اخرین روزهای زندگانی امیر المومنین علیه السلام
دوره پنجم از دورههای زندگی علی، چهار سال و چند ماه یا تقریباً زمامداری پنج ساله آن حضرت میباشد که این دوران هم دورانی پرماجراست. دورانی عجیب و دورانی پر رنج برای علی میباشد. آنقدر علی بعد از وفات پیغمبر تا لحظه شهادت رنج برده که بسیاری از مورخان نقل میکنند که وقتی شمشیر بر فرق وی فرود آمد، فرمود: فُزتُ وَ رَبِّ الکعبه. »قسم به خدای کعبه راحت شدم.« باید انسان، علی)ع( را با آن همه کمال و فضیلت، عاطفه، حقدوستی، عدالت دوستی، علمدوستی، شجاعت، قدرت اراده، صراحت لهجه و با تمام این صفات مجسم کند و ببیند این مرد چقدر باید خون جگر بخورد که سالها به حکم مصلحت لازمالرعایه حفظ یکپارچگی امت اسلام، دم نزند. خیلی ناراحتی دارد و علی این کار را کرد. در این سالهای آخر زندگی، علی)ع( با یک جریانی روبهرو میشود که در سالهای قبل تقریباً وجود نداشت و آن این است که یک ماه بعد از آنکه در مدینه مسلمانان علی)ع( را به خلافت و زمامداری امت انتخاب کردند و با آن حضرت بیعت کردند، جاسوسان معاویه با تمام قدرت شروع به فعالیت کردند. مواجهه علی با یک دستگاه تقریباً متشکل و مکار، افسونگر، بیمبالات و بیاعتقاد به هیچ چیز جز حفظ خودش. این حادثه در واقع در تاریخ زندگی علی)ع( از این سالهای نخستین دوره پنجم شروع میشود. چون علی تا قبل از این با ابوبکری یا با عمری مواجه بود یا با همان عثمان مواجه بود که لااقل شخصاً در انظار عموم میخواهد موازین اسلام را رعایت کند ولی عُرضه ندارد. ولی معاویه مردی بود که آشکارا تیغ بر روی اسلام کشید و در نامههای ثبت شده در نهجالبلاغه حدود چهارده نامه از علی)ع( به معاویه را مشاهده میکنیم که از بررسی آنها معلوم میشود که معاویه چگونه بیباکانه، گستاخانه و با کمال جسارت و گستاخی و حتی با قانونشکنی و مرزشکنی کار را شروع کرد. این مسأله به سالهای آخر زندگی علی)ع( یعنی به دوران پنجم اختصاص دارد، بهطوری که این خصوصیت و این خاصیت در دوران پنجم زندگی علی)ع(، حالتی رنجآور و جانکاه به زندگی او دادهبود و این ناراحتیها را در خطبههای فراوان امام - زیرا بیشتر این خطبهها متعلق به این چند سال هست - میتوان احساس کرد. با تمام این احوال و با تمام این رنجها و مشقتها، مولای متقیان امیر مؤمنان علی)ع( در همین چند سال آثاری جاودان از خودش به یادگار گذاشت که اکثر کتبی که درباره علی - صرفنظر از کتابهایی که مربوط به حدیث غدیر و خلافت علی و آثاری که در شرح حال علی نوشته شده - بیشتر روی همین چند سال تکیه دارد. برای اینکه یک نمونه کوتاه از منطق امیرالمؤمنین در حکومت و زمامداری امت را ملاحظه بفرمایید، من این نامه چند سطری را از علی)ع( برایتان میخوانم:
وَ مِنْ کِتابٍ لَهُ علیهالسلامُ الی بَعضِ عُمّالهِ. اَمّا بَعدُ فَانَّک مِمَّن استَظهِرُ بِهِ عَلی اِقامةِ الدینِ و اَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الاثیمِ، وَ اَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَغرِ المَخوف. فَاستَعِنْ باللهِ عَلی ما اهَمَّکَ، وَ اخْلِطِ الشِّدةَ بِضغْثٍ مِنَ اللینِ. وَارفُقْ ما کَانَ الرِّفْقُ اَرْفَقُ. وَ اعْتَزِم بالشِّدةِ حِینَ لاتُغنیِ عَنک الا الشدةُ. و اخفض للر عیة جَناحَکَ، وابسُطْ لهم وجهکَ، و الن لهم جانبکَ. وآسِ بینهُم فی اللحظةِ وانَّظْرةِ، وَالاشارَةِ و التَحیةِ، حتی لا یَطْمَعَ العُظَماءُ فی حَیفکَ، و لاییاسَ الضعفاءُ مِنْ عَدْلِکَ. وَالسلامُ.
