سه برخورد پیامبر (صلی الله علیه و اله ) در شب معراج
پـیامبر که در شب معراج به همراه جبرئیل به سوی آسمانها سیر می کردند ، در راه پیری را دیـدنـد ، از جـبـرئیـل پـرسـیـدنـد : ایـن کـیـسـت ؟ جبرئیل عرض کرد : ای محمد به سیر خود ادامه بده .
در ادامـه سـیـر ، پـیـامـبـر دیـد در کـنار راه شخصی او را به سوی خود دعوت می کند و می گوید : بیا به سوی من ای محمد .
پیامبر به راه ادامه داد ، تا اینکه دید جماعتی به پیش آمدند و گفتند : سلام بر تو ای نخستین و ای آخرین (انسان بزرگ ) .
جـبـرئیـل بـه پـیـامـبـر عـرض کـرد : جـواب سـلام آنـهـا را بـده . سـپـس جـبـرئیـل گـفـت : آن پـیر دنیا است ، و دلیل آنست که جز وقت اندکی از دنیا نمانده است ، اگـر بـه او تـوجـه مـی کـردی ، امـت تـو دنـیـا را مـی گـزیـدند (و آخرت را فراموش می نـمـودنـد . ) و آن دعـوت کننده ابلیس بود ، که تو را به سوی خود می خواند . . آن جماعت که سلام کردند ، ابراهیم و موسی و عیسی (علیه السلام ) بودند
نشانه های ستمگر
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید:
لِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلامات:
یَظْلِمُ مَنَ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ وَمَنْ دُوْنَهُ بِالْغَلَبَةِ
وَیُظاهِرُ الْقَوْمَ الْظَّلَمة(1)
ستمگر سه نشانه دارد: به آنها که بالاتر از او هستند با مخالفت و نافرمانی ستم می کند، و نسبت به آنها که زیر دست او قرار دارند از طریق قهر و غلبه ستم می نماید، و با ستمگران همکاری دارد.
شرح کوتاه
آن کس که روح ستمگری بر فکرش غلبه کند و تحت نفوذ این روحیه پلید قرار گیرد، در هر مورد به شکلی خودنمایی می نماید: از انجام وظایف خود در برابر آنها که پذیرش فرمان آنها لازم است سرپیچی می کند، و در برابر زیردستان به قهر و غلبه و زور وقلدری متوسل می شود، و دوستان و هم ردیفان و همکاران خود را از میان ستمگران انتخاب می نمایند، او در هر حال ستمگر است ولی در هر مورد به شکل مناسب آن مورد در می آید.
1. نهج البلاغه، کلمات قصار.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
داستان آهنگری که آتش دستش را نمی سوزاند!
در کتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى کند از حسن بصرى که گفت:
یک روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم که ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى که دستش را داخل کوره حدادى مى کند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنکه ابدا احساس سوزشى کند روى سن دان مى گذاشت و با پُتک روى آن مى زد و به هر نوع که مى خواست در مى آورد ومى ساخت. چون مشاهده این کار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او کرد رفتم جلو سلام کردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش کوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟
آن مرد گفت: نه.
گفتم چطور؟
گفت: یک ایّامى در اینجا خشک سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم.
یکروز یک زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من کودکانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا کمکى بکن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاکت نجات بده منهم چون بهمان یک نظر فریفته جمالش شده بودم، در مقابل خواسته اش گفتم: اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده کنم.
آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش کرده و رفت.
روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیکه اشک میریخت، سخن روز قبل را تکرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تکرار کردم، دوباره بادست خالى برگشت،
دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى کند که بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تکرار کردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست که از گرسنگى بى طاقت شده.
خلاصه وقتى که نزدیک مى شد به من گفت: اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى کن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم:اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان که بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم.
در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشک ریخت و گفت: من هرگز از این کارهاى حرام نکردم و چون دیگر طاقت نمانده و کار از دست رفته و سه روز است که خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه که میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیک شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت: بشرط اینکه مرا بجایى ببرى که هیچ کس ما را نبیند.
