بکند. اما قبول دارند که او این کار را برای احیای دین انجام داد. این حادثه با همه ویژگیهایش یعنی ویژگیهایی که در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداکاری مؤثر است، قابل خطا نیست؛ و در این که حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند که اگر شرایطی مثل شرایط زمان امام حسین (ع) پیش آمد، باید همان حرکت را انجام دهند، قابل تفسیر غلط نیست. البتهکسی اینگونه القاء شبهه نکند که فلانی گفته است باید مردم حادثه عاشورا را تکرار کنند. میگویم اگر آن شرایط پیش آمد، باید همان کار امام حسین (ع) را انجام دهیم. به هر حال، ویژگی امام حسین (ع) در این است که این حرکت او به هیچ وجه قابل تفسیر غلط نبود و چنین ابهامی در اطراف آن به وجود نمیآمد که برای دنیاپرستی و ریاستطلبی این کار را کرده باشد. این است که هر کس به این حادثه توجه کند، نور هدایت در دلش میتابد و وجدانش بیدار میشود، عواطف مذهبی او شکوفا میشود و احساس مسؤولیت در دلش پدید میآید. آیا دینی که سزاوار است شخصیتی مانند حسین (ع) با تمام بستگان و حتی با طفل شیرخوارهاش برای آن شهید شود، من و شما در برابر آن مسؤولیت نداریم؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ این است که «اِنَّ الْحُسَینَ… مِصْباحُ الهُدی» این چراغی است برافروخته فرا روی انسانیت تا روز قیامت، که هر کس از هر جا به این چراغ نگاه کند راه را پیدا میکند و کسی نمیتواند در آن ابهامی ایجاد کند.
این یک طرف قضیه است که دیدیم مسلمانان از ابتدا، لااقل از اولین روزهای شهادت امام حسین (ع) که حرکت توابین شروع شد تا امروز، هم در بزرگداشت این قیام اهتمام داشتهاند، در گریه کردن، در فداکاری کردن، در عشقبازی کردن با نام حسین (ع). یک ذره خاک کربلا را میآورند و با چه قداستی احترام میکنند. اگر روزی به بیماری صعب العلاجی مبتلا شوند به اندازه دانه عدسی از آن تناول میکنند تا شفا پیدا کنند. این یک سویاز فکر روشن اثری، این دشمنی که اینها با نام حسین (ع) میکنند چه دشمنی است؟ چه اصراری دارند بر این که شهادت امام حسین (ع) قضیهای عادی و یا عکسالعملی در برابر خشونت پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده است؟! میگویند پیغمبر (ص) در جنگ بدر با بنیامیه خشونت کرد، در این جا هم بنیامیه آتش جنگ را برافروختند و پسر پیامبر (ص) و یارانش را کشتند. این همه نتیجه آن خشونت بود! بالاخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمیکنند. در جنگ بدر، هم از مسلمانها و هم از کفار کشته شدند؛ ولی از کفار بیشتر کشته شدند و خدا مسلمانها را پیروز کرد. میگویند چون در جنگ بدر پیغمبر (ص) با بنیامیه با خشونت برخورد کرد، فرزندان بنیامیه هم با اولاد او همان کار را کردند. این یک امر طبیعی و عکسالعمل زندگی بوده است. پیغمبر (ص) میبایست آنها را نمیکشت تا بچههایشان هم بچههای او را نکشند! این چیز مهمی نیست! به اصطلاح این روشنفکران کسانی که میخواهند از عاشورا درس بگیرند باید اینگونه درس بگیرند که در برابر هیچکس خشونت در پیش نگیرند تا با بچههایشان خشونت نشود. آنها میگویند باید از عاشورا اینگونه درس گرفت. در نظیر این افراد باید جهاد، دفاع و امر به معروف و نهی از منکر تعطیل شود تا کسی به دیگری کار نداشته باشد. یعنی خدا که دستور داد «قاتِلُوهم یعَذِّبْهُم اللَّهُ بِاَیدیکُم وَ یخْزِهِم وَ ینْصُرْکُم عَلَیهِم وَ یشْفِ صُدُورَ قَومٍ مؤمِنین» (توبه:14) العیاذ بالله خدا بیجا کرد که فرمود با مشرکین بجنگید تا خدا آنها را به دست شما عذاب کند! «یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم» رسوایشان کند، و «ینصرکم علیهم» و شما را بر آنها پیروز کند «و یشف صدور قوم مؤمنین» تا دلهای مؤمنان شاد شود. اینها آیه قرآن است. باز نگویند خشونت طلب هستی، تئوریسین خشونت هستی.
آنچه خواندم آیه قرآن است. اما این روشنفکران میگویند قرآن بیخود گفته است. نباید خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه کرده است! پیغمبر صلی الله علیه و آله که در جنگ بدر شرکت کرد اشتباه کرد، و نتیجه اشتباه پیامبر (ص) این بود که فرزندش را کشتند! اما یزیدیان تبرئه شدند. آنها گناهی نداشتند؛ کارشان عکسالعملی طبیعی بیش نبود. وقتی پدری را میکشند، پسر مقتول هم میآید پسر قاتل را میکشد. این میشود سلام مدرن و قرائت جدید از اسلام! این مطالب در «روزنامههای کثیرالانتشار جمهوری اسلامی ایران» چاپ میشود و به خورد جوانهای معصوم ما داده میشود، تا این جوانها بعد از این، حسین (ع) را اینگونه بشناسند. چرا اینها با حسین (ع) دشمنی میکنند؟ جوابش روشن است: حسین (ع) چراغ هدایت است. او نمیگذارد فضا تاریک شود تا مردم به گمراهی بیفتند. او راه را روشن میکند، وظیفهی مردم را روشن میکند که چه باید بکنند، چگونه از دین خود حمایت کنند، نمیگذارد مردم به بهانهی تساهل و تسامح، بیغیرت شوند. او میگوید «هیهات منا الذلة» با این مکتب چه کنند؟ او را تطمیع کنند؟ بگویند به تو پول میدهیم؟ مگر حسین (ع) پول قول کرد؟ مگر حسین (ع) ریاست پذیرفت؟ اگر بگویند تو را میکشیم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به کشتن داد. بالاتر از سیاهی که رنگی نیست.
اگر کسی پیرو حسین (ع) شد، نه از آن تطمیعها اثر میپذیرد، نه از این تهدیدها میهراسد. حتماً به خاطر دارید که در جریان نهضت، جوانها سینهشان را باز میکردند و به ارتشیهای پهلوی میگفتند بزن! از کشته شدن باک نداشتند و این رمز پیروزی بود. اگر کسی از مرگ نترسید پیروز است.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
یاران حسین علیهالسلام شب عاشورا با مرگ عشقبازی میکردند. پیرمردها تنویر و خضاب کردند. این مکتب قابل شکست نیست، مگر این که آن را مخدوش و تحریف کنند.
بنابراین از یک طرف چرا مسلمانها، آنها که شیر پاک خوردهاند و آنان که حلالزاده هستند، تا این اندازه به حسین (ع) علاقه دارند؟ و آنها که با نام حسین (ع) دشمنی میکنند، چرا چنین میکنند؟ علت این دشمنی روشن است، چون حسین (ع) چراغ هدایت است و نمیگذارد مردم گمراه شوند.
آذرخشی دیگر از آسمان کربلا (مجموعه سخنرانی های محمدتقی مصباح یزدی) - محمد تقی مصباح یزدی