این یک فرمان است که علی)ع( به یکی از فرماندارانش مینویسد. مینویسد: »ای فرماندار. آگاه باش تو کسی هستی که من میخواهم برای اجرای قوانین اسلام از تو کمک بگیرم. تو کسی هستی که من میخواهم بهوسیله تو بینی گناهکاران و تجاوزگران را به خاک بمالم. تو کسی هستی که من میخواهم به کمک تو مرزهای حق ومرزهای سرزمین اسلام را نگهداری کنم. بنابراین از خدا در آن وظیفه مهمی که پیش پای توست یا بر دوش تو گذاشته شده، کمک بخواه. و بدان که در زمامداری و اداره امور امت، باید در جای خود نرم باشی و در جای خود سختگیر. نه با نرمش فقط میتوانی مردم را اداره کنی نه با شدت و غلظت و سختی. فقط هر جا میبینی نرمش صحیحتر است نرمش داشته باش و هر جا میبینی جز سختی و شدت و سختگیری چارهای نیست، قدرت نشان بده؛ اما با اینحال آگاه باش بالهایت را برای رعیت و برای افراد امت و توده مردم روی زمین گسترده کن. باید تو در برابر توده مردم خفض جناح کنی. سیما و صورتت را در برابر توده مردم گشاده دار. باید با رویی گشاده با مردم روبرو شوی. همیشه با نرمش و با آرامش با مردم رفتار کن بهطوریکه آنها همیشه رویشان باز باشد و بتوانند پیش تو بیایند. میان همه مردم حتی از نظر طرز نگاه کردن یکسان عمل کن. با مردم که روبهرو میشوی به همه یکجور نگاه کن؛ حتی در طرز سلام گفتن و خوش آمد گفتن، حتی در طرز اشاره کردن، تا بزرگان و کسانی که مقام اجتماعی دارند در تو طمع نبرند که میشود به اتکاء مقام خاص اجتماعیشان تو را به انحراف از حق بکشانند. و ناتوانان از عدالت تو ناامید نشوند. والسلام.«
این یک فرمان خداست. از این جملهها در فرمانهای علی)ع( نسبت به زمامدارانش بسیار است. فرمانی نیست که ما باز بکنیم و از این جملهها نبینیم. و علی نه فقطمیگفت بلکه قبل از همه عمل میکرد. علی زمامداریست که به آنچه میگوید قبل از همه عمل میکند. لباس علی، زندگی علی، برخورد علی، همه یک پارچه سادگی است. در سخنی که یک شب دیگر در جلسه شبهای جمعه در منزل عرض کردم و آن کلام علی را خواندم که علی در سخنی به برادر سهل بن زیاد میگوید که شنیدهام تو خانه و زندگیات را رها کردهای و دنبال کارت رفتهای. این چه کاریست که تو کردهای؟ تو خیال کردی خدا نعمتهایی را که بر تو حلال کرده، حالا حیفش میآید که تو از آنها استفاده بکنی؟ برو سر خانه و زندگیات و از نعمتهای خدا استفاده کن. این تارک دنیا بودن در اسلام نیست. عرض کرد که آقا تو خودت نمونه ترک دنیا هستی. غذایی که تو میخوری ما از دهانمان هم پایین نمیرود؛ لباسهایی که تو میپوشی آنقدر خشن است که ما اگر بخواهیم وانمود کنیم که محتاج هستیم، باز نمیتوانیم بپوشیم. حضرت فرمود: وای بر تو که اشتباه کردی. من امیر مؤمنان هستم »ان الله فرضَ علی الأئمة العدل« و خدا واجب کرده است بر زمامداران عادل که زندگیشان با زندگی ناتوانترین مردم یکسان باشد تا مردم ناتوان از فشار اقتصادی که میبینند به راههای کفر و انحراف کشیده نشوند. حساب من از تو جداست. پس علی قبل از همه کس به این قوانین در زمامداری خود عمل کرده است. در سالهای آخر زندگی علی)ع( حوادثی پیش آمد که یکی از آن حوادث جنگ صفین است. باید عرض کنم نهضت خوارج تا آنجایی که الان حافظه من یاری میکند، مربوط بهقبل از زمامداری علی)ع( است. یعنی اصلاً قبل از زمامداری علی)ع( فکر خارجی بودن و خروج و تز خوارج که یک تز خاص اجتماعی است ظهور کرده بود که ریشههای عمیقی هم داشت. اجازه بدهید به علت اینکه مراسم دعایی هم داریم، خیلی وارد این مطلب نشوم. بنابراین نهضت خوارج را مبادا کسی خیال کند از جنگ صفین شروع شد. خوارج مردمی بودند با تز خاص معین که حتی قبل از روی کار آمدن علی)ع( در گوشه و کنار بلاد اسلامی حرکتها و جنبشهای کوچکی داشتند و حتی آمدن به مدینه و کشتن عثمان هم تا حدی ریشه در فکر خارجی داشت. ولی در جنگ صفین بعد از آنکه نزدیک بود سپاه علی بر سپاه شام و معاویه پیروز بشود، معاویه به اشاره عمروعاص به لشکرش فرمان داد تا قرآنها را بالای نیزه کنند و بگویند ما مسلمانیم و شما هم مسلمان، برادرکشی یعنی چه؟ و با اینکه علی)ع( ابتدا تأکید کرد که فریب نخورید، گول نخورید، این قرآن بالای نیزه کردن افسون است، مکر است، حیله است و دکان تزویر است، گوش نکردند و همانها که در لشکر علی سِمتهای مهم داشتند به علی اصرار کردند که باید واقعاً با اینها از در صلح در بیاییم. وقتی علی دید دیگر لشکرش آماده جنگ نیست و بالاخره حریف توانسته است از این راه در تاکتیک جنگی پیروز شود، فرمود بسیار خوب، حالا میگویید چه کار کنیم؟ گفتند: میآییم دو نفر حَکَم معین میکنیم. وقتی علی قبول کرد که دو نفر حکم معین بشود و تعیین کند که حکومت و زمامداری امت اسلام باید در دستچه کسی باشد، یک عده که بعضی از آنها، همانهایی بودند که با ادامه جنگ مخالفت میکردند، برآشفتند که لاحکم الا لله. یعنی چه دو نفر بیایند حکومت کنند؟ حق با چه کسی است یعنی چه؟ حق همانی است که خدا گفته است. این هم به ظاهر حرفی پسندیده بود. حُکم، حکم خداست. خیلی به نظر پسندیده میآید. حضرت فرمود: گول این مردم را نخورید. اینها جاهل هستند. حکم، حکم خداست، یک مطلب است و حکومت حکومت خداست، مطلبی دیگر. ما که الان در مسأله حکم نیستم، ما در مسأله حکومت هستیم. اینها که میگویند حکم حکم خداست، یعنی خدا بیاید در بین مردم و حکومت کند؟ نعوذ بالله! ما که به چنین خدایی معتقد نیستیم. مسأله، مسأله حکومت است؛ نه مسأله حکم. ما میخواهیم ببینیم حکومت امت باید از آن چه کسی باشد. بنابراین، این حرف حرفی است که ظاهری آراسته اما باطنی ناآراسته و آلوده دارد. ولی آنها گوش نکردند. یک عده همانجا از سپاه علی کناره گرفتند. این عده کمکم زیاد شدند تا بهتدریج بهصورت خطری برای حکومت اسلام خودنمایی کردند. علی)ع( کراراً برای آنها پیغام فرستاد و آنها را بسیار نصیحت کرد. این دوران و نصایح علی)ع( به خوارج بسیار جالب و خواندنی است. نصایح علی کارساز نبود و خوارج زیر بار نرفتند، تا کار بهجایی رسید که حضرت عدهای را مأمور جنگ با آنها کرد و در نهروان جنگ درگرفت و در این جنگ تقریباً چهار هزار نفر از خوارج یکجا کشته شدند. به دنباله این جنگ خوارج دیگر تجمع مسلح و لشکر مسلحی نداشتند و بهصورت یک خطر علنیدر برابر حکومت علی)ع( به چشم نمیخوردند. اما افرادی از آنها چنان با کینهتوزی، و چنان با حقد و خشم و عصبانیت بودند که تصمیم گرفتند به هر صورت که شده است فکر خوارج را به مرحله اجرا در بیاورند. از جمله سه تن از آنها در مکه، در مسجدالحرام دور هم جمع شدند. در یک گوشه خلوت که هیچ کس نباشد، نشستند و آرام آرام صحبت کردند. یکی از آنها گفت: میبینید وضع امت اسلام به چه صورت درآمده است؟ امت یکپارچه اسلام که متشکل شده بود چگونه در اثر جنگهای داخلی متشتت شده است؟ گفتند: بله، ولی چهکار میتوان کرد؟ یکی دیگر گفت: خوب، همه این بلاها و آتشها زیر سر این زمامدارها و بزرگترهاست. دیگری گفت: پس دیگر کاری ندارد و راه علاج خیلی آسان است. باید کلک این بزرگترها و زمامدارها را بکنیم. آنگاه مطلب تمام میشود. گفتند: فکر خوبی است، اما چه کسی این کار را بکند؟ به اتفاق گفتند خود ما چنین کنیم. سپس افزودند که هماکنون سه نفر در سرزمین اسلام هستند که افراد درجه اول محسوب میشوند. این سه نفر عبارتند از: علی، معاویه و عمروعاص. اگر ما این سه نفر را از میان برداریم، مردم از شرّ جنگهای داخلی نجات پیدا کرده، خلاص میشوند. گفتند فکر پسندیدهای است. پس کارها را تقسیم نماییم. ابنملجم کشتن علی)ع( را بر عهده گرفت و دو نفر دیگر نیز هر کدام مسئولیت کشتن معاویه و عمروعاص را قبول کردند. سپس گفتند بیایید هم قسم بشویم که این کار را انجام بدهیم. قسم خوردند که هر یک به سراغ یکی ازاین سه زمامدار برود و او را ترور کند. و تصمیم گرفتند این کار در یک تاریخ معین انجام گیرد. پس از مشورتهایی بر سر شب نوزدهم رمضان توافق کردند و سپس حرکت کردند. ابن ملجم به سمت کوفه حرکت کرد. آن یکی به سمت دمشق و شام حرکت کرد. و نفر سوم به سمت مصر حرکت کرد. قبلاً عرض کنم که آن دو نفرِ دیگر، کارشان بهجایی نرسید. شرحش هم برای بعد باشد. اما ابن ملجم وقتی به کوفه آمد مصممتر شد. با اینکه قرار بود آنها تصمیمشان را به احدی نگویند ولی ابنملجم در کوفه از جایی میگذشت که با چند تن از خوارج برخورد کرد و دید اینها با خودش هم فکر هستند. در عین حال چون قسم خورده بودند که این فکر را هیچ جا فاش نکنند به آنها چیزی نگفت، اما احساس کرد میتواند کمکهایی هم در کوفه برای این نقشه داشته باشد. باز در کوفه میگذشت که در جایی به زنی جوان و زیبا برخورد کرد که این زن جوان و زیبا پدر و دو تن دیگر از نزدیکانش را در جنگ خوارج از دست داده بود یعنی سه نفر از آنها کشته شده بودند و بسیار نسبت به علی)ع( کینه در دل داشت. ابنملجم به محض اینکه با این زن جوان برخورد کرد، شیفته و دلباخته او شد. به هر وسیلهای بود عشق و علاقه خودش را به این زن جوان اظهار کرد و از او خواستگاری کرد. آن زن گفت خواستگاری تو از من عیبی ندارد ولی مهر و کابین من بسیار سنگین است. آیا تو میتوانیآن را بپردازی؟ ابنملجم گفت: آن چیست؟ گفت: چندهزار درهم و یک غلام و یک چیز سومی هم دارد. گفت: مسأله سوم چیست؟ گفت: خون علی است. به محض اینکه زن این حرف را زد برای نخستین بار ابن ملجم راز خودش را فاش کرد. گفت: پس به تو مژده بدهم که من اصلاً برای این کار به کوفه آمدهام. زن ابن ملجم را بسیار تشویق کرد و گفت من وسایل کار را برایت فراهم میکنم سپس افزود دو نفر کمک برایت میگمارم زیرا علی از نظر جنگی مردی فوقالعاده است و همیشه همه جوانب خود را زیر نظر دارد و حتی کمتر کسی میتواند او را ترور کند. دو نفر را معین کرد و با آن دو نفر گفتگو کرد. آن دو نفر گفتند کار بسیار خوبی است اما این کار، کار مشکلی است و از عهده ما ساخته نیست. گفت: من یک فکری بهنظرم رسیده و آن این است که علی را در مسجد ترور کنیم. اگر علی را در مسجد و در تاریکی سحرگاه غافلگیر کنیم، این نقشه قابل اجراست. بههرحال سه نفری تصمیم گرفتند مسلحانه در مدخل مسجد کوفه از همان دری که معمولاً علی)ع( به مسجد میآمد، در کمین علی آماده باشند. سحرگاه هست. علی)ع( از خانه بیرون میآید. در اینجا حتی مورخین اهل سنت مطالب زیادی نقل میکنند. اینکه علی همان شب و حتی در آن ماه رمضان مکرّر و بیش از مواقع دیگر از مرگ یاد میکرد. همچنین نقل میکنند که آن شب علی)ع( وقتی میخواست از خانه ام الکثوم یا زینب بیرون بیاید، چند پرنده در مقابلشپر زدند و این مسأله معمولاً در عرف اعراب آن روز بهصورت یک پیشبینی بد و حادثهای شرّ تلقی میشد، اما علی آنها را به کناری زد و به سمت مسجد آمد. علی)ع( معمولاً تنها به مسجد میآمد. از در مسجد که وارد شد این سه نفر با شمشیر بهوجود مقدسش حمله کردند. شمشیر یکی از آنها به بالای در ورودی گرفت و کناری افتاد، اما ابنملجم در کمین بود و توانست شمشیر را به هدف بزند و بر فرق مبارک علی)ع( آن را فرود بیاورد. علی در اینجا یک کلمه یا دو کلمه گفت و بعد فرمود که ضارب را دستگیر کنید. رفتند و ضارب را دستگیر کردند. یکی از آن دو نفر دیگر که شریک در این حادثه و واقعه بود، در همان جریان به دست یکی از دوستان علی کشته شد. دیگری فرار کرد، بعد کشته شد. زندگی علی)ع( از لحظه ضربت خوردن تا لحظه مرگ و رحلت باز هم زندگی بسیار آبرومندی است. چه خوب است ما که افتخار تشیع و دنبالهروی علی و خاندان علی را داریم از یکی از این گوشههای زندگی او درس بگیریم. اجازه بدهید که من یکی از آثار ارزندهای را که علی)ع( در یکی از لحظات این دو شبانه روز از خود به یادگار گذاشته برای شما بخوانم.
صفحات: 1· 2
حقیقت شب قدر
اهل بیت(ع) و قرآن نازل شدهاند که ما را ببرند نه اینکه بفرستند! ضیافت ماه رمضان و لیالی قدر، ضیافت قرآن و ولایت است
«شب قدري در عالم وجود دارد که بلاتکرار است که به حقیقت حضرت زهرا(سلام الله علیها) تفسیر شده است. تجليات حضرت زهرا(سلام الله علیها)در شب قدر هر سال اتفاق ميافتد و در آن تجلي، منزلتي از قرآن و ولايت، در آن سال تقسيم شده و نازل میشود.
حقيقت شب قدر براي ما نيست. همه چيزهاي خوب عالم براي نبي اکرم(صل الله علیه وآله)و اهل بيتشان است. و بقيه ميهمان سر اين سفره هستند. خداي متعال حقيقت شب قدر را با همه فضائلش به نبي اکرم صل الله علیه وآله عطا کرده است… خداوند شب قدري به پيامبر داده است که در آن شب، توحید و ولايت در جهان اقامه مي شود و بساط انحرافي که در مقابل توحید و ولایت ايجاد شده است، با این شب قدر، تدارک و برچيده مي شود…». (آیتالله میرباقری)
گزارشي از آخرين شب قدر اميرمؤمنان، علي عليه السلام
علي عليه السلام در رمضان آخر عمر خويش حال عجيبي داشت و هر شبي را در يك جا ميهمان بود. غذا كم ميل مي فرمودو… .
ابن حجر چنين مي گويد: «هنگامي كه رمضان[آخر عمر حضرت] فرا رسيد، هر شب در منزل يكي از بستگان افطار مي كرد؛ شبي در منزل حسن عليه السلام ، شبي در منزل حسين عليه السلام و شبي نزد عبد اللّه بن جعفر [شوهر دخترش زينب [، و بيش از سه لقمه غذا نمي خورد، «وَ يَقُولُ: اُحِبُّ اَنْ اَلْقِيَ اللّهَ وَ اَنَا خِمْصٌ؛ و مي فرمود: دوست دارم خدا را [با شكم] گرسنه ملاقات كنم.»(28)
در شب نوزدهم منزل دخترش، ام كلثوم ميهمان بود كه غذاي سفره آن را دو قرص نان جُو و مقداري شير و نمك تشكيل مي داد. حضرت با نان و نمك افطار نمود و بيش از سه لقمه ميل نكرد و فرمود: دوست دارم خدايم را گرسنه ملاقات كنم.
در آن شب حضرت سوره يآس مي خواند و مرتب به آسمان نگاه مي كرد و مي فرمود: «امشب، همان شبي است كه به من وعده ديدار داده شده است.»(29)
استاد مطهري رحمه الله مي گويد: «علي در آن شب، انتظاري داشت و گاهي به آسمان نگاه مي كرد و مي گفت كه حبيبم به من خبر داده است و او راست گفته و هرگز دروغ نمي گويد… بچه ها تا پاسي از شب در خدمت علي عليه السلام بودند. امام حسن عليه السلام به منزل خود رفت، هنوز صبح طلوع نكرده بود، نزد بابا برگشت و مستقيم به مصلّاي پدر رفت. حضرت به فرزندش فرمود: پسر جان! ديشب لحظه اي خوابم برد، يك دفعه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را در عالم رؤيا ديدم. عرض كردم: يا رسول اللّه! من از دست اين امّت چه خون دلها خوردم. حضرت فرمودند: نفرين كن! من هم نفرين كردم كه خداوند من را از آنها بگيرد.»(30)
الهي مردم از من سير و من هم سيرم از مردم نما راحت مرا اي خالق ارض و سما امشب
علي عليه السلام هيجان عجيبي داشت. خود مي گويد: هر كاري كردم، راز مطلب را نفهميدم؛ «مازِلْتُ اَفْحَصُ عَنْ مَكْنُونِ هذَا الاْءَمْرِ وَ اَبَي اللّهُ اِلاّ اَخْفاهُ؛(31) خيلي تلاش كردم كه سرّ و باطن اين امر را به دست بياورم، ولي خدا اِبا كرد، جز اينكه آن را پنهان كرد.»
آن گاه رهسپار مسجد شد. چند ركعت نماز گذارد. سپس بالاي مأذنه رفت تا اذان بگويد.
وقتي از بالاي مأذنه پايين مي آمد، مي فرمود:
«خَلُّوا سَبيلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجاهِدِ فِي اللّهِ لا يَعْبُدُ غَيْرَ الْواحِدِ
يعني باز كنيد راه مؤمن رزمنده در راه خدا را كه [افتخارش اين است كه] غير از [خداي] واحد را نپرستيده است.»
آن گاه به مسجد بازگشت و مشغول نماز شد و سر از سجده برداشت كه شمشير زهراگين فرقش را شكافت. در اين حال، فرمود: «بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ…هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ؛(32) به نام خدا و به ياري خدا و بر دين رسول خدا. قسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم… اين [شهادت[ چيزي بود كه خدا و رسولش به ما وعده داده بودند.»
شب وصل است و خوش قرآن ناطق /نيايش مي كند تا صبح صادق
سر شب تا سحر او ناله كرده / به يك شب طي رهي صد ساله كرده
لبانش مي خورد آهسته بر هم / كه گويا عرش و فرش گرديده در هم
28. انوار البهيّة، شيخ عباس قمي، ص 31؛ صواعق ابن حجر، ص 80.
29. همان، ص 80؛ ر.ك: زندگي اميرالمؤمنين، رسولي محلّاتي، ج 2، ص 247.
30. نهج البلاغة، صبحي صالح، ص 99؛ انسان كامل، مرتضي مطهري، ص 45.
31. منتهي الآمال، ج 1، ص 126؛ نهج البلاغة، خطبه 177.
32. نهج البلاغة، صبحي صالح، ص 379؛ زندگاني اميرالمؤمنين، ج 2، ص 321؛ انسان كامل، مرتضي مطهري، ص 49.
. سند امامت
شب قدر بزرگ ترين سند امامت و تداوم آن در طول زمان است . در روايات فراواني، وجود شب قدر را در هر زمان دليل لزوم امامت و بقاي آن دانسته اند، لذا سوره قدر به منزله شناسنامه اهل بيت عليهم السلام شمرده شده است كه به برخي روايات اشاره مي شود:
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: علي عليه السلام زياد مي فرمود: هيچ گاه تيمي و عدوي [ابوبكر و عمر] خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله جمع نشدند مگر آنكه آن حضرت [سوره] «انا انزلناه …» را با خشوع و گريه مي خواند، سپس آن دو عرض مي كردند چقدر رقت شما نسبت به اين سوره شديد است . پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمود: به جهت آنچه چشمم ديده و دلم فهميده است و به جهت آنچه دل اين شخص [يعني علي عليه السلام] پس از من خواهد ديد . آن دو مي گفتند: مگر شما چه ديده اي و او چه مي بيند؟
فرمود: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براي آن دو نوشت «تنزل الملائكة والروح فيها باذن ربهم من كل امر» ; «ملائكه و روح در آن شب با اذن پروردگارشان براي (تقدير) هر كاري نازل مي شوند .» آن گاه مي فرمود: آيا بعد از «كل امر; تمام امرها» كه خداوند مي فرمايد، چيزي باقي خواهد ماند؟ مي گفتند: نه . سپس حضرت مي فرمود: آيا مي دانيد آن كسي كه هر امري بر او نازل مي شود كيست؟ مي گفتند: تو هستي اي رسول خدا! آن گاه مي فرمود: بله [ولي] آيا شب قدر بعد از من هم ادامه دارد؟ مي گفتند: بله . مي فرمود: آيا [در شبهاي قدر] بعد از من هم آن امر نازل مي شود؟ مي گفتند: بله . سپس مي فرمود: بر چه كسي؟ مي گفتند: نمي دانيم . سپس آن حضرت از سر من [علي] مي گرفت (و دست را روي سر من قرار مي داد) و مي فرمود: اگر نمي دانيد بدانيد، آن شخص پس از من اين مرد است .
فرمود: پس آن گاه آن دو نفر هميشه اين گونه بودند كه شب قدر را بعد از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به سبب هراسي كه بر دل آن دو مي افتاد، مي شناختند . (11) »
و در جاي ديگر علي عليه السلام فرمود: «به حقيقت شب قدر در هر سال وجود دارد و امر سال در آن شب نازل مي شود و به راستي براي آن امر صاحبان امري است . عرضه شد آنان چه كساني هستند؟ فرمود: «انا و احد عشر من صلبي ائمة محدثون (12) ; من و يازده [امام] از نسل من كه [همه] اماماني محدث مي باشند [كه ملائكه را نمي بينند ولي صداي آنها را مي شنوند] .»
و در برخي روايات آمده كه خود ولايت علي عليه السلام و ائمه عليهم السلام جزء تقديرات آن شب است (13) و دستور داده اند كه با مخالفان براي اثبات امامت و بقاي آن و زنده بودن مهدي عليه السلام به شب قدر استدلال كنيد . (14) آري، بقاي شب قدر دليل محكمي است بر بقاي امامت و بقاي امامت اقتضا مي كند حيات و زنده بودن مهدي عليه السلام را و حيات مهدي عليه السلام نشانه حيات مذهب پيشتاز و هميشه در صحنه تشيع است . لذا اسلام اصيل و قرآن تا ابد زنده است .
از اينجا روشن شد كه شب قدر، يعني شب ولايت و امامت (15) و معناي رواياتي كه شب قدر را به فاطمه زهرا عليها السلام تفسير نموده (16) است، روشن شد كه حقيقت شب قدر امامت و ولايت است و حقيقت ولايت و امامت زهراي مرضيه عليها السلام است .
11) اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، ترجمه سيد جواد مصطفوي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، ج 1، ص 363 - 364 .
12) اثباة الهداة، شيخ حر عاملي، قم مطبعة العلمية، ج 2، ص 256; بحارالانوار (همان)، ج 94، ص 15، ح 26 .
13) همان، ص 18 .
14) اصول كافي (همان)، ج 1، ص 353 - 362 - 364، روايت 6 .
15) مبلغان عزيز توجه داشته باشند كه يكي از شبهاي قدر را حتما به صحبت و سخنراني در مورد امام زمان عليه السلام اختصاص دهند كه هم تناسب دارد و هم لازم است و هم عناياتي را به دنبال دارد .
16) تفسير فرات كوفي، مؤسسه نشر، ص 581 .
از ویژگی های شب قدر
د ـ نزول فرشتگان در آن شب بر صاحب الأمر
عنه صلی الله علیه و آله :امام جواد علیه السلام:امیر مؤمنان علیه السلام به ابن عبّاس فرمود: «شب قدر ، در هر سال هست. در آن شب ، برنامه سال ، فرود می آید و پس از پیامبر خدا ، آن برنامه را عهده دارانی است».
ابن عبّاس گفت: آنان کیان اند؟
[ امیر مؤمنان علیه السلام] فرمود: «من و یازده نفر از نسل من ، پیشوایانی مُحدَّث [ که از عالم غیب با آنان سخن گفته می شود] ».عنه صلی الله علیه و آله :امام علی علیه السلام:پیامبر خدا به من فرمود: «ای علی! آیا می دانی معنای شب قدر چیست؟».
گفتم: نه ، ای پیامبر خدا!
فرمود: «خداوند متعال در آن شب ، آنچه را تا روز قیامت خواهد شد ، مقدّر کرده است و از جمله آنچه مقدّر کرده ، ولایت تو و ولایت امامان از نسل تو تا روز قیامت است».د ـ نزول فرشتگان در آن شب بر صاحب الأمر۱۷۹۸.امام باقر علیه السلام :امام باقر علیه السلام:شب قدر بر ما پوشیده نمی مانَد. فرشتگان در آن شب ، گِرد ما می چرخند.۱۷۹۸.الإمام الباقر علیه السلام :تفسیر القمّی :به امام باقر علیه السلام گفتند: شب قدر را می شناسید؟
فرمود: «چگونه شب قدر را نشناسیم ، در حالی که فرشتگان در آن شب بر گِرد ما می چرخند؟!».۱۷۹۷.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :رجال الکشّی ـ به نقل از اسماعیل بن ابی حمزه ـ :روزی ، امام باقر علیه السلامسوار [ بر مَرکب ] شد و به باغی که اطراف مدینه داشت ، رفت. من نیز سوار شدم و تا آن نخلستان همراهش بودم. سلیمان بن خالد نیز با ما بود. سلیمان بن خالد به امام علیه السلامگفت: فدایت شوم! آیا امام می داند که در روزش چه اتّفاقی می افتد؟
فرمود: «ای سلیمان! سوگند به آن که محمّد را به نبوّت برانگیخت و او را به
رسالت برگزید ، امام می داند که در روزش ، در ماهش و در سالش چه اتّفاقی خواهد افتاد».
سپس فرمود: «ای سلیمان! آیا نمی دانی که روح در شب قدر بر او فرود می آید و او آنچه را در این سال تا سال آینده و آنچه را در شب و روز رخ می دهد ، می داند؟».
ه ـ آن شب ، تا دمیدن سپیده ایمن است
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بصائر الدرجات ـ به نقل از هشام ـ :به امام صادق علیه السلام گفتم: این سخن خداوند که « در آن شب ، هر کار حکمت آمیزی فیصله داده می شود»چیست؟
فرمود: «آن ، شب قدر است. در آن شب ، گروه حاجیان آنچه در آن سال (از: اطاعت و معصیت یا مرگ و زندگی) خواهد بود ، نوشته (مقدّر) می شود و خداوند در شب و روز ، آنچه را بخواهد ، پدید می آورد؛ سپس آن را به صاحب زمین می رساند».
حارث بن مغیره بصری گوید: گفتم: صاحب زمین کیست؟
فرمود: «پیشوای شما».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تفسیر القمّی:درباره این آیه که : « در آن شب ، فرشتگان و روح فرود می آیند»فرمود: «فرشتگان و روح القدس بر امام زمان فرود می آیند و آنچه را از این کارها نوشته اند ، به وی تحویل می دهند».ه ـ آن شب ، تا دمیدن سپیده ایمن است۱۷۸۹.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:شیطان در این شب ، بیرون نمی آید تا آن که سپیده اش تابان شود و در آن شب ، او نمی تواند کسی را فلج یا دردمند سازد ، یا فسادی بر کسی وارد آورد. و در آن ، جادوی هیچ جادوگری کارگر نمی شود.
مراقبات ماه رمضان - محمد محمدی ری شهری