مرد آهنگر گفت: ناراحت نباش من اتاق های زیادی دارم،تو در تو و جایی می رویم که هیچکس نبیند…رفتم و او از دنبالم آمد تا به اتاق اندرونی رفتیم. همینکه خواستم از او بهره اى بردارم. دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب
➖بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل کردى ؟
➖گفتم کدام شرط؟
➖گفت: مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا کسى ما را نبیند؟
➖گفتم: آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟
➖گفت: چطورى اینجا خلوت است با آنکه پنج نفر مواظب ما هستند و ما را دارند مى بینند؟!
«ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق 14)
آیا نمی دانی که خدا می بیند؟
اول خداوند عالم و غیر از او دو ملکى که بر تو موکلند و دو ملکى که بر من موکلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى کنند با این حال تو خیال میکنى اینجا کسى نیست که ما را ببیند؟
بعدا گفت: اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد کن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد کند.
من با شنیدن سخنان زن و آیه قرآن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو که این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه کردم و از آن زن دست کشیدم و گندمى را که میخواست باو دادم و مرخصش کردم. زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت اى خدا همینطور که این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد کن از همان لحظه که آن زن این دعا را در حقم کرد حرارت آتش بر من بى اثر شد.
آری اگر خدا اراده کند همانطور که آتش را بر حضرت ابراهیم علیه السلام سرد کرد بر سایر بندگانش هم سرد خواهد کرد:
(قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم)(انبیاء/69)
«ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش»
قصص التوابین
دخالتهای نابجای خویشاوندان در زندگی یکدیگر
یکی از مشکلات موجود در روابط خویشاوندی، دخالتهای بیمورد و گاه مضرّ در زندگیهای یکدیگر است که میتوان آن را از متداولترین آفتهای روابط خویشاوندی دانست.
برای برطرف نمودن این مشکل باید این نکته را مدّ نظر داشت که مشکلات داخلی و شخصی در خانوادههای افراد، برعهده خود آنها است و ما نباید خود را مسئول نجات آنها دانسته و به این بهانه به حریم آنها ورود کرده و دخالت کنیم.
????البته اگر خودشان تقاضای مشورت داشتند، در این صورت وظیفه ما فقط، راهنماییِ بیطرفانه است نه اینکه دیدگاههای خود را به آنان تحمیل کنیم چون در اینصورت موجبات آزار و ناراحتی آنها را فراهم کرده که این امر، ناروا و غیر اخلاقی است، چنانچه در کلمات پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز آمده است.
«أَفْضَلُ مَا يُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفُّ الْأَذَى عَنْهَا؛ بالاترین صله رحم، آزار نرساندن به خویشان است.
آزار و اذیت میتواند در ضمن دخالتهای بیمورد یا به هنگام ارائه مشورت نیز بروز نماید که سرانجامی به غیر از دلخوری و سردی روابط خویشاوندی، به دنبال نخواهد داشت.
من از آنها بیزارم
امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می فرماید:
لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشً مُسْلِماً أَوْ ضَرَّهُ أَوْما کَرَهُ(1)
آن کس که تقلّب کند یا به مسلمانی زیان رساند یا به او نیرنگ زند از ما نیست.
شرح کوتاه
آنها که خوشبختی خود را در بدبختی دیگران و سود خود را در زیان دیگران می بینند نه یک انسان واقعی محسوب می شوند و نه یک مسلمان حقیقی.
امتیاز انسان از سایر جانداران در شخصیت اجتماعی اوست، و آن کس که سود خود را در ضرر دیگران می بیند فاقد شخصیت اجتماعی است.
زیان به افراد دیگر رسانیدن گاهی صریح و آشکار است و گاهی پنهانی از طریق تقلّبو یا خدعه و نیرنگ، به هر صورت باشد در اسلام ممنوع است، و امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) فرمود: من از مرتکبین این اعمال بیگانه ام.
1. سفینة البحار ماده غش..
